لذت ِ نژادپرستی
توسط کمانگیر در روز 23 اکتبر 2007اکتبر 23
این ترم دستیار آزمایشگاه مخابرات هستم (TA هستم به زبان دیگه). مثل بقیه درسهای لیسانس در این آزمایشگاه اکثریت با کانادایی هاست، به معنی نژاد سفید. غیر کانادایی های کلاس هم اکثرا نسل دوم به بعد هستند و بنابراین انگلیسی زبان اصلی شونه. تک و توکی اما دانشجوهای مهاجر در کلاس هستند، منجمله چند دانشجوی چینی.
دانشجویان چینی دو خاصیت اصلی دارند. یک، وضع زبانشون خیلی خرابه. دو، سعی می کنند خیلی زیاد حرف بزنند. این خاصیت دوم مال هرکسیه که در زمینه زبان مشکل داره. یادم میاد روزهای اول خودم هم سعی می کردم جوک انگلیسی بگم. یکجور تلاش برای جا افتادنه که نتیجه عکس می ده.
دانشجوهای چینی کلاس وقتی سوال دارند، و زیاد هم دارند، غالبا خیلی طول می کشه تا جملات رو جور کنند. در نهایت هم جمله چند تا غلط اساسی گرامری یا تلفظی داره. این من ِ جواب دهنده رو در موقعیت برتر قرار می ده. این داستان بطور کامل برعکس زمانی اتفاق می افته که یک دانشجوی کانادایی سوال می پرسه. او سوالش رو بی نقص می پرسه و من باید با انگلیسی درب و داغون جواب بدم و همزمان کاری کنم که اون به من اعتماد کنه.
با دانشجوهای چینی که سروکار دارم می بینم تمایلم رو برای نژادپرست شدن و نژادآزار شدن. می بینم که می خوام لذت ببرم از اینکه این آدم نمی تونه به خوبی من انگلیسی حرف بزنه.
قدرت خیلی خطرناکه. فقط تصور کن احوال آقایی رو که سالهاست بالای منبر نشسته و دیگران اون پایینن. مهم نیست کی اون بالاست، مهم اینه که بالا بودن بدون اینکه پاسخگو باشی به کسی تو رو ناخودآگاه دیکتاتور می کنه.
بشنوید “بازی بدون مرز” رو از کارهای قشنگ “پیتر گابریل”. متن آواز رو اینجا ببینید: انگلیسی. جایی میگه: “بازی کردن ورای مرزها مثل جنگ بدون اشک ه”.
نکته قابل تاملیه. خیلی وقتا ما رفتار مشابهی رو بروز می دیم و متوجهش نیستیم.
دو تا موضوع آرش جان. اولیش این که نمیدونم چه ربطی داشت این نوشتهات به نژاد پرستی. تو از این که اون چینیه یا غیرچینی حس خاصی بهت القا نمیشه. از قدرت کمتر از تو داشتن در حرف زدنه که بهت حس غرور میده(همون چیزی که مثلا خودت گفتی در مورد چینی نسل دومی نداری). چیزی که بهت غرور میده اینه که تو توانایی بیشتر از اون داری.
دوم هم این که جدا اگر متنى بنویسی و توش فحشی به آخوندها ندی هم متنت قابل خوندن هست ها، لازم نیست حتما همه چیز رو به هم ربط بدی. اون آخوندی که اون بالا نشسته حس قدرتش از این نیست که بالاتر نشسته یا از مستمعینش بیشتر سواد داره. حس قدرتش از ستایشی میآد (به غلط و درستش اصلا کار ندارم) که از طرف مستعمینش بهش القا میشه به خاطر سواد دینی(!). بماند همین حس رو هم دانشجو نسبت به استاد داره. باید استاد رو هم سرزنش کرد؟
بعد هم این که قدرت بدون جوابگویی فساد میاره خوب نتیجهگیری درستیه که البته به نظر من هیچ ربطی به مقدماتی که این نتیجه رو ازشون گرفتی نداشت !
کمانگیر: ممنون واحه جان. شاید به جای نژاد پرستی باید می گفتم برتری جویی مثلا. در مورد فحش هم راست میگی گاهی گندش رو در میارم. در مورد بی ربط بودن نتیجه گیری به مقدمه هم راست میگی گند زدم.
۲ نکته … اول: اگه وارد یکی از مطالبت بشم دیگه امکان انتقال به دلیشز و بالاترین وجود نداره … فکر کردم بد نیست بدونی ( یا شاید هم میدونی 🙂 )
دوم اینکه … حالا نمیدونم برای من اینجوریه … لوگوهای بالاترین و دلیشز توی سایت برای من نشون داده نمیشه … یعنی جاش ازون آیکون هاست که یعنی عکس لود نشده …
کمانگیر: ممنون رفیق. باید با مترجم تم حرف بزنم. چاکریم. 🙂
آقا ما خیلی چاکریم. برتریجویی بگی خیلی قضیه روشن میشه. حسی است که تو همه هست، از من و تو بگیر تا استاد دانشگاه تا آخوند جماعت. بعد اگر این برتری بیحساب داده بشه و حسابرسی هم نباشه (بر عکس حل تمرینی که به استاد حساب پس میده یا استادی که به دانشکده حساب پس میده) اون جاست که همه مشکل به وجود میاد…
مرسی جناب کمانگیر . نکته جالبی بود. بسیار ما را به تفکر فرو برد!