در مورد یک فتوا، یا چرا فراموشی مهارت خوبی است
توسط کمانگیر در روز 27 جولای 2010جولای 27
بخش عمده های کتابخانه ی ما، و همینطور آنها که از این وبلاگ سردرمی آورند، از یکی از شعبه های کتابفروشی زنجیره ای BMV خریده شده اند. گویا طبق تعریف قرار بوده است BMV، که سه شعبه در تورنتو دارد، محل فروش کتابهای دست دوم به قیمت ارزان باشد، اما من زیاد شده است که کتاب ِ روز را هم از BMV خریده ام، و البته همچنان به کمتر از یک سوم قیمت فروشگاه های دیگر.
روش کار BMV این است: کتابها در بسته های چند ده تایی روی میزها چیده شده اند و معمولا اگر کتابی را دیدی و خواستی بخری باید بخری چون چند روز بعد آرایش روی میزها کاملا تغییر کرده است. من از پشت صحنه ی این کتابفروشی خبر ندارم، اما دیده ام که عده ی زیادی از آشنایان من سلیقه ی انتخاب کنندگان ِ کتابها را بسیار می پسندند. یکی از نویسندگانی که کتابهایش زیاد در BMV دیده می شود سلمان رشدی است.
تا همین چند لحظه ی پیش برای من معما بود که چرا حضور سلمان رشدی در BMV تحمل می شود. اما دقیق تر خواندن متن فتوای آیت الله خمینی نشان می دهد که هدف این فتوا «مولف» و «ناشرین مطلع از محتوای کتاب» هستند و نه هر کتاب فروشی که کتاب را بفروشد (البته ویکیپدیا می گوید در اوج واقعه به کتابفروشی هایی هم حمله شده است). اما با اینحال، این برای من همیشه سوال بوده است که با توجه به پایین بودن قیمت کتاب در BMV، چرا کسی پیدا نمی شود که هر هفته همه ی کتابهای سلمان رشدی را از BMV بصورت جمعی بخرد و نابود کند. یک تخمین برای هزینