taheris

چند روز پیش، دوستی مطلبی از وبلاگ شاخه‌ی تورنتوی سازمان عفو بین‌الملل، درباره‌ی تلاش‌ها برای آزادی محمدعلی طاهری را، روی فیس‌بوک هم‌خوان کرد. درباره‌ی جزییات فعالیت‌های محمدعلی طاهری خیلی کم می‌دانم و به هر حرکت اجتماعی که کلمه‌ی مبهم ِ عرفان را در خود داشته باشد، با شک نگاه می‌کنم. اما نکته‌ی کلیدی این است که این هر دو، از اساس، بی‌اهمیت هستند. نکته این نیست که من درباره‌ی محمد علی طاهری چه فکری می‌کنم. مساله‌ی اساسی این است که کاملا محتمل است که ساختار ِ قدرت، انسانی را از حقوق اساسی‌اش محروم کرده است و من، بعنوان شهروند متعهد، وظیفه دارم که واکنش نشان بدهم.

به این دلیل، در فیس‌بوک، توییتر، و گوگل+، نوشتم «محمدعلی طاهری». اطرافیانم به این اشاره، دو جنس واکنش نشان دادند. اول، توییت «محمدعلی طاهری»ام بیشتر از صد بار بازنشر شد. بخش ِ قابل توجهی از بازنشرکنندگان ِ توییتم، هشتگ ِ #freetaheri را هم به اضافه کردند. با مرور سطحی ِ اسم و مشخصات بازنشرکنندگان، متوجه شدم که بسیاری از آن‌ها عکس پروفایل‌شان را به چهره‌ی محمدعلی طاهری تغییر داده اند و یا این جمله را در سردر توییتر خود نوشته‌اند: «به حقانیت آموزه‌های استاد محمدعلی طاهری شهادت می‌دهم و …». برداشتم از این مشاهدات این است که، اول، محمدعلی طاهری طرفداران زیادی دارد، و دوم، بخشی از این طرفداران علاقه‌ی زیادی به ایشان دارند. و البته این دو نظریه از اساس در مساله اهمیتی ندارند: محمدعلی طاهری می‌توانست فردی منفور باشد و هم‌چنان دفاع از نقض ِ احتمالی ِ حقوق انسانی ایشان نکته‌ی بدیهی بود.

اما اتفاق ِ جالب‌تر، دو واکنش در فیس‌بوک به پست کوتاهم بود. آشنایی زیر مطلب نوشت «شیاد» و دوستی اضافه کرد «آرش جان این فرد واقعا شیاده، اینکه مخالف اعدام هستیم بحثی جداست، اینکه مخالف قوانین بد هستیم هم همینطور اما اینها دلیل نمیشه که پشت کسی بایستیم که واقعا آدم درستی نیست و از افرادی که از قشر آسیب پذیر جامعه اند تغذیه میکنه . ویدیوهاش رو دیدی؟»

من ویدیوهای محمدعلی طاهری را ندیده‌ام، اما با یکی از دوست‌داران ِ ایشان رفاقت کرده‌ام. در همان لحظاتی که در حال ِ باصفای چنگال کردن در کباب، در فاصله‌ی تماشای دو فیلم ِ خوب ِ ایرانی در سینمایی در تورنتو، درباره‌ی محمدعلی طاهری می‌شنیدم، می‌دانستم که کافی است به بخش ِ انتقادی ِ ذهنم اجازه‌ی دخالت بدهم، تا سوال‌های کلیدی‌ای درباره‌ی آموزه‌های ایشان بپرسد، که تصور نمی‌کنم همراه ِ عزیزم جوابی برای آن‌ها داشت. اما، تکرار می‌کنم، اساسا نگاه ِ من به مساله‌ی آموزه‌های محمدعلی طاهری هیچ اهمیتی ندارد. حتی این‌که این فرد احتمالا از «فرد آسیب‌پذیری» «تغذیه» کرده است، هم اهمیتی ندارد. آدم‌های زیادی را می‌شناسم، و می‌شناسیم، که از افراد آسیب‌پذیر ِ زیادی «تغذیه» کرده‌اند و هر روز کت و شلوار، یا عبای‌شان، را می‌پوشند، و پی زندگی‌شان می‌روند. برای مثال، من دقیقا نمی‌دانم بومیان داکوتای شمالی دقیقا چرا با ساخت خط لوله‌ی نفت در زمین‌های‌شان مخالفت می‌کنند، اما می‌دانم وقتی پلیس به ضرب اسلحه و نفربر به شهروندان حمله می‌کند، چیزی جایی خیلی خراب است. از جنسی مشابه، من نمی‌دانم، و دقیقا هم لازم نیست که بدانم، که اتهام ِ محمدعلی طاهری چیست. شواهد ِ قابل اعتنایی وجود دارد که محمدعلی طاهری از حقوق انسانی‌اش محروم شده است، و این، اتفاقی پذیرفتنی نیست.

تصور می‌کنم مساله‌ی واکنش‌ها، و عدم واکنش‌ها، به دستگیری و آزار محمدعلی طاهری، شاهدی از یک درد ِ بزرگ‌تر است. این نظریه که محمدعلی طاهری تنها زمانی حایز حقوق انسانی است که او، و اطرافیانش، ثابت کرده‌باشند که او «شیاد» نیست، ذهنیت ِ خطرناکی است، چون حقوق ِ بشر را نه یک حق ِ اساسی، که امکانی برای «پاکان» می‌داند. انسان، بنابر انسان بودنش، باید در ساختار ِ قضایی بی‌طرف و عادلانه محاکمه شود، و حتی در صورت اثبات ِ اتهام، هنوز حقوق ِ اساسی‌ای دارد که نقض ِ آن‌ها پذیرفتنی نیست.