چرا روز زن، روز مارتی هم هست
توسط کمانگیر در روز 8 مارس 2017مارس 8
دیشب، به عادت این روزها، kodi را باز کردم و در فهرست فیلمهای اسکارگرفته پایین رفتم تا به Marty رسیدم. فیلم در سال ۱۹۵۵ ساخته شده است و داستان ِ سادهای را روایت میکند: مارتی قصابی است که با مادر ِ ایتالیاییاش دربرانکس زندگی میکند. مارتی، به زعم خودش، چاق و زشت است و چارهای جز تنهایی ندارد. در این احوال، مارتی با کلارا آشنا میشود که نه فقط خودش، که مارتی هم باور دارد که او زیبا نیست.
درحالیکه مارتی در فکر پیش رفتن در علاقه است، مادرش، که نگران تنها شدن است، او را برحذر میدارد و دوستان مارتی تاکید میکنند که کلارا «چیز خاصی» نیست. روایت از این جنس تا دقیقهی سوم یا چهارم مانده به پایان فیلم پیش میرود تا اینکه مارتی بر لذتمداری ِ دوستانش و ترس ِ خودش چیره میشود و به کلارا تلفن میزند تا همدیگر را ببینند.
حظ ِ اولم از فیلم، تجربهی غرقهشدن در سالهای ۱۹۵۰ آمریکا و لهجه و ادبیات مارتی، مادرش، و دوستانش بود. مثلا اینکه tomato اصطلاحی برای اشاره به دختر زیباست و dog کلمهای است که به مرد یا زن نخواستنی اطلاق میشود. تصادفا اما فیلم را در شب هشتم مارس میدیدم و ذهنم به «روز جهانی زن» رفت.
حرف زدن دربارهی ظلم کار سختی است که دقت ِ ویژهای میطلبد. مثلا این جمله که «یهودیان تنها قربانیان هلوکاست نبودهاند» را، باید با احتیاط بر زبان آورد، تا کلمات در ورطهی کاستن از درد ِ کسی، «در مقایسه» با درد ِ دیگری، نیافتند. من معیاری برای اندازهگیری درد نمیشناسم، پس گفتگو دربارهی «میزان» آزاری که بر کولیها و یهودیان در آلمان نازی رفت، و احتمالا مقایسهی آن دو را، از اساس باطل میدانم. به همین سیاق، گفتگو دربارهی «مظلومین» نظام مردسالار کار سختی است. اما همچنان میخواهم تلاش کنم.
تردید نمیکنم که نظامی ذهنی بر آدمیزاد مسلط است که آدمیان ِ مختلف را در موقعیتهای قدرت ِ متفاوتی قرار داده است و میدهد. رنگ پوست، مذهب، زبان، جنسیت، ترجیحات عاشقانه، و موضوعاتی شخصیتر، هرم قدرتی را بر جمعیت کرهی زمین نقش زدهاند. تقسیم آدمیزاد به «زن» و «مرد» یکی از خطوطی است که این نظام ترسیم کرده است و حقیقت ِ امر این است که هر چه بیشتر فکر میکنم، کمتر قادر هستم، حقیقتی بیرونی برای این تقسیم بندی ذهنی پیدا کنم. اما نکته این نیست. بدون اینکه تردید کنم که زن، بهمعنی بیولوژیک آن، در چند هزار سال اخیر مورد ظلم قرار گرفته است، میخواهم اضافه کنم که تنها قربانی نظام مردسالار، زنان نیستند. و اینجاست که تصادف زمانی تماشای Marty به اتفاقی ویژه تبدیل میشود.
مارتی هم، قربانی همان ساختار ذهنی است که کلارا را قانع کرده است که «خواستنی نیست». مارتی میخواهد کسی در زندگیاش باشد، اما دوستانش مجلهی TV Girls and Gags را در صورتش فرو میکنند (اسم مجله را از روی فریمی از فیلم خواندم و بعدا نسخههای مختلفش را در اینترنت پیدا کردم. بهنظر چیزی از جنس Playboy است و عجیب اینکه اثری از آن در ویکیپدیا پیدا نکردم). مارتی از دید دوستانش، بهاندازهی کافی «مرد» نیست. نکتهی کلیدی این است که در این جمله، مفهومی به عنوان «مرد» تعریف شده است که از همان جنس، مرد، به معنی بیولوژیک آن را، شکنجه میدهد که تعریف «زن»، انسان حایز شرایط بیولوژیک زن را.
از این دید، هشتم مارس، صرفا روز زن، به معنی بیولوژیک آن، نیست، بلکه روزی است برای به یاد آوردن دو نکته. اول اینکه وضعیتهای بیولوژیک ِ مختلف، لزوما حتما به موقعیتهای ذهنی ِ متفاوت منتهی نمیشوند. واضحتر: لزوما دو نفر که هر دو رَحِم دارند، به هم شبیهتر نیستند تا هر یک به نفر سومی که رَحِم ندارد. نکتهی دوم، و دردناکتر، این است که شواهد ِ زیادی وجود دارد که رَحِمدارندگان و رَحِمندارنگان ِ زیادی، به فرضیهی مجعول ِ اهمیت ِ کلیدی ِ رَحِم در هویت، تن دادهاند و این وضعیت لزوما به آرامش ِ آنها منتهی نشدهاست. این دومی موقعیتی است که مارتی در هشتاد و هفت دقیقهی اول فیلم دارد و در سکانس ِ آخر آن را میشکند: او میپذیرد که مرد بودن لزوما به معنی «شکار کردن» «بهترین» tomato نیست. مطمئن نیستم که در موقعیت ِ پرشتاب ِ زندگی مدرن، در سال ۲۰۱۷، چه کسری از جمعیت ِ شکمسیر ِ انسانی به این شهود ِ کلیدی میرسد.
چه متن متفاوتی برای روز جهانی زن
هنوزززز وبلاگ می تونه خیلی جذاب باشه و این خلوت بودنش هم حتی لذتبخشه