به‌نظرم Deadpool فیلم بدی است و در این بد بودن، خیلی خوب است. American Sniper هم، چنین چیزی بود؛ در نگاهش، آمریکایی نژاد ِ برتر بود و عراقی چیزی که می‌شود شمرد. از همان پوستر ِ فیلم، و پرچم ِ بزرگی که در زمینه تاب می‌خورد، می‌شد فهمید که فیلم، یک روایت ِ خاص از جهان دارد که بخشی از آدمیزاد را به ناف ِ آسمان وصل می‌کند و بقیه را، در بهترین حالت، فراموش می‌کند و، در بدترین حالت، جلوی دوربین ِ تک‌تیرانداز قرار می‌دهد.

اما کاری که American Sniper در عوالمی وطن‌پرستانه و کاملا جدی انجام می‌دهد، Deadpool در ظاهر ِ شوخی پیش می‌برد. دختر زیبای موسیاهی که روسپی است، و مرد ِ‌ داستان برای ۵۱ دقیقه اجاره‌اش می‌کند، اما با ظهور ِ عشق «پاکدامن» می‌شود. کشتن‌های مکرر و مفرح. و اوج ِ اتفاق، سکانسی که Deadpool نام Francis را با جسدها می‌نویسد. سکانس ِ شوخی با هشتم مارس هم جایی در این بین اتفاق می‌افتد.

تخیل کردم که PK به جای سرگردانی در شهرهای هندوستان، جایی در آمریکای شمالی فرود بیاید و در همان احوال ِ مغشوش‌اش وارد سینمایی بشود و Deadpool را تماشا کند. علاقه‌مند بودم که روایت ِ PK را از موجودات ِ دوپایی که اخیرا کشف کرده‌است بدانم. تصور نمی‌کنم این روایت به آدمیزاد نگاه ِ علاقه‌مندانه‌ای داشته باشد. و سوال ِ اساسی همین است. عاملی به ساختار ِ مسلط ِ فرهنگی اجازه می‌دهد که سه نفر را در یک خط بگذارد و با یک گلوله آن‌ها را از پا بیاندازد و به خشونت متهم نشود. این تصور را دوست می‌دارم که در نسخه‌ی خاورمیانه‌ای ِ Deadpool، مردی تیره پوست، با حظ تعداد ِ آدم‌هایی که با هر گلوله کشته‌است را می‌شمرد، و مخاطب، با هر شلیک، پاپ‌کورن ِ بیشتری در دهانش می‌گذارد و به این نتیجه نمی‌رسد که مرد ِ خاورمیانه‌ای خشن است.

اما نکته این نیست که هالیوود بر جهان مسلط است و نرم‌های فرهنگی را دیکته می‌کند. من، نمی‌دانم که دقیقا این‌طور هست یا نه. نکته‌ی اساسی این است که از جمع ِ آدمیزادی برمی‌آید که مرد ِ خاورمیانه‌ای را «اسلحه به دست» و مرد ِ اروپایی را «سامسونیت به دست» تصور کند و هم‌چنان تضادی در Deadpool نبیند. این توانایی ِ آدمیزاد در تن دادن به روایت‌های معمول از جهان را دردناک و خطرناک می‌بینم.