آدم، آدمکشی، آدمکش
توسط کمانگیر در روز ۲۹ آبان ۱۳۹۱آبان ۲۹
دویچهوله میگوید دادستانی ارتش آمریکا برای یک گروهبان آمریکایی بهدلیل کشتن ۱۶ روستایی افغان درخواست اعدام کردهاست. موکل گروهبان میگوید او قبل از این حادثه در عراق دچار آسیب مغزی شدهاست.
لایهی اول قربانیان ِ این اتفاق، ۱۶ افغانی هستند که روزی یک سرباز ِ روانپریش ِ آمریکایی آنها را به رگبار بستهاست. لایهی دوم مرد ِ ۳۹ سالهای است که بعد از سهبار ماموریت ِ جنگی، برخلاف ِ خواست ِ خودش به جنگ ِ جدیدی فرستادهشدهاست و یک روز صبح ِ زود با تفنگش سراغ ِ آدمهای دم دستش رفتهاست. اما این دولایه فقط رویهی فاجعه و بخش ِ کوچکی از آن را نشان میدهند.
بحث نباید این باشد، ولی این شدهاست، که اولین موشکی که مرز ِ غزه به اسراییل را رد کرد از سمت ِ راست شلیک شدهبود یا از سمت چپ. اینکه در کدامطرف کودکان ِ بیشتری کشتهشدهاند هم حرف ِ بیربطی است. مساله، فرستادن موشک ِ بهسمت ِ جای زندگی آدمیزاد است. اینکه موشک چند نفر را میکشد و کسانی که کشتهشدهاند چند سال داشتهاند به شانس و احتمال و کیفیت مدار کنترلی موشک ربط دارد. کسی که موشک میزند، تا آخر خط را رفته. اینکه موشک روی سر بچه بخورد یا بزرگسال، بخت ِ بد مرحوم را نشان میدهد. موشکزن جنایتکار است. ربطی به این ندارد که موشک کسی را میکشد یا نه.
لایهی اول فاجعه در غزه اتفاق میافتد، که ۱۰۰ نفر کشتهشدهاند. لایه دوم در تلآویو و اورشلیم، که ۳-۴ نفر کشتهشدهاند. این دولایه اما رویهی فاجعهاند. اینها ظاهر اتفاق ِ وحشتناکی هستند که درحال رخدادن است. و ما انگار در این لایهها ماندهایم.
اتفاق ِ اصلی این است که کسی آموزش میبیند که آدمبکشد، و میکشد، با دستور، و میکشد، بدون دستور. تراژدی اصلی این است که موشک در زمرهی ابزارهای گفتگو درآمدهاست. با من صلح نمیکنی، پس من موشک روی سرت میزنم. اتفاق این است که مرگ کسبوکار شده است. روی کاغذ میآید. دستور برایش صادر میشود. از دستورش اطاعت میشود. اتفاق کشتن است. اینکه هرطرف چند نفر را کشت دربرابر اینکه به کشتن امر شد و از کشتن اطاعت شد و کسی برای کشتن صبح زود تفنگاش را برداشت و در اولین خانه را زد اتفاق بیاهمیتی است.
جانبداری از «فلسطینی»ها همراهی با آدمکشی است، همانطور که همدلی با «اسراییلی»ها هم جنایتکارانه است. طرفداری کردن از گروهبان یا طلب ِ مجازات ِ او را کردن هم علیالسویه و کوتاهبینانه است. اتفاق اصلی آدمکشی است. مساله فعل است، نه فاعل یا میزان انجام فعل.
من راهحلی برای اتفاقی به پیچیدگی آدمکشی سرباز آمریکایی در افغانستان یا موشکپرانی و بمباران در اسراییل و فلسطین ندارم. داشتم هم کسی حرف من را گوش نمیکرد. اما بههمراهی یک آدمکش و علیه آدمکش دیگر پرچم هوا نمیکنم. فاجعه، پذیرفتن «کشتن» بهعنوان یک فعل است.
عکس از ویکیپدیا
سلام
بعضی حرفها شاید زیبا یا حتی ایده آلیستی به نظر برسند… اما وقتی بخواهی تا غایت منطقیشان پیش بروی خود را در باتلاق ماکیاولیسم یا حتی بدتر از آن بی مسئولیتی شستن دست در آب بیگناهی خواهی یافت.
این سخن شما هم از همان رده است… بله آدم کشی بد است. اما اگر این سخن ترجمه شود به این که : چیزی به نام جنگ عادلانه وجود ندارد؛ کار به جاهای باریکی خواهد کشید.
از مقاومت انگلستان در برابر نازیسم فاتح گرفته تا تا برو عقب و برس به فلاکتی که ایرانیان در برابر مغول نشان دادند و لابد برتری دادن آن فلاکت بر شیوه ی مصر تحت حاکمیت ممالیک که مغول را با جنگ و “آدمکشی” متقابل متوقف می کرد.
حال اگر شما پرچم همراهی با هیچ طرفی را هوا نمی کنی عیبی ندارد. اما اگر این بی طرفی برسد به جایی که اصلا تفاوت نگذاری میان آن که می جنگد تا هستی و هویت و حقوق بدیهی انسانی را خود پاسداری کند و آن که می جنگد تا یک اسطوره ی نژادی را متحقق کند؛ خود به خود پرچم بی تفاوتی و بی مسئولیتی را برافراخته ای. دفاع از “زندگی” بهانه ی موفقی نیست عزیز جان. زندگی انسانی و حقیقت در کنار هم استند.
جناب کمانگیر
ذهن شما به این خاطر پریشان شده که ملاکی برای تمایز دادن این موارد از هم ندارید
به این توجه بفرمایید چه کسی متجاوز و چه کسی مدافع است
چه کسی مظلوم و چه کسی لازم است
وگرنه هیچ عقل سلیمی کشتن را دوست ندارد
شما نگاهی که به دنیا دارید خیلی سیاه و سفید است . یا خوب است یا بد است . این نگاهی است که معمولا کودکان به حوادث دارند ( به فیلم های دوران کودکی نگاه کن ، یا شخصیت خوب داریم یا بد ) . اما ما نگاه دیگری هم داریم که خاکستری است . گاهی کشتن کار بدی نیست ، جایی که در آن بحث دفاع به وجود می آید .
همه امور عالم اینجوری است ، دروغ گفتن همیشه بد نیست . مصرف تریاک همیشه بد نیست . صدقه دادن همیشه خوب نیست . همیشه استثنا هایی وجود دارد در هر کاری. فقط و فقط یک چیز است که همیشه خوب است و آن عدالت است .
ببخش که این دنیا مثل دوران کودکی ما نیست ، اما وقت آن است که به دنیای خاکستری ها بپویندی .
Israel and its citizen support racism and discrimination, I don’t feel sorry fir their deads
نطامیان هم آدمند. اگر در جنگ مذکور فقط سنگر ها موشکی میشدند باز همین متن صادق بود؟ با منظورت غیر نظامیانند در مقایسه با نظامیان؟
در اینکه کشتن بد است شکی نیست اما این که نوشتی همان فلسفه است که اگر سمت راست صورتت را سیلی زدند سمت چپت را بیاور.
خوب گفتند اون آقا که دتیا صفر و یک نیست.
با اجازهٔ آرش عزیز:
@امیر رضایی: شما فقط زمانی میتونین از ظالم بودن اسرائیلی کشته شده مطمئن بشین که نظرش رو در مورد جنگ بدونین، صرف این که دولت داره نظری خلاف نظر کسی میده، دلیل بر این نیست که شهروند کشته شده هم همین نظر رو داشته باشه. که البته این موضوع در مورد بیگناهی فلسطینی هم صدق میکنه.
از طرفی بعد از فهمیدن نظر ظالمانهٔ هر طرف، کشتن بهترین راه نیست. این که طی چه شرایطی، چه آموزشی، چه تبلیغاتی، طرف همچین استنتاج ظالمانهای رو خط اصلی زندگیش قرار داده باید بررسی بشه. (که البته بعد از بررسیش عموما به زات پاک آدمی میرسی)
@مهدی خدادادی: کشتن در همه حال شاید کار بدی نباشد، ولی احمقانه است. این که تو نظر من رو قبول نداری، در شرایطی که هیچ دلیل کاملا درستی (اصل جبر هیچ چیزی صد در صد درست نیست) وجود نداره، هیچ دلیل درستی برای کشتن من نیست. البته میشه با کلام هزار و یک راه منطقی، آرمانی و صد البته جهادی برای کشتن من پیدا کرد.
موضعم را روشن بگویم: مساله ی جان آدمیزاد که مهمترین دغدغه ی نویسنده ی وبلاگ است، مساله ی بسیار مهمی است. کشتن “غیرنظامیها” چه از طرف فلسطین چه اسراییل جنایت و از دید من محکوم است.
اما نظرات آقایان رضایی،خدادادی و میرطار نیز قابل تامل است. باید اصل قضیه و ریشه ی مسائل نیز مورد توجه قرار گیرد. شما نمی توانید مساله ی کلی “کشته شدن آدمیزاد” را از زمینه ی مورد بحث “درگیری فلسطین و اسراییل” جدا کنید.
صرف این که آدمیزاد “نباید” کشته شود، بدون در نظر گرفتن “زمینه” و “علت” مانند تعریف اصلی بدون پشتوانه ی عملی و فکری است. تعریف “اتوپیا” و آرمان اندیشی مطلق گرا بد نیست اما فراموش نکنید بعصا وحشتناک ترین جنایتهای دنیا به دست آرمانگرایان با ایدئولوژیهای مختلف پدید آمده است (کمونیسم با ادعای برابری خواهی “مطلق” انسانها در کمون نهایی عملا خود به ابزاری برای دریدن آرمانهایش بدل شد).
شاید یک نمونه عینی مساله پذیرفتن حکم اعدام است که در همین وبلاگ مورد بحث قرار گرفت هم از همین سنخ است. نویسنده ی وبلاگ به صرف دفاع از “جان آدمیزاد” معتقد به حذف اعدام “در هر شرایطی” است در حالیکه عده ای از موافقان اعدام خواستار اجرای اعدام برای محکوم باز هم “در هر شرایطی” هستند. هر دو موضع در واقع دو سر تفکری هستند که فاقد انعطاف،دید و قدرت مدیریت در مورد احکام جزایی می باشند.
به نظر من، مسیری که در اسلام،سنت و سیره در این مورد ارائه شده، جامع ترین و منصفاته ترین مسیرها را در مورد این حکم جزایی ارائه می دهد و با توجه به “شرایط”،”ضوابط” و زمینه، همزمان انعطاف و قاطعیت در حفاظت از “جان آدمیزاد” دارد بدون این که مقید به دو حکم “فقط نه به اعدام” و ” اعدام و لا غیر” می باشد
لایه اول تعیین جهت اولین موشک نیست
لایه نخست آن است که بدانیم، آیا مردم غزه حق برخورداری از حکومتی فارغ از تبعیض های مذهبی و قومی را دارا هستند؟ اگر چنین است دولت اسراییل به چه دلیل بیش از ۶۰ سال مردم غزه و کرانه باختری را از حق دولت مستقل محروم کرده؟
اگر غزه و کرانه باختری و تمامی اراضی که بنابر قطعنامه های شورای امنیت به اعراب تعلق دارد، به ایشان واگذار شود، آنگاه باید سراغ جهت پرتاب اولین موشک رفت.
اورشلیم نه، بیت المقدس
[…] The fact of the matter is that innocent people are getting killed on both sides. The blogger Kamangir writes: “He who fires a missile bears full responsibility. Children and adults are at the other […]
[…] blogger Kamangir writes: “He who fires a missile bears full responsibility. Children and adults are at the other end of […]