سلام آقای رضا پهلوی
توسط کمانگیر در روز ۱۹ دی ۱۳۹۰دی ۱۹
مصاحبهی مسیح علینژاد با رضا پهلوی و حواشی ِ آن را با علاقه دنبال کردم. اول به این دلیل که رضا پهلوی را سیاستمداری دیدم که میتوانم به او رای بدهم. دوم به این دلیل که جمع زیادی به مسیح خرده گرفتند که با «شاهزاده» بیادبانه رفتار کردهاست (مثلا نظرات زیر این ویدیو و ۵۰۰ و خردهای لایک ِ این مطلب را ببینید). برای مسیح احترام زیادی قایلم و متاسفم ازاینکه مورد آزار کلامی قرار گرفتهاست، اما خروش ِ آنلاین علیه مسیح نشان میدهد که رضا پهلوی ممکناست «انتخابشدنی» باشد. این موضوع من را امیدوار میکند.
منتظرم ببینم چطور رضا پهلوی حلقهی دوستداران ِ رومانتیکش را بهسمت عقلانیت هل میدهد و طرفداران ِ محتاطتری را هم جذب میکند.
گاه گاهی نوشته های شما رامی خوانم و کمایش شناختی از شیوه اندیشیدن شما پیدا کرده ام. پس تعجب کردم از این که می گویید “…می توانم به او رای بدهم.” از خودم می پرسم که :آیا ایشان در انتخابات شرکت کرده یا قراراست که شرکت کند؟ و اگر چنین است ، به جه عنوانی ؟ یعنی شما به شاه رای می دهید؟ یا به ایشان به عنوان مثلا رئیس جمهور و احتمالا نه حتی نماینده مجلس. و چرا؟ سخن بسیار است برادر. مطمئنا شما برای این نظر خود، دلایلی دارید. من هم همین طور . کمی به واکنش حلقه ی دوست داران – به قول شما رمانتیکش؟- دقت بفرمایید.
من شخصن از نظام پادشاهی – پارلمانی برای آینده ایران حمایت می کنم. نظرم اینه که شاه زاده بهتره همون جایگاه پادشاه را داشته باشه البته اگر بتونه اتهاماتی که علیه اش است را رد کنه.
در پاسخ به علی: نویسنده نگفته که انتخاباتی بر گزار شده. منظور شاید این است که در صورت برگزاری، آدمی که معقول حرف می زند، علوم سیاسی (شاخه ای از علوم انسانی) خوانده (نه مهندس است نه آخوند) و در ریختن خون ملت ایران نه نقشی داشته و نه در برابر آن سکوت کرده، گزینه مناسبی برای رای دادن است (با عذر خواهی از نویسنده محترم، من مقداری از منظور خودم را هم قاطی منظور احتمالی شما کردم). من شخصا به ایشان به عنوان پادشاه (با همان شکلی که در ژاپن، سوئد و انگلستان می بینیم) رای می دهم. دلیلی ندارد شاهزاده رضا را بر اساس عملکرد طرفدارانش یا حتی پدرش محک بزنیم. عملکرد و نوشته ها و گفته های خودش به اندازه کافی گویا است.
با تشکر از آرش که به نیابت از نویسنده محترم ، زحمت پاسخ گویی را تقبل کرده اند. یادم آمد که قبلا هم یکبار کامنتی برای ایشان گذاشته بودم و بی جواب مانده بود. این که آدم احساس کند مهمان ناخوانده است و یا این که زیادی و بی موقع حرف می زند، یااین که مزخرف می گوید ، حس بسیار بدی است. ولی این وسوسه که سیاوش و آرش و … حرف هایم را خواهند شنید و شاید به آـن فکر خواهند کرد، مرا راضی می کند که اشرافیت اخلاقی ایرانی را به کناری بگذارم وبگویم:
دوستان عزیز، نظام سلطنتی – پادشاهی ، سیستمی متعلق به به دوران گذشته است . زمانش سپری شده. حتی نمونه های مدرن و شیک آن هم که صرفا کاربرد نمایشی دارند ، رو به زوال اند. منطق و ضرورت وجود چنین نظامی قابل توجیه نیست. ما این دندان پوسیده را در سال ۵۷ کندیم . گرچه بهای سنگینی دادیم و هنوز عفونت دارد و درد می کشیم ، ولی به همین دلیل باید تحمل کرد. کاری بود که به هر حال و دیر یا زود باید انجام می شد. می پذیرم که مشکلات اساسی است . ولی آیا برای حل مشکل ، باید به عقب برگشت؟
آن قدر عمر کرده ام که انقلاب ، جنگ ، زندان و مهاجرت را تجربه کنم. از این نظرها چیزی کم ندارم. راضی ام. هر کدام از این ها برای نسلی کفایت می کند..خیلی مایلم این حس را به شما منتقل کنم کهمن در انقلاب ، شکوه یک ملت را شاهد بوده ام. بهترین سال های عمرم را آن زمان می دانم که در انقلاب و دگرگونی زندگی یک ملت با آن ها همپا کوشیده ام. این بخش زندگی بوده است و بقیه عمر فقط تکرار بوده است و زنده بودن. خوش بینم که بالاخره به دمکراسی و توسعه خواهیم رسید. اما نه از طریق شاهزاده . دلایل بسیار هم دارم….
عذر می خواهم. می خواستم دو کلمه بگویم که چانه ام گرم شد و دراز نفسی کردم . ولی باز هم ناگفته بسیار ماند. با سپاس از صاحب وبلاگ که به هر صورت این امکان ارتباط را برای ما فراهم کرد.