نامهی وارده – این «اپوزیسیون» محترم
توسط کمانگیر در روز ۱۴ مهر ۱۳۹۱مهر ۱۴
این نامهی وارده را «یک نفر» فرستاده است. قبلا به همین قلم «نامهی وارده – چند پرسش دربارهی واقعهی اخیر در زمین فوتبال» در همین وبلاگ منتشر شدهبود. عکس را من اضافه کردهام.
این “اپوزیسیون” محترم
یکی از پرسشهایی که سالهاست ذهن تحلیلگران سیاسی و مردم ایران را به خود مشغول کرده این است که: چرا نظام سیاسی حاکم بر ایران با این سوابق و لواحق (سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی) هنوز پابرجاست؟ بله همان سؤال معروفِ “چرا اینا نمیرن؟” پاسخهای داده شده به این پرسش از لحاظ تنوع و تعدد پایانی ندارد: از نظریههای توطئه که “اینها را خودشان [لابد انگلیسیها] آوردهاند” تا متهمکردنِ “خلق قهرمان ایران” به “بیفرهنگی” و تنهاگذاشتنِ پیشتازان روشنفکر از جانبِ “مردمی که لیاقت همینها را دارند.” کمی جدیترها استبداد و سرکوبِ بیامان را دلیل بقای رژیم میدانند و برخی نیز متنفع شدنِ طبقات تهیدست را.
در این یادداشت قصد ندارم به توضیح، یا ردّ و قبول این نظریهها بپردازم ولی میخواهم به این نکته اشاره کنم که برکنار کردن هر حکومتی نیاز به نیروی مخالفِ متشکل و نیرومندی دارد. از جمله ملاکهای این نیرومندی هم پیوند قوی با “مردم”، “امتِ شهیدپرور”، “خلق قهرمانِ ایران”، “تودهی مردم”، یا “ملت” است. گمان نمیکنم توقع زیادی باشد که انتظار داشته باشیم چنین نیروی مخالف یا اپوزیسیونی شناختِ خوبی از کشورش، مردم کشورش، و نیز جهان و سازوکارهای مؤثر و کمترمؤثر در عرصهی سیاست داشته باشد. بدونِ چنین شناختی آن پیوندِ قوی مفروض هرگز حاصل نخواهد آمد. درنتیجه یکی، و فقط یکی، از راههای جوابدادن به پرسشِ “چرا اینا نمیرن؟” این است که نگاهی به وضعیتِ اپوزیسیون هم بیاندازیم و قابلیتها و میزان شناختش را بسنجیم.
توصیفِ اپوزیسیون رژیم حاکم بر ایران، حتی در سطح ترسیم شمای کلی، حداقل محتاج یک پایاننامهی دکتری است. من اینجا یک فقط نمونهی تازه میآورم و پرسشهایی از این نمونه استخراج میکنم. خودم هم قصدِ پاسخ دادن به این پرسشها را ندارم. اگر کسی به تحلیل این نمونه پرداخت، شاید در “تحقیق موردی”اش برخی از این پرسشها را بگنجاند.
عدهی زیادی ویدئوی “مواجهه”ی سخنگوی وزارت خارجهی جمهوری اسلامی را با بخشی از اپوزیسیون جمهوری اسلامی دیدهاند. حالا، بدون توضیح و داوری (صریح) این مواجهه، پرسشهای من به قرار زیر است:
۱٫ نسبتِ این “اپوزیسیون” با “قاطبهی اهالی مردم ایران” چیست؟ میدانم که “قاطبهی مردم ایران” مفهوم کشدار و مبهمی است. اما جایگاه طبقاتی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی این افراد را چگونه میتوان ترسیم کرد؟ به سخن دیگر، این نوع مواجهه با دشمنان در ایران خاص چه گروههایی ممکن است باشد؟
۲٫ این “اپوزیسیون” چقدر جهان امروز و مناسبات آن را میشناسد؟ چقدر توانسته از با جامعهای که در آن زندگی میکند ارتباط ارگانیک برقرار کند؟ اصلاً غرب به کنار، این “اپوزیسیون” جامعهی امروز ایران را چقدر میشناسد؟
۳٫ آیا نوع مواجههی این “اپوزیسیون” یک نمونهی بیسابقه و منفرد است یا قبلاً هم سابقه داشته است؟ این نوع مواجهه چقدر در میان بخشهای مختلف اپوزیسیون رایج بودهاست؟
۴٫ نسبتِ این “اپوزیسیون” با پیکرهی بزرگتر اپوزیسیون رژیم حام بر ایران چیست؟ به عبارت دیگر بخشهای دیگر اپوزیسیون به لحاظ اندیشه، کردار، و گفتار چقدر با این عده همسانی/ناهمسانی داشتهاند؟
۵٫ آخرین پرسشم را دیگری قبلاً پرسیده است که “چرا تاکنون […] فحاشی و کتک کاری علیه رامین مهمان پرست از جانب اپوزیسیون محکوم نشده است؟”
پاسخ به این پرسشها آسان نیست ولی شخصاً فکر میکنم پاسخهای کلیشهای زیر (که همه را شنیده یا خواندهام) اگر از سر عوامفریبی نباشد، حتماً از سر سادهانگاری و بلاهت است:
– حمهوری اسلامی همهی نیروهای اپوزیسیونِ نابِ محمدی را سرکوب و نابود کرده است.
– بیله دیگ، بیله چغندر.
– ادب، فرهنگ، قانونمداری و دموکراسیخواهی نسبی است و نمیتوان این افراد را به سبب خشم فروخوردهی ناشی از سرکوب و تحقیر سرزنش کرد.
– اگر کار این افراد محکوم شود، جمهوری اسلامی سوء استفاده می کند.
– جمهوری اسلامی اجازهی تمرین دموکراسی به ما نداده است.
– ایرانی ذاتاً بیفرهنگ و ضدِّدموکراسی است.
– همیشه شعبون، یک دفعه هم رمضون.
– مگه بازجوهای اینا تو زندان بهتر از این رفتار می کنند؟
اولین برداشت من در بدو خروج از ایران، از ایرانی های خارج از ایران (و نه لزوما آپوزیسیون) این بود که هیچی، دقیقا هیچی از مردم داخل ایران، زندگی هاشون، شوخی و غمشون، تفریح و لذت و سرگرمی و دردسر ها و مشکلاتشون نمی دونستند، هیچی
همیشه توی تلویزیون و اخبار و روزنامه و اینترنت دنبال اخبار مربوط به ایران اما هیچ تصویر واقعی یا حتی نزدیک به واقعی از ایرانی که من مثلا یک ماه قبلش ترک کرده بودم، نداشتند
الان که سالهاست که منم ایران رو ترک کردم، منم شناختم از جامعه ایران داره دور از واقعیت می شه و به زودی عین همونها می شم. منتها من و امثال من که عده مون کم هم هست بهش واقفیم و معترفیم، اما اغلب ایرانی ها (به خصوص اونهایی که فعالیت سیاسی دارند) به هیچ وجه حاضر نیستند که بپذیرند که کوچکترین درکی از ایرانی و جامعه ایرانی و غم و درد و خوشی و ناخوشی و لذتهاش و چالشهاش نداره. البته که دردناکه که آدم خودش رو مربوط به یه جایی بدونه و بخواد اعتراف کنه که من هیچ درکی از اونجا ندارم، با این حال، علیرغم دردناکی باید بهش واقف و معترف بود
آپوزیسیونی که خارج از مملکتشه، عملا مرده است و توانی نداره، درکی نداره، نفوذی نداره، قدرتی نداره
جمله معروف آنگ سان سو کی که در سخنرانی جایزه نوبل ارائه کرد به نقل از یک ضرب المثل فرانسوی که میگه : «ترک کردن، کمی مردن است»، به نظر من جمله زیباییه که هر مهاجری باید درکش کنه. خوشایند نیست، اما واقعیته.
آپوزیسیون ما مرده اما خودش خبر نداره
[…] وارده را «یک نفر» فرستاده است. قبلا به همین قلم «نامهی وارده –این اپوزیسیون محترم» و «نامهی وارده – چند پرسش دربارهی واقعهی اخیر […]
[…] وارده را «یک نفر» فرستاده است. قبلا به همین قلم «نامهی وارده –این اپوزیسیون محترم»، «نامهی وارده – چند پرسش دربارهی واقعهی اخیر در […]