وقتی عمو باینری شد
توسط کمانگیر در روز ۲۹ مرداد ۱۳۹۶مرداد ۲۹
عمویم دیشب «مرد». مردن را در گیومه میگذارم٬ برای این که عمویم چندین سال در نقطهای بین زنده بودن و مرده بودن دراز کشیده بود. توضیح پزشکی٬ اتفاق را به پدیدهای به نام «شوک دیابتی» مرتبط میداند. این عبارت دوکلمهای اما به من توضیح نمیدهد که چطور آدمی چند سال نفس کشید و «بود» اما «نبود». بود٬ چون چیزی روی تخت بود که به نظر میرسید حضور افراد مختلف منجر به واکنشهای متفاوتی در او میشود. مثلا دیده بودم که حضور پدرم منجر به حرکتی در دهان و چشمهای عمو شد که میشد تصور کرد اظهار شادی است که به فغان از دردی عمیق ختم میشود. اما عمو نبود٬ به کلمات واکنش نشان نمیداد٬ و جز چشمهای بازش و دهانش که شکلهایی میگرفت٬ ظهوری از حضوری در او نبود.
و نکتهی کلیدی همین است. حالا عمو را در یخچالی گذاشتهاند تا برای انتقال به زیر خاک آماده شود. حالا عمو نیست. پنج سال پیش عمو بود. و در این فاصله٬ عمو در حال سیر مسیر میان بودن و نبودن بود.
من هم علاقهمند هستم که بودن را چیزی فراتر از اتفاقی بدانم که در تودهای یک و نیم کیلویی از خون و چربی و پروتین رخ میدهد. میدانم که این علاقه چنان قدرتمند است که هنوز آدمیزادهای زیادی وجود دارند که به آسمان که نگاه میکنند٬ خداوند و فرشته و عوالم دلپذیر میبینند. پریروز که در جنگل گم شده بودم٬ من هم صدای آدمیزاد میشنیدم. یک آن حتی٬ خندهی دختری را شنیدم و چراغ روی پیشانیام را خاموش کردم تا آتشی که مسبب خنده است را هم ببینم و اطرافم هیچ نبود جز سیاهی و سیاهی و سیاهی.
در کار حرفهایام یک شبکهی عصبی ساده شده و حتی سادهتر از ساده شده را٬ چند ساعت در معرض آموزش قرار میدهم٬ و همهی شرکت جمع میشویم و رییس شامپاین باز میکند و اختراع ثبت میکنیم و به خودمان میبالیم. گاهی تخیل میکنم که رفتار من و همکارانم٬ از دید محتوای جمجمههایمان٬ خوشی پربلاهت کودکانی است که در محضر اصل اتفاق٬ پیروزی حقیرشان را جشن گرفتهاند.
اما نکته این نیست.
عمو قدری بود و اغلب نبود. و این اتفاق هم زمان با خبر مرگ لطفی علی عسگرزاده افتاد٬ که حالا خبر مرگش تکذیب شده است. پدر علم فازی٬ که برای چند روز به مجموعهی مردگان متعلق شده بود٬ حالا گویا به جمع زندگان برگشته است. عمو اما٬ پنج سال در نقطهی تلاقی دو مجموعه دراز کشیده بود٬ تا این که تعلقش وضعیتی باینری پیدا کرد.
این تعلیق بین دو دنیا شاید بزرگترین ترس من در این دنیا باشه.با هزارتا سوال که هیچ جوابی براشون وجود نداره