وقتی درباره‌ی عدد حرف می‌زنیم

اینجا قبل از این درباره‌ی اعدادی که توسط رسانه‌ها و از زبان سیاست‌مداران در حوزه‌ی عمومی منتشر می‌شوند حرف زده‌ایم. به اقتضای کار تخصصی و علاقه‌ی شخصی، هم‌زمان که گزارش و تفسیر اعداد در رسانه‌های فارسی‌زبان را دنبال می‌کردم، شروع به خواندن در این زمینه کردم. اینجا هم چند کتاب ِ مرتبط با این موضوع را راجع بهشان حرف زدیم.

به میزبانی ِ برنامه‌ی پژوهش رسانه در ایران یک دوره‌ی چهارتایی سمینار آنلاین در این زمینه تهیه کرده‌ایم. این وبینارها به‌زبان فارسی ارایه می‌شود. شروع دوره روز ۱۷ اکتبر، ۲۵ مهر، است و دوره یک ماه طول خواهد کشید (چهار جلسه).

در سمینارها روی این دو کتاب زیاد حرف خواهیم زد: The Numbers Game و A Mathematician Reads the Newspaper. تاکیدمان روی کتاب اول خواهد بود (اینجا را هم ببینید). اگر به کتاب‌ها دسترسی دارید، خوب است قبلا دوری درشان زده باشید. داشتن کتاب‌ها برای وبینارها الزامی نیست. تلاش می‌کنیم در حدی که قوانین کپی‌رایت اجازه می‌دهد بخش‌هایی از کتاب‌ها را به شرکت‌کنندگان بدهیم.

برای اطلاعات بیشتر اینجا مراجعه کنید. برای ثبت‌نام در وبینار با این ایمیل تماس بگیرید: iranmedia@asc.upenn.edu

ناعلم – آنها می‌گویند قرص‌ها معجزه می‌کنند

قبل از این درمورد کتاب «بازی اعداد» The Numbers Game اینجا حرف زدم.

آمارها نشان می دهد که در چهار بزرگراه پر رفت و آمد، تصادفات ِ منجر به آسیب ِ جدی به یک معضل تبدیل شده اند. پلیس تصمیم می گیرد در این بزرگراه ها دوربین کنترل سرعت نصب کند. مدتی پس از نصب دوربین ها سخنگوی پلیس گزارش می دهد که آمار ِ تصادفات ۳۵% کاهش پیدا کرده است. این موضوع بعنوان دلیلی بر کارایی بسیار بالای دوربین های کنترل سرعت تلقی شده و قرار بر نصب دوربین های بیشتر در بزرگراه های دیگر می شود. آیا این نتیجه گیری درست است؟

ادامه را در اینجا بخوانید: کتاب: بازی اعداد، چیزهایی که اعداد نمی گویند.

دارم «ناعلم» Bad Science را می‌خوانم. نویسنده، بن گلداکر، پزشکی است که قبل از این ستونی به همین نام در گاردین داشت و حالا وبلاگی به همین نام را اداره می‌کند. همانطور که «بازی اعداد» به سواستفاده‌ها و گمراه‌سازی‌هایی که به کمک آمار و اعداد انجام می‌شود می‌پرداخت، «ناعلم» مثال‌هایی از روند مدیکالایزیشن Medicalization به‌دست می‌دهد (برای این کلمه چه معادلی در فارسی استفاده کنم؟). مثلا این نمونه را از فصل هشتم، «قرص مشکلات صعب اجتماعی را حل می‌کند»، صفحه‌ی ۱۵۴، برداشته‌ام،

مجلات ِ گلاسه و خوش‌رنگ پر از داستانهایی درباره‌ی زوج‌هایی هستند که در رابطه‌شان دچار مشکل شده‌اند. داستان همیشه از اینجا شروع می‌شود که زوج ِ ناراحت پیش دکتر خانوادگی می‌روند و ناکام روانه‌ی مطب ِ متخصص می‌شوند و از آنجا هم سرشکسته بیرون می‌آیند. دریچه‌ی خوشبختی در این داستان زمانی باز می‌شود که زوج ِ داستان ما به یک کلینیک خصوصی می‌روند و از آنها آزمایش خون گرفته می‌شود و هورمون‌‌سنجی می‌شوند. بعد جریان خون در اعضای جنسی‌شان توسط یک روش تصویربرداری جدید مطالعه می‌شود و اینگونه است که ناگهان معجزه رخ می‌دهد: یک قرص ِ جدید و مخصوص مشکل این زوج را حل خواهد کرد. اما این فقط نیمی از داستان است. در این روایت گفته نمی‌شود که فشار کاری دختر را بسیار خسته کرده‌است و پسر هنوز نتوانسته‌است با وضعیت پدر بودن کنار بیاید. اینکه پسر هنوز در موقعیت ذهنی جوانکی است که دختری را کنار دیوار خوابگاه به خودش فشار می‌دهد و درک اینکه معشوق مادر هم هست برای او هنوز ممکن نیست. ما دوست نداریم درباره‌ی این عوامل حرف بزنیم، همانطور که نمی‌خواهیم درباره‌ی شرایط نابرابر اجتماعی، تغییرات در ساختار جامعه و خانواده، و تاثیر شرایط مختلف شغلی بر افراد حرف بزنیم. در این روایت ِ ساده‌شده، همه‌ی عوامل پیچیده و چندوجهی از محاسبه کنار گذاشته‌شده‌اند و یک قرص قرار است معجزه کند (خلاصه‌ی متن)

من اینطور قضیه را می‌بینم. ما در دنیای پیچیده‌ای زندگی می‌کنیم که ارتباط ِ زیرپوستی ِ زیادی بین بخش‌های مختلف آن وجود دارد. ما در همین دنیا با مشکلات ِ بزرگی رو‌به‌رو هستیم و در‌به‌در به دنبال راه حل برای این معضلات می‌گردیم. این‌همه یعنی ما خواسته‌هایی داریم که یا راه‌حلی برای آنها وجود ندارد یا ما از عهده‌ی پرداختن هزینه‌ی راه‌حل های موجود برنمی‌آییم. مثلا ما علاقه‌مندیم عمر طولانی، بدن عضلانی/خوش‌ریخت، و روحیه‌ی خوبی داشته باشیم، اما فرصت و حوصله‌ی ورزش کردن و دراز کشیدن زیر آفتاب را نداریم. در چنین وضعیتی ما مشتریان خوبی برای کسی هستیم که ادعا کند قرصی هست که بیست سال به زندگی اضافه می‌کند، یا در یازده روز عضلات را دوبرابر می‌کند یا خستگی و بی‌خوابی را درمان می‌کند. این همان فرایند «مدیکالایزیشن » است؛ ما به این فرضیه تن می‌دهیم که راه حل داخل قوطی‌های پلاستیکیی است که روی جلد مجله‌ها و در تلویزیون نشان داده‌می‌شوند. از آنجا که ما حاضریم برای این اشیاء دوست‌داشتنی پول خرج کنیم، فقط حضور کسی با شناخت خوبی از آدمیزاد و نحوه‌ی تصمیم‌گیریش لازم است تا صنایع چند میلیون، یا حتی میلیارد، دلاری ِ هومیوپاتی، کرم‌های زیبایی، نوشابه‌های انرژی‌زا، قرص‌های مکمل، و نظایر آن از زمین سربکشد. نویسنده مدعی است که خیلی از ادعاهایی که درمورد کارکرد ِ این محصولات می‌خوانیم اساس علمیی ندارد یا یافته‌های علمی در خارج از چهارچوبی که در آنها معنی‌دار هستند به ما عرضه می‌شوند.

نکته‌ی مهم در این میان آدمیزاد است که نشان داده‌شده‌است دردش با خوردن ِ قرص شکر، اگر تصور کند در حال مصرف دارو است، بهبود پیدا می‌کند. همین آدمیزاد با کپسول شکر زودتر «خوب می‌شود» و آمپول از هر‌دوی این «شکری‌ها» موثرتر است. وضعیت زمانی جالب می‌شود که ما برای قرص شکر پول می‌دهیم و شکر در بسته‌بندی نارنجی سه برابر شکر در بسته‌بندی آبی قیمت دارد.

«ناعلم» ۳۳۹ صفحه‌است و «به هرکسی که به او مربوط است» To whom it may concern تقدیم شده است.

اینکه این کتاب از کجا به‌دست من رسید خودش داستان جالبی است. نزدیک یک سال پیش، در سفر، کتاب را در یک کتابفروشی در یک فرودگاه اروپایی دیدم. به عادت همیشگی از جلد کتاب عکس گرفتم تا بعدا در کتابفروشی‌ها پیدایش کنم. با کمال تعجب کتاب را در آمازون ِ کانادا و چپترز پیدا نکردم (حالا که کتاب مشهورتر شده‌است همان‌جاها می‌توانید پیدایش کنید). در همان اوقات با چند نفر از دوستان سعی کردیم برنامه‌ای راه بیاندازیم به نام «هم‌قفسه‌ای». قرارمان این بود که هر کدام فهرستی از کتاب‌هایی که می‌خواهیم برایمان بخرند را تهیه کنیم و در روز تولدمان، یا در هر تاریخی که انتخاب می‌کردیم، دیگران کتاب‌ها را برایمان بخرند. «هم‌قفسه‌ای» پا نگرفت اما من از این طریق سه تا کتابی که می‌خواستم دستم رسید. یکی از این کتاب‌ها «ناعلم» بود.

پس‌نوشت – از فصل دو، «ژیمناستیک مغزی»، صفحه‌ی ۱۸،

بیشتر مردم می‌دانند که یک رژیم غذایی مناسب چیست. بنابراین اگر می‌خواهید از این طریق پول دربیاورید لازم است که فضایی برای فعالیت خود دست و پا کنید. برای این‌کار شما باید مساله را پیچیده کنید و اسامی ساختگیی برای چیزهای آشنا ابداع کنید.

چگونه با اعداد نادرست خودمان را باد کنیم

happy_s.pngفارس نیوز تیتر زده است،

جانشین فرمانده کل سپاه: ایران اراده کند اروپا زمستان را در سرما به سر می‌برد

جانشین فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی گفت: ایران روی ۵۰ درصد انرژی دنیا ایستاده و اگر اراده کند، اروپا زمستان را در سرما به سر می‌برد.

….قدرت‌های جهانی در زمان رژیم منحوس پهلوی با مطرح کردن دروازه تمدن، اندیشه منحط غرب را وارد جامعه ‌کردند تا حدی که میزان مشروب فروشی‌ها از کتابخانه‌ها در پایتخت بیشتر بود، سواحل دریایی خزر کپی سواحل کالیفرنیا بود. (تاکیدها از من)

کمی به این اعداد دقت کنیم. نفت و گاز ۶۰% منابع انرژی دنیا را تشکیل می دهند (ویکیپدیا). سهم ایران در ذخایر نفت دنیا چیزی حدود ۱۱% است و ایران چیزی حدود ۶٫۴% نفت دنیا را تولید میکند (ویکیپدیا). هیچ یک از این دو عدد به ۵۰% ادعایی نمی رسند.

بر طیق آمار رسمی، ایران در سال ۱۳۷۹ دارای ۱۳۸۱ باب کتابخانه ی عمومی بوده است (منبع). در سال ۱۳۸۷، ۷۰ هزار مسجد در ایران وجود داشته است (جهان نیوز). این یعنی به ازای هر کتابخانه ی عمومی، تقریبا ۵۰ مسجد در ایران وجود دارد. واضح است که مسجد و مشروب فروشی لزوما در یک دسته بندی قابل مقایسه نیستند، اما به هر حال به نظر می رسد حکومت پهلوی و نظام جمهوری اسلامی احتمالا در یک نکته اشتراک نظر داشتند و آن اینکه کتابخانه ی عمومی لزوما نهاد مهمی نیست.

