دستی که دار میزند را از مچ بگیر
توسط کمانگیر در روز ۲ آذر ۱۳۸۹آذر ۲
یکشنبه با چند رفیق عزیز در فستیوال فیلم عفوبینالملل «زنان در کفن» Women in Shroud را دیدیم. فیلم بد بود چون لولو نداشت. این یعنی موجودی که همه چیز را سرش خراب کنی و فحشش بدهی و خلاص بشوی توی فیلم نبود. من نه ازش «قاضی نامرد» گرفتم و نه «جمهوری اسلامی لعنتی». چند جا در فیلم صحنههایی از یکی از معدود ویدیوهایی که از سنگسار در ایران وجود دارد نشان داده میشد و مسالهی مهم همین صحنهها بود.
این تصور ساده و حتی جذابی است که تصور کنی پشت سنگسار یک قاضی نشسته است و لابد اگر بشود او را از پشت میزش بلند کرد مساله حل میشود. اما صحنههای سنگسار چیز دیگری را نشان میدهد. یکی اینطرف دارد محکوم را شکلاتپیچ میکند و آن طرف یکی دیگر دارد گودال میکند. بعد چند نفر گونی سفید ِ جاندار را بلند میکنند و توی چاله میگذارند. «لعنتی»، شاید حتی یکیشان این را هم میگوید، چاله برای زن زبادی عمیق است. گونی را بیرون میآورند و یکی چند بیل خاک میریزد. لابد توی مغزش دارد حساب میکند چقدر خاک بریزد. باز زن را روانهی چاله میکنند و چند تا دست نگهش میدارند تا یکی مثل درخت سرجا محکمش کند. بعد کسی رجز میخواند و باران سنگ شروع میشود. صحنهای که نمیبینیم، و شرحش را میشنویم، مغزی است که «مثل کلهپاچه ازش بخار بلند میشود» و دکتری که بالای تودهی قرمز میرود و دستش را جایی فرو میکند و اعلام میکند «هنوز زندهاست» و باز سنگپرانی از سرگرفته میشود.
سنگسار یک فرایند اجتماعی است و یک گروه ِ حداقل چند دهنفره انجامش میدهند. این یعنی حتی اگر قانون برای این رفتار جمعی چهارچوب تعریف میکند، دلیلی ندارد امیدوار باشیم با رفتن قانون و قاضی این رفتار در شکل دیگری بروز پیدا نمیکند. آزاده خوب مینویسد وقتی توضیح میدهد،
یعقوب هم مثل قانونِ مریض، فکر می کند که مالک جسم و جان کیمیا است، کیمیا ناموس اوست و او حق دارد بخاطر ناموسش مرد دیگری را که به کیمیا علاقه دارد به قتل برساند. نه فقط یعقوب که عده زیادی از زنان و مردان ایرانی فکر می کنند که جسم و روح یک زن ناموس شوهر، برادر و پدرش است. و حق اولیه یک انسان بر جسم خود و حس خود را به رسمیت نمی شناسند (ادامه).
مسالهی اعدام، سنگسار، و رویههای خشونتآمیز دیگر در جامعه، در وحلهی اول موضوعاتی مربوط به شهروندان هستند. اگر بار بعد که کسی را در میدانی دم طناب بردند ده نفر شعار مخالفت با اعدام بدهند طولی نخواهد کشید که ساختار دیگر جرات نخواهد کرد طنابش را در میدان شهر علم کند. آرمان نازنین عالی مینویسد وقتی میگوید «زمان به عقب برگشته، استفاده کنید»،
اگر کسی هست که آرزو کرده کاش آن روز در میدان کاج حضور داشت تا جلوی جنایت را می گرفت باید بداند که آرزویش مستجاب شده است. انگار برای اولین بار سرنوشت تصمیم گرفته تا زمان را به عقب براند و دست کم یک بار واکنش ما را به تکرار یک موقعیت بسنجد: به زودی جوانی در میدان کاج به قتل خواهد رسید. به زودی یک قتل دیگر در میدان کاج و در مقابل دیدگان هزاران انسان رخ خواهد داد. حالا همه فرصت داریم تا در صحنه حاضر شویم. حالا همه می توانیم خود را بیازماییم که در صورت حضور در صحنه جنایت میدان کاج به واقع چه عکس العملی نشان می دادیم؟ می ایستادیم نظاره می کردیم؟ خود را قانع می کردیم که حتما این فرد مستحق این مرگ است؟ و یا در حد توان خود برای نجات جان یک انسان تلاش می کردیم؟ (ادامه)
درمورد اعدام بنویسید. خشونت یک اتفاق اجتماعی است و راهحل آن هم در خیابان بهدست میآید.
زنان در کفن،
نوشته هات رو میخوونم و معمولا لذت میبرم.
چند سال پیش بعد ازسنگسار جعفر کیانی, آسیه امینی تو مجله زنان گزارش جالبی نوشته بود. سنگسار در یک دهی در اطراف تاکستان انجام شده بود. نکته عجیب و از نظر من دردناک این بود که ساکنین معترض به عمل سنگساربه خودی خود معترض نیستند, ناراحتی اونها از اینه که چرا این فرد به اصطلاح خاطی باید در ده اونها مجازات بشه و نه محله خودش, ساکنین ده از اینکه مبادا این مثلا بی ابرویی به اونا نسبت داده بشه عصبانین!!!
سلام. آشنایی من با شما خیلی جالب اتفاق افتاد. امروز که در حال وبگردی بودم با سایتی که ادعای حمایت از ولایت!! داشت برخورد کردم. گه گاه مطالب این دست سایت ها رو میخونم که بفهمم تو ذهنشون چی میگذره . تو یکی از پست های اشاره به این مطلب شما شده بود و به قول خودشون از هویت شما پرده برداری کرده بودن و خیلی خوشحال که اسمتون رو نوشتن. خوب خواسته یا ناخواسته من رو بسیار مشتاق دیدن و خوندن شما کردن و الان اینجام و خوشحالم از حضورم و حضورتون. امیدوارم واقعا روزی بشه که دستی که دار میزنه رو گرفت. موفق باشید.
سلام میشه یه لطفی کنید و دعوتنامه بالاترین بهم بدین ؟ خیلی خیلی ممنون می شم