از این خطکش ِ کجکش
توسط کمانگیر در روز 12 جولای 2016جولای 12
جمعه شب، چند رفیق ِ عزیز، مهمانم بودند. قرار گذاشتهبودیم که شراب بخوریم و موسیقی گوش کنیم و تا نیمههای شب حرف بزنیم. و همین کار را کردیم. موسیقی مناسب بود و حال ِ جمع خوش بود و شب ِ تابستانی دلپذیر بود، تا صدای در بلند شد. نگهبان بود. همسایهای از صدا شکایت کرده بود. صدا را کم کردم و دوباره به حظ نشستیم. نمیدانم چقدر گذشته بود که دوباره صدای در بلند شد. این بار، کوبهها بلندتر و پرادعاتر بود. پشت ِ در، دو مامور پلیس ایستاده بودند. نگاهی به تاریکی ِ داخل خانه انداختند و محترمانه توضیح دادند که کسی از صدا شکایت دارد. صدایی نبود. ساکتتر هم شدیم و شب، بیحادثه گذشت.
امروز صبح با رفیق ِ عزیزی دربارهی اتفاق حرف زدم. گفتم میتوانم بفهمم که صدای موسیقی احتمالا بلند بوده است و کسی آزار دیده است. بهنظرم، این حق ِ همسایهام است که از صدای بلند شکایت کند. اما این اتفاق، یکطرفه است و حقوق ِ من در آن رعایت نمیشود. من هم باید حق داشته باشم شکایت کنم که در همان نیمههای شب، زوجهای زیادی در اطراف ِ من درحال ِ رفتاری هستند که ممکن است به تولیدمثل منجر شود. نکتهی کلیدی این است که صدای موسیقی ِ من را میتوان در لحظه ساکت کرد؛ پیچی که گردانده میشود و سکوتی که فراگیر میشود، اما هزینهی رفتار ِ تولیدمثلی ِ دیگری برای من را نمیتوان صفر کرد. آدمیزادی که در آن جمعه شب تولید شده است، خودش و نوزادان ِ احتمالیاش، سهم ِ من را در محیط ِ زیستی که همین حالا در وضعیت ِ بحرانی است، در خطر میاندازد. و من نمیتوانم از این رفتار ِ خطرناک شکایت کنم.
رفیقم البته با من موافق نبود و خندهی دلپذیری سر داد، اما این فکر با من ماند. این خطکش ِ کجکش ِ جامعه. و اخلاقیات ِ تولیدمثلیاش. چند ساعت ِ پیش که با رفیق ِ دیگری حرف میزدم، مثال ِ دیگری داشت: مرخصی ِ بارداری که از جیب ِ مشترک، به حساب ِ بخشی از جامعه میرود، مثال ِ دیگری است. و نکتهی کلیدی همین است. نظام ِ ارزشگزاریای که همه جا حاضر است و با مهارت وانمود میکند حتی وجود ندارد. این جملهی نغز ِ Usual Suspects که The greatest trick the Devil ever pulled was convincing the world he didn’t exist.
عکس از اینجا
نظر بگذارید