دربارهی سر ِ دست بردن ِ آقای رییس کل
توسط کمانگیر در روز ۱۳ بهمن ۱۳۹۴بهمن ۱۳
با قاب کردن کلام «بزرگان» و چسباندناش در شبکههای اجتماعی، رابطهی دوگانهای دارم. برای خودم زیاد اتفاق افتادهاست که در حال خواندن کتابی، از صفحه عکس گرفتهام و با توضیح مختصری در فیسبوک و توییتر و گوگل+ منتشر کردهام. برداشتم در چنین مواقعی این بوده است که چند جملهای که زیرش خط کشیدهام حرفی را میزند که خواندنی است. در عین حال، دیدن هرروزهی همین رفتار در شبکههای اجتماعی گاهی از کوره به درم میبرد. و نکته، جملات ِ بیربط ِ منتسب به دکتر شریعتی و انیشتین نیست.
اوج خشمام وقتی است که جملهای از استیوجابز و هنری فورد آویزان دیوار فیسبوک میشود. آخرین مورد، از این جنس، وقتی بود که کسی جملهای را به این عنوان جایی چسبانده بود که «صرفهجویی از طریق خرج نکردن برای تبلیغات مثل این است که کسی بخواهد با نگهداشتن عقربهی ساعت جلوی زمان را بگیرد». و اصلا نکته این نیست که این جمله دقیقا چه میگوید و چیزی که میگوید دقیقا چه ارزشی دارد.
میفهمم که اینکه میتوانم پول بلیط سینما و تیاتر بدهم، در گروی ساختار اقتصادی-سیاسیای است که به دست ِ استیوجابز و هنری فورد برپا شده است. دردم این نیست. سرم وقتی درد میگیرد که ابزار ِ سیر کردن ِ شکم، وارد خانه و اتاق خوابم میشود. نکتهی کلیدی این است که برای من، استیوجابز و مارک زاکربرگ موجوداتی هستند که از استثمار ِ جسم ِ کارگر ِ چینی و ذهن ِ من، حساب ِ بانکیشان را پر میکنند. اینکه در این مسیر، کارگر چینی نانی برای خوردن دارد و من مطلب ِ دوستم را لایک میزنم، از اساس اتفاقی جانبی است که برای استیوجابز و مارک زاکربرگ به این دلیل ارزش دارد/داشت که جریان ِ درآمدشان را تضمین میکند.
انواعی از رفتار، آدمها را برایم زیر سوال میبرد. یکی هم سر ِ دست بردن ِ رییس ِ کل است.
عکس – دنبال طرح روی جلد McDonaldization of Society میگشتم که این گرافیتی را پیدا کردم.
راستش بت پرستی در تمام لایه های رفتاری و فکری مون رسوخ کرده