پس نوشت) فارس نیوز در ادامه از حسین سلامی نقل می کند،

بعد از انتخابات عوامل داخلی به فضای روانی دل بسته بودند که رسانه‌های غربی با آن بحران ایجاد ‌کردند و به دنبال بحران مشروعیت بودند…عبور از این مرحله سخت‌تر از جنگ تحمیلی بود، حجاب‌گریزی، نماز‌گریزی، اعتیاد الکترونیک، بحران امنیت از جنوب شرق کشور تا مرکز از ترور تا شلوغی، در مرکزیت طراحی ضدانقلاب بود، (تاکید ازمن)

به نظرم در همه ی این سخنرانی، من ِ وبلاگ نویس و توی وبلاگ خوان با وجود مشکلی به نام “اعتیاد الکترونیک” هیچ مخالفتی نداشته باشیم.

مرتبط: پستهای مربوط به کتاب “بازی اعداد” The Numbers Game

سیاستمدار زیر ِ انتگرال، یا افاضات ِ تاریخی ِ یک مهندس

وارسی یک پدیده در یک بازه ی زمانی ِ به اندازه ی کافی بزرگ می تواند منجر به کسب اطلاعاتی شود که کاملا ممکن است در زمان ِ کوتاه قابل دسترسی نباشند. این یعنی چه؟

عنوان فصل چهارم کتاب بازی اعداد The Numbers Game هست “بالا و پایین، مردی و سگش” Up and Down, A Man and His Dog. نویسنده می گوید فرض کنید مردی با سگش از یک شیب بالا می رود و شما از دور آنها را نظاره می کنید. فرض کنید هوا تاریک است و تنها چیزی که دیده می شود یک نقطه ی نورانی روی گردن سگ است. همینطور که مرد به سمت بالا می رود، سگ گاهی پایین می دود و گاهی از مرد جلو می زند و همیشه توسط قلاده به مرد زنجیر شده است. حالا سوال این است، آیا با دیدن حرکت سگ می توان حدس زد که مسیر مرد به سمت بالای شیب است یا به سمت پایین؟ یک پاسخ این است که باید حرکت این “سیستم” را در یک بازه ی زمانی ِ به اندازه ی کافی بزرگ بررسی کنیم و ببینیم “متوسط” آن به کجا می رود*.

این تصویر را ببینید. منحنی سیاه رنگ وضعیت لحظه ای سیستم را نشان می دهد، مثلا محل سگ در هر لحظه. خط قرمز حاصل میانگین گیری روی محل ایستادن سگ در بازه های زمانی است.  اینطور بگوییم، منحنی سیاه رنگ پاسخ به این سوال است: “سگ حالا کجاست؟” و منحنی قرمز رنگ پاسخ به این سوال است: “سگ در پنج دقیقه ی گذشته حول چه نقطه ای نوسان می کرده است؟”

up_and_down_s.png

می شود همین الان بی بی سی، یا فارس نیوز، را باز کرد و اخبار روز را خواند. این می شود پیدا کردن سگ در این لحظه. این اطلاع، هر چند در جای خود باارزش است، یک جزء مهم را در برندارد: ما نمی دانیم سگ اتفاقا در همین لحظه از مرد جلو زده یا  دارد برعکس ِ مسیر ِ او می دود. به همین دلیل نگاه کردن به سیر حوادث در یک بازه ی زمانی می تواند به درک بهتری منجر شود.

مثال بزنیم. امروز فارس نیوز گزیده ای از سخنان آیت الله خمینی در مورد جنگ را منتشر کرده است. با هم بخشهایی از این گزیده را می خوانیم،

ما هیچ وقت طالب جنگ از اول نبودیم . اگر چنانچه عراق به ما حمله نکرده بود، ما دفاع نمی کردیم . اما دفاع ما کردیم ، ما جنگ نکردیم تا حالا. در عین حالی که رزمندگان ما و فرماندهان ارتش و سپاه به ما گفتند اجازه بدهید ما وارد بشویم در آنجاو با آنها چه بکنیم [ما گفتیم : فقط دفاع کنید] خوب ، ما هم ، ما می خواهیم دفاع بکنیم ؛ دفاع که یک مسئله عقلی است . یک مسئله ای است که حتی حیوانات هم اصلا وقتی بخواهند حمله کنند، دفاع می کنند. دفاع یک مسئله طبیعی است . ما همیشه دفاع کرده ایم تا حالا، هیچ وقت جنگ نکرده ایم. (صحیفه امام ج ۱۶ ص۳۱۸) (تاکید از من)

تب جنگ در کشور ما جز به سقوط صدام فرو نخواهد نشست و ان شاءالله تا رسیدن به این هدف فاصله چندانی نمانده است . و خدا را سپاس می گزاریم که ملت و دولت و مسئولین و ارتش و سپاه و بسیج ونیروهای مردمی و همه اقشار دلاور کشورمان در آمادگی کامل به سر می برند و همه اهل جنگ و هنرآفرینان مدرسه عشق و شهادتند. (صحیفه امام ج ۲۰ص ۳۳۱) (تاکید از من)

…امروز خمینی آغوش و سینه خویش را برای تیرهای بلا و حوادث سخت و برابر همه توپها وموشکهای دشمنان باز کرده است و همچون همه عاشقان شهادت ، برای درک شهادت روزشماری می کند. جنگ ما جنگ عقیده است ، و جغرافیا و مرز نمی شناسد. و ما بایددر جنگ اعتقادی مان بسیج بزرگ سربازان اسلام را در جهان به راه اندازیم. (صحیفه امام ج۲۱-ص۸۷) (تاکید از من)

اگر ترتیب ِ مطالب در صحیفه ی نور منطبق بر ترتیب زمانی ِ سخنرانی ها باشد، حالا ما داریم به روند ِ تبدیل شدن یک “دفاع” به یک “جنگ اعتقادی” نگاه می کنیم. این همان چیزی است که به آن “بررسی پدیده در یک بازه ی زمانی ِ به اندازه ی کافی بزرگ” می گوییم. بی ربط نیست اگر بگوییم برای جلوگیری از دقیقا همین تحلیل است که رفتارهای قدیمی ِ آقای سیاستمدار باید از صفحه ی تاریخ پاک شوند. استالین یکی از ماهرترین استفاده کنندگان از این روش بود: او عکس های قدیمی را ویرایش می کرد و “خوب های بد شده” را حذف می کرد (اینجا یک مجموعه از تصاویر دستکاری شده ببینید).

باز هم از گزیده ی فارس بخوانیم،

اگر تهذیب نفس باشد، نه از جنگ می ترسد کسی ، نه از صلح ابا دارد؛ از هیچی باک ندارد. اما وقتی تهذیب نفس نیست ، می گوید: اگر جنگ نکنیم ، شاید آن طرف ما چه بکند. این جنگ افروزیهایی که الان می بینید در منطقه دارد می شود، روی همین معناست ، روی هوای نفس است ، هوای نفس وادار می کند که به یک کشوری حمله کنند. هوای نفس وادار می کند که منطقه را به آتش بکشند و انسان می سوزد در این هوای نفس خودش ، در همین عالم هم می سوزد. (تاکید از من)

تصور می کنید بهتر از این می شد توضیح داد آرمانگرایی در دنیای سیاست یعنی چه و سیاستمدار ِ آرمانگرا چگونه “از هیچی باک ندارد”؟

امروز به همه ما واجب است که دفاع کنیم . هر کس می تواند جبهه باید برود، هر که نمی تواند در پشت جبهه کمک بکند. آنهایی که می نشینند و هی صحبت می کنند که بیایید چه بکنیم ، بیایید چه بکنیم، اینها از اسلام بی اطلاع اند، نمی دانند قضیه اسلام چی هست . (تاکید از من)

“قضیه اسلام”  هر چه هست گویا با “هی صحبت کردن که چه بکنیم و چه نکنیم” نمی خواند. باز هم تصور می کنید بهتر از این می شد توضیح داد چرا دخالت دیانت در سیاست خطرناک است؟

و البته گاهی آقای سیاستمدار به نکاتی اشاره می کند که کمی عجیب هستند،

ملتی که بچه چند ساله اش با موتور سیکلت می زند به تانک و زیر تانک می رود، این به کشته شدن یک نفر یا دو نفر یا صد نفر یاهزار نفر کنار می نشیند؟

حسین فهمیده، تا جایی که تبلیغات ِ رسمی می گوید، با کمربند انفجاری زیر تانک رفت.

اگر انقلاب را بگیریم “تغییر سریع” و تاریخ را بگیریم “وارسی پدیده ها در بازه های زمانی و فارغ از هیجان های لحظه ای”، از دیدگاه ِ من ِ مهندس خواندن ِ کتاب ِ تاریخی یک رفتار ضد انقلابی است.

* فصل پنجم کتاب این عنوان را دارد “متوسط ها:  رنگین کمان ِ سفید” The Averages: The White Rainbow. این فصل درمورد تفسیر نامناسب ِ “متوسط”ها صحبت می کند. جای دیگری در مورد این موضوع حرف خواهیم زد.

کتاب: بازی اعداد، چیزهایی که اعداد نمی گویند

آمارها نشان می دهد که در چهار بزرگراه پر رفت و آمد، تصادفات ِ منجر به آسیب ِ جدی به یک معضل تبدیل شده اند. پلیس تصمیم می گیرد در این بزرگراه ها دوربین کنترل سرعت نصب کند. مدتی پس از نصب دوربین ها سخنگوی پلیس گزارش می دهد که آمار ِ تصادفات ۳۵% کاهش پیدا کرده است. این موضوع بعنوان دلیلی بر کارایی بسیار بالای دوربین های کنترل سرعت تلقی شده و قرار بر نصب دوربین های بیشتر در بزرگراه های دیگر می شود. آیا این نتیجه گیری درست است؟

از فصل چهارم کتاب ِ “بازی ِ اعداد” The Numbers Game نقل می کنم. عنوان این فصل “بالا و پایین: مردی و سگش” است.

بیایید یک آزمایش ساده انجام بدهیم. ۱۰ نفر را جمع کنید و از هر کدام بخواهید یک تاس رو دوبار بیاندازند و جمع ِ اعداد را یادداشت کنند. به هر کس نام ِ یک بزرگراه را بدهید. به همه بگویید که عددی که در این مرحله بدست آورده اند نشان دهنده ی میزان تصادف در بزرگراهشان است. حالا به همه ی کسانی که بالاتر از ۱۰ هستند، یعنی  بزرگراه های خطرناک، یک کاغذ بدهید که روی آن نوشته شده است “دوربین ِ کنترل ِ سرعت”. از همه بخواهید دوباره تاس بیاندازند. دقت کنید که میزان تصادف در “بزرگراه های خطرناک” چه تغییری کرد. به احتمال خوبی دوربینهای کاغذی، همانند ِ دوربین های واقعی در مثال ِ بالا، منجر به کاهش ِ میزان تصادفات شدند. آیا هنوز فکر می کنید نتیجه گیری ِ بالایی درست بوده است؟

این اتفاق واقعا در انگلیس افتاد. در سال ۲۰۰۳ وزارت ترابری اعلام کرد که در یک بررسی دوساله ۳۵% کاهش در میزان تصادف در بزرگراه های مجهز شده به دوربین های کنترل سرعت  مشاهده شده است. “این بوضوح نشان می دهد که دوربین ها دارند کار می کنند”. لااقل این نتیجه گیری اولیه ی وزیر بود. در تصحیح ِ بعدی این عدد به ۷% کاهش پیدا کرد. اما چرا؟

مهم است که زمانی که به اعداد و نوسان های آنها نگاه می کنیم موج های لحظه ای را با جذر و مد اشتباه نگیریم. به عبارت ِ دیگر، با بزرگ شدن ِ یک عدد، مثلا میزان تصادف در یک بزرگراه، احتمال ِ بازگشت ِ آن به میزان متوسط افزایش پیدا می کند. به این موضوع “بازگشت به میانگین” Regression to Mean گفته می شود. در بررسی ها مشخص شد که از ۳۵% کاهش ِ مشاهده شده، ۲۱% بدلیل این موضوع بوده است. این همان اتفاقی است که در مثال دوربین های کاغذی افتاد: کسی که عدد ِ تاس ِ بالاتری دارد احتمال بالاتری برای گرفتن ِ عدد ِ کمتری در دور بعد دارد*. علاوه بر این ۷% دیگر از کاهش در تصادفات به کاهش ِ کلی تعداد تصادفات مرتبط شناخته شد. در این کاهش هم دوربین ها نقشی نداشتند.

در یک کلام، “بازی ِ اعداد” محشر است. عنوان فصل ها را ببینید:

  1. شمارش: مربای توت فرنگی.
  2. اندازه: این یک موضوع شخصی است.
  3. تصادف: ببری که نیست.
  4. بالا و پایین: مردی و سگش.
  5. میانگین ها: رنگین کمان ِ سفید.
  6. کارایی: تمام ِ فیل.

۶ فصل ِ بعدی هم بماند برای وقتی که خواندمشان.

* این جمله خیلی دقیق نیست.

روزانه: شهر ملنگ و باقی قضایا

اول) آسمان ِ خیلی آبی و خورشیدی که آن بالا جا خوش کرده است. می تواند حتی دما -۴۰ باشد، مهم نیست، وینیپگ است و روزهای آفتابیش.

صبح که بیدار شدم چند بار به ساعت نگاه کردم که کنار ۸:۳۰ نوشته am یا pm و باز هم نگاه کردم که یعنی مگر می شود؟ حالا تابلوی فروشگاه ِ صدقدم آنطرف تر را هم به زور می شود دید. تگرگ و باران و مه. و البته برای منی که در امنیت سقف ِ بالای بالکن ایستاده ام و دستم را دراز کرده ام که یک دانه ی تگرگ شکار کنم این همه می شود یک “ای بابا” و بعد نشستن اینجا و غر زدن.

اما پیشنهاد به نویسنده ی “شهر باریک” برای جلد بعد: با اضافه کردن ِ یک نقطه و بالاکشیدنشان می شود اسم خوبی برای تورنتو ساخت. و البته شبهای تورنتو از وینیپگ قشنگ تر است.

دوم) تورنتو را می شود شهرلاله ها هم اسم گذاشت. بیشتر متحیرم که هنوز تُک سرما درست و حسابی نشکسته اینهمه لاله از کجا آمده.

سوم) دیده ای هرازگاهی کسی پیدا می شود و پایان چیزی را اعلام می کند؟ مثلا چند صد سال (؟) پیش کسی ادعا کرد هرچه که می توانسته اختراع شود شده و کاری نمانده است*. دیدن دو مستند در جشنواره ی Hot Docs خوب بود برای اینکه تصویر ِ “من یک وبزی** هستم” را طوری از ذهنم بیرون بریزم که انگار هرگز چنین تصوری نداشته ام.

Another Perfect World شرح ِ زندگی خلایق، در جمعیت های میلیونی، در فضاهای آنلاین نظیر ِ ۲nd Life بود. تصور کن آدمی از فروختن ِ “حرکات ِ بدن در موقع بغل کردن ِ یک آدم” زندگی اش می گذرد، و خوب هم می گذرد. یا اینکه یکی در دوره های آموزشی شرکت می کند که برای جنگیدن در فضاهای مجازی آماده شود و البته سالی هم دوبرابر من و تو درآمد دارد.

another_perfect_world_s.jpg

the_numbers_game.jpgاین یکی تقدیم به همان رفیق ِ گل ِ وبزی.

چهارم) The Numbers Game را می خوانم. کتاب به اعداد و استفاده ها، و البته سواستفاده ها، از آنها می پردازد. چیزهایی مثل اینکه مثلا یک پنجم چقدر بزرگ است و یا یک میلیارد واقعا یعنی چقدر. ساندی تلگراف درمورد کتاب نوشته است،

مطالعه ی این کتاب لذتبخش باید برای هر کسی که اعداد را ارایه می دهد و یا مصرف می کند اجباری شود.

بیشتر در مورد این کتاب حرف می زنیم.

پنجم) این هم یک اسم دیگر برای تورنتو: “شهر ِ ملنگ”. هنوز نوشتن این پست تمام نشده آفتاب شروع کرد به درآمدن.

پا نوشت ها:

* خبر دارید گوینده ی جمله کیست؟

** این اصطلاح بشدت کپی رایت یک رفیق گل است.

چرا شلوغ بازی را تقبیح می کنیم؟

برای دوستی نوشتم که بدون ارایه ی تصویر ِ کلی، نقل دو جمله و یک پاراگراف مفهوم ِ قابل اعتنایی را منتقل نمی کند. اینجا البته کاری به دستچین کنندگان، از جنس فارس/فاکس نیوز، ندارم که کارشان دقیقا ارایه تصویر نیمه کاره برای گرفتن نتیجه ی دلخواه است. اینجا فرض می کنم صداقت مهم است و من از اینکه تو با نوشته ی من همدلی کنی یا نه چیزی در جیبم نمی رود. فرض می کنم می نویسیم که حرف بزنیم. نان و آبی هم درکار نیست.

در پرانتز بگویم، بعد از اینکه چند صفحه ی آخر کتاب قبلی (ببینید: کتاب: اهالی ِ لا اله الا لا) تمام شد، یکی از این که دو کتاب را شروع خواهم کرد:

۱- The Uses and Abuses of History: این کتاب چاپ پنگوئن است و در کانادا پرفروش شده است. نام کتاب بنظرم واضح است.

۲- The Number Game: این یکی را یک اقتصاد دان و یک خبرنگار بر مبنای یک برنامه ی BBC به نام More or Less نوشته اند. کتاب به سواستفاده از آمار در رسانه ها و توسط سیاستمداران می پردازد، تا آنجا که روی جلد توضیح داده شده.

اما اینهمه یعنی چه؟ اینهمه را در ادامه ی پست ِ بسیار ِ خوب ِ جمهور می نویسم: . من اینطور قضیه را می بینم: مساله در دنیا کم نیست. هر کسی هر گوشه ای که زورش می رسد دارد یکی را چپاول می کند. اما وقتی می بینم احمدی نژادی پیدا می شود که حرف و حدیث ِ پشت ِ خودش را با وسط کشیدن حرف و حدیث ِ دیگران می خواهد لاپوشی کند، اینجاست که اگر احمدی نژاد بود می گویم سیاستمدار است، دروغ و دغل نکند چه بکند؟ اما خودمان که دیگر این کار را نکنیم.

داریم کم کم عادت می کنیم به شلوغ بازی. وقتی رییس جمهورمان می شود یک شلوغ باز، از من و توی شهروند چه انتظاری می رود؟ اگر قرار بود کار ِ دنیا با هوار کشیدن حل بشود تا حالا شده بود. جیغ زدن و یخه ی ملت را گرفتن هم هنر نیست. همین آقای جمهوری اسلامی که شده است وکیل مدافع “مظلومان فلسطین” همان آقای جمهوری اسلامیی است که از نسل کشی در دارفور به عنوان “مشکل ِ غرب ِ سودان” یاد می کند و هنوز نامه ی محکومیت ِ عمرالبشیر به سودان نرسیده رییس مجلسش را به خارطوم می فرستد.

از دیگران: