از حمله، تحریم و «درمان»های دیگر
توسط کمانگیر در روز ۹ اسفند ۱۳۹۰اسفند ۹
استفاده از مقایسههای مبتنی بر عبارات ِ وامگرفته از علم پزشکی، وقتی دربارهی اتفاقاتی خارج از علم پزشکی حرف میزنیم، گاهی آنقدر شایع است که فراموش میکنیم این مقایسهها کمدقت، اشتباهبرانگیز و حتی گمراهکننده هستند. مثلا وقتی کسی از «جامعهی بیمار» حرف میزند، میتوان جملات را اینطور شنید که جامعهای هست که اساسا «سالم» بودهاست اما در وضعیت فعلی نوعی عامل خارجی وارد آن شدهاست که باعث «بیماری» شدهاست. با چنین تفسیری از وضعیت، البته یک «درمان» ِ قابل ِ ارایه برای «بیمار»، تجویز «آنتیبیوتیک» است؛ تا «میکروب» از «بدن» بیرون برود.
همینطور است زمانی که کسی یک رژیم سیاسی ِ ازکارافتاده را به «سرطان» تشبیه میکند، و مثلا رای به «قطع عضو سرطانی» میدهد. انگار که «عضو سرطانی» را خطی مشخص از «اعضای سالم» قابل تفکیک میکند. به این تفسیرها بگویم «پزشکوار»، در مقایسه با «تفسیرهای پزشکی» که کار کسی است که به علم ِ پزشکی مسلط است و دارد دربارهی موضوع ِ تخصصاش، بدن، حرف میزند.
خطر اصلی در نگاه ِ «پزشکوار»، دقیقا در خود نگاه نیست؛ خطر زمانی عیان میشود که کار به «درمان» میرسد. «میکروب» باید کشته شود، جنی که در کالبد نفوذ کردهاست باید بیرون برود، عضو ِ قانقاریا گرفته باید بریده شود. این روشهای «درمان»ی البته مبتنی بر استفاده از چاقو، بخوان تانک و ب۵۲، دارو، بخوان عملیات روانی-اطلاعاتی، و رژیم غذایی، بخوان تحریم، هستند.
نگاه پزشکوار فرض میکند که نوعی عامل خارجی یک موجود زنده را درگیر کردهاست. از این دید، این، نگاه ِ یک رومانتیک ِ کامل است. فرض میکند «مردمان»ی هستند که خوب و مهربان و انساندوست هستند. که این مردمان از بد روزگار، یا حداکثر اشتباه، در بند دیکتاتور افتادهاند. که دیکتاتور که برود، آفتاب دوباره طلوع خواهد کرد و همه شادمان خواهند شد. و البته میدانیم که این سادهانگاری ِ رومانتیک در عمل اتفاق نمیافتد. تانک میآید و مجسمهها سقوط میکنند و مجسمههای دیگری هوا میروند. ترور و عملیات تروریستی همان مردمانی که قرار بوده زندگی ِ شادمانهای داشته باشند را میکشد و به تغییر بدبینترشان میکنند و به این ترتیب پایهی دیکتاتور را قویتر میکند. تحریم به رنج و گرسنگی و مرگ منجر میشود. مردم در بلا یاد میگیرند به کنج خودشان بروند. و دیکتاتور قویتر میشود.
اما مساله این نیست که «درمان»های تجویز شده در عمل حاصلی ندارند. مشکل اساسی این است که فرض ِ منجر به این «راهحل»ها اشتباه است؛ دیکتاتور فرزند جامعهی خودش است؛ مردم همیشه نظرشان را از صندوق رای به کرسی نمینشانند. دیکتاتور بخشی از روان ِ جمعی جامعهاش است. و این روان ِ جمعی را با تانک و تحریم و ترور نمیتوان تغییر داد.
جملات بالا راهحلی ارایه نمیدهد. مگر اصلا میشود برای وضعیتی که ۷۰ میلیون آدم با گوشت و پوستشان درگیرش هستند راهحلی ارایه کرد؟ سوال ِ اساسی این است که چه کسی فرض کردهاست با چلاندن یا سوراخکردن ِ یک جامعه میشود آن را خوشبخت کرد؟
مرتبط در حلقه بلاگی گفتگو:
- تحریمهای اقتصادی – پارسا صائبی
- تحریم یا اعتصاب؟ دو راه، یک نتیجه! – سامالدین ضیایی
- پارههایی درباره تحریم اقتصادی – آرش بهمنی
- «از رأی من کجاست؟» تا «نان من کجاست؟» – مسعود برجیان
فکر می کنم از این سطحی سازی ها در محاورات و مجادلات روزمره مردم(من و سایرین) فراوان پیش می آد. نیاز داریم که یاد بگیریم که تسلیم این سطحی سازی ها نشویم و لاجیکمان آنقدر قوی و جسور بشود که اینها را بفهمیم. این عنوان کردن ها لزوما راه حل قرار نیست باشند. همینکه بدانیم که هستیم و چیزی را می فهمیم مایه دلگرمی و گامی به سوی بهبود است.
کلیپ جالب (دوبله فیلم آواتار) درباره انتخابات مجلس
http://www.youtube.com/watch?v=TjwEhGkgMsI
شما خیلی خوب و غیر آخوندوار حرف زدی. من عاشق این حرف زدن خلاصه وار هستم.
اما یک سوال.
تا حالا با دو تا عراقی صحبت کردم و هر دوشون گفتند که اکثریت مردم عراق از حمله آمریکا راضی هستند.
نظر شما چیست؟