independence-days

چند شب پیش دلم فیلم Action می‌خواست، Kodi را باز کردم و در فهرست پایین رفتم. از Pixels و I am Wrath گذشتم تا به Independence Day رسیدم. در مسیر، از سه یا چهار فیلم جدید از سری Sharknado گذشتم که اتفاقا در دو سال اخیر ساخته شده‌اند. یکی Ice Sharks، که مضمونش حمله‌ی کوسه‌ها به ایستگاهی تحقیقاتی در قطب شمال است، و دومی Planet of the Sharks، که آینده‌ای را روایت می‌کند که در آن ذوب شدن یخ قطب‌ها منجر به پوشیده شدن ۹۸٪ از سطح زمین با آب شده است و در این دنیا کوسه‌ها حکم‌رانی می‌کنند. فکر کردم که داستان دوم حداقل اشاره‌ای به گرمایش کره‌ی زمین دارد، اما سوال مهم‌ترم این بود که مخاطب این فیلم‌ها چه کسی است؟ در دنیایی که مبنتی بر رشد سرمایه است، برای هزینه‌کردن برای چنین فیلم‌هایی باید توضیحی وجود داشته باشد، و به این دلیل نتیجه می‌گیرم که احتمالا Sharknado هنوز بیننده دارد.

همین سوال را از دوستی پرسیدم. برایم آدمیزادی را تصویر کرد که وقت، منابع مالی، و خلاقیت محدودی برای لذت بردن دارد. «چنین آدمی می‌شینه جلوی تلویزیون و هرچی از اون بیرون می‌آد مصرف می‌کنه». دوستم گفت. یا حداقل ترجمه‌ی حرفش این می‌شد.

نسخه‌ی قدیمی Independence Day را دیده‌بودم و انتظار زیادی نداشتم. نسخه‌ی جدید، به پیروی از احوال زمانه، تلاش کرده بود «چندفرهنگی» و حتی «انسان‌محور» باشد. فیلم آینده‌ای را تصویر می‌کرد که در آن خلبان چینی و آمریکایی کنار هم پرواز می‌کنند و حتی عوالم عاشقانه‌مانندی هم دارند. اما نکته این نیست.

فیلم، در ظاهر، درباره‌ی «بیگانه»هایی هست که به زمین حمله می‌کنند و می‌خواهند «شیره‌ی زمین» را به سرقت ببرند. در مقابله، «همه‌ی بشریت» با هم متحد می‌شود و کره‌ای سفید هم از آسمان نازل می‌شود، که هم هدف بیگانه‌هاست و هم امید برای آینده‌ای بدون بیگانه‌ها. فیلم، همان‌طور که پیش‌بینی می‌شود، با شکست بیگانه‌ها، آن هم در آخرین لحظه، به نتیجه‌گیری می‌رسد، اما درست قبل از پایان فیلم، آدم‌های فیلم تصمیم می‌گیرند که بعد از دو بار دفاع، نیرویشان را جمع کنند و به سیاره‌ی بیگانه‌ها حمله کنند و «مساله را برای همیشه حل کنند».

در ظاهر، Independence Day درباره‌ی آدمیزاد است که از خطری «بیرونی» برای بار دوم بیرون می‌آید و حالا آن‌قدر قوی است که می‌خواهد خطر را برای همیشه از بین ببرد. در لایه‌ای پایین‌تر اما، فیلم از اساس خشونت-محور است. حرف ِ فیلم، وقتی از آن‌همه رویه‌های ساخته شده به مدد CG بیرون می‌آید، اتفاقا خیلی ساده است: راه حل ِ مشکلات، از لوله‌ی تفنگ بیرون می‌آید. در طنزی تلخ، درست بعد از حمله‌ی اول، رییس‌جمهور، که اتفاقا زنی است، و همه‌ی اطرافیانش، کشته می‌شوند و ژنرالی، که خیلی زیاد مرد است، در شرایطی جنگی، بعنوان رییس‌جمهور انتخاب می‌شود. رییس‌جمهور قبلی هم البته کارنامه‌ی کمتر خشونت‌باری ندارد: وقتی برای اولین بار قاصدی از آسمان می‌رسد، بانوی رییس‌جمهور دستور نابودی‌اش را می‌دهد.

به‌نظرم فیلم را می‌شود با دو جمله توضیح داد: اول، راه حل خشونت است. دوم، بیگانه برای تاراج آمده است. و به‌نظرم مهم نیست که بیگانه‌ی فیلم، ظاهری خیلی متفاوت با انسان دارد. «متفاوت» امری نسبی است و مرد ِ سفید ِ نگران ِ حساب بازنشستگی‌اش را به‌سادگی می‌توان متقاعد کرد که مرد ِ مکزیکی و زن ِ خاورمیانه‌ای «متفاوت» است و برای دزدیدن «شیره‌ی زندگی» آمده‌اند. اما فیلم حتی از این هم عیان‌تر بازی می‌کند. در انتهای فیلم، هیولا با ابزار خودش کشته می‌شود.

بعد از فیلم به همه‌ی گزاره‌هایی فکر کردم که Independence Day در ذهن ِ بیننده‌ی سردرگرم‌اش خواهد نوشت: این‌که بیگانه‌ای در راه است که با اسلحه کنار زده خواهد شد و این‌که خشونت رفتاری پذیرفتنی است. می‌نویسم «بیننده‌ی سردرگم» و منظورم همان کسی است که برای بار چندم به تماشای Sharknado می‌نشیند، که اگر حوصله و وقت و پولش را داشته باشد Independence Day را می‌بیند، و احتمالا تصور می‌کند فیلم «بهتر»ی دیده است. از این دید، Independence Day و Sharknado کارکردی کاملا مشابه دارند: هر دو، باورهای ساختار حاکم را تکرار می‌کنند، یکی این‌که کوسه مهم‌ترین خطری است که آدمیزاد را تهدید می‌کند و دیگری همه‌ی گزاره‌های بیگانه‌ستیز و خشونت‌پرور در وضعیتی HD.