چند روز پیش، دوستی تریلر بن‌هور را در فیس‌بوک گذاشته بود. بدون این‌که توضیح ِ دوستم را بخوانم، ویدیو را باز کردم. بعد از گذشتن از معرفی ِ شرکت‌های سازنده، تریلر صحنه‌هایی از جنگ ِ دریایی و متلاشی‌شدن ِ کشتی‌ای که بن هور در آن بردگی می‌کند را نشان داد. از قضای روزگار، همین روزها درحال دیدن ِ بن‌هور هستم. چند ثانیه طول کشید تا بفهمم که این تصاویر، ارتباطی به فیلمی که دارم می‌بینم ندارند. پاهای زنجیر شده و صدای شوم ِ طبل، در هر دو فیلم وجود دارند، اما صحنه‌ی پرتاب شدن بن‌هور به آسمان و حرکات تند ِ دوربین، ربطی به بن‌هور ِ ۱۹۵۹ ندارد و در سال ۲۰۱۶ اتفاق افتاده است.

بن‌هور ۱۹۵۹ فیلم ِ فروتنی نیست و در زمان ِ خودش مبلغ ِ قابل توجهی خرج ِ آن شده است. بن‌هور ِ ۱۹۵۹ بوضوح از ابزار ِ سینما هم دوری نمی‌کند (تارانتینو توضیح می‌دهد که لنز ِ بن‌هور را برای Hateful Eightش استفاده کرده است). سکانس ِ جنگ ِ ارابه‌های بن‌هور، نفس را در سینه حبس می‌کند، و با این‌همه، بن‌هور ِ ۱۹۵۹ هنوز کافی نیست و در سال ۲۰۱۶ نسخه‌ای استروییدی از آن ساخته می‌شود.

به‌نظرم باید گاهی فیلم بد دید. و Deadpool برای من چنین تجربه‌ای بود. اما این تجربه، که این‌جا درباره‌اش نوشتم، تا وقتی این ویدیو از پشت‌صحنه‌ی Deadpool را ندیده بودم، کامل نشده‌بود. نکته این نیست که در Deadpool از CG (انیمیشن کامپیوتری) استفاده شده است. نکته‌ی کلیدی این است که مطمئن نیستم Deadpool فیلمی است که صحنه‌های انیمیشن دارد یا انیمیشنی است که بعضی از صحنه‌های آن در دنیای فیزیکی اتفاق افتاده‌اند. اما سوال ِ مهم این است که این موضوع چه اهمیتی دارد؟ از هر چهار تصویری که در کاتالوگ IKEA وجود دارد، سه تا CG است. از منظر ِ اقتصادی، ساخت ِ یک تصویر به کمک CG ارزان‌تر از رانندگی دیوانه‌وار در اتوبان و یا چیدن میز و صندلی ِ حقیقی است. اساسا این موضوع چه اهمیتی دارد؟

به‌نظرم، من، که مخاطب ِ تخیل ِ Deadpool و میز ِ IKEA‌ هستم، حق دارم که بدانم که تصویری که به من عرضه می‌شود در دنیای بیرون، که برای من قابل لمس است، وجود ندارد. می‌خواهم از این هم پیش‌تر بروم و ادعا کنم که Deadpool و IKEA هر دو فروشنده‌ی تخیل به من هستند. واضح است که Deadpool در صنعت ِ خیال‌فروشی است، اما IKEA هم به من این خیال را می‌فروشد که با خریدن این میز و آن صندلی «خانه‌ای زیبا» خواهم داشت. و نکته‌ی کلیدی همین است؛ خیالی که به من فروخته می‌شود، برای من قابل لمس نیست. من هرگز نمی‌توانم پشت ِ میزی که در کاتالوگ IKEA هست بنشینم و هرگز، فارغ از این‌که چقدر وقت در باشگاه سپری کنم و چه میزان به بدنم برسم، نمی‌توانم مانند Deadpool به آسمان بپرم.

در ذهنم این‌طور تصور کردم که من حق دارم بدانم که چه وقت دنیای حقیقی به من عرضه می‌شود و چه زمان آن‌چیزی که به من ارایه می‌شود، تخیل ِ ماشین‌ساخته است. آدمیزاد باید حق داشته باشد که بداند آیا در غذایش GM (محصولات دستکاری ژنتیکی شده) وجود دارد یا نه. و آدمیزاد باید بتواند بداند که تخیلی که برایش پول می‌دهد، چقدر قابل دسترس است. بن‌هور ۱۹۵۹ تخیلی شگرف و هم‌چنان امکان‌پذیر است. Deadpool و بن‌هور ِ ۲۰۱۶ تخیلاتی جعلی هستند. IKEA هم به جعلی‌بودن نزدیک‌تر است.