من این‌طور به قضیه نگاه می‌کنم؛ مساله این نیست که در چند روز آینده کسی چشم مجید را باز نگه‌دارد که کس دیگری چند قطره اسید در آن بچکاند یا نه. مساله این است که بخش قابل توجهی از جامعه‌ی ایرانی این را قابل بحث می‌داند که می‌شود کسی را به ریختن اسید در چشم محکوم کرد. مساله فعل نیست، مساله درنظرگرفته‌شدن فعل بعنوان یک اقدام قابل قبول است.

کمی گشتم تا نمونه‌های مشابهی پیدا کنم. و یکی پیدا کردم (ویکی‌پدیابیشتر). کیتی پیپر سه سال پیش، زمانی که ۲۵ ساله بود، مورد حمله با اسید توسط دوست‌پسر عصبانی‌اش قرار گرفت. دنیل لینچ از طریق فیس‌بوک به کیتی نزدیک شده‌بود. کیتی در این زمان بعنوان مدل زیبایی و مجری تلویزیون کار می‌کرد و زیبایی‌اش بخش مهمی از زندگی‌اش بود. دو هفته بعد از آشنایی، دنیل و کیتی در هتلی جا گرفتند و دنیل به کیتی تجاوز کرد و او را زخمی کرد. دنیل به کیتی گفت او را خواهد کشت. کیتی در بیمارستان دلیل اصلی زخم‌هایش به‌دلیل ترس فاش نکرد. دو روز بعد دنیل نشانی کیتی را به استفان سیلوستر داد و استفان با اسید سولفوریک به کیتی حمله کرد. کیتی بخشی از اسید را قورت داد و مجبور شد بیشتر از ۳۰ بار مورد عمل جراحی قرار بگیرد تا بخشی از سلامتی‌اش به او برگردد. مستند «کیتی: چهره‌ی زیبای من» یک سال بعد براساس زندگی و کارهای درمانی که روی کیتی انجام شده است ساخته‌شد.

دنیل لینچ و استفان سیلوستر هر دو بعد از حمله دستگیر شدند. دنیل به دو بار حبس ابد و استفان به یک بار حبس ابد محکوم شد.

در قضیه‌ی آمنه و مجید، آمنه و مجید لایه‌ی رویی مساله هستند. هسته‌ی مساله نحوه‌ی برخورد جامعه با این قضیه است. و بخشی از جامعه‌ی ایرانی بی‌محابا از اسیدپاشی حرف می‌زند. این یعنی آمنه و مجید مهم نیستند، یک نفر باید درد اسیدی ایران را درمان کند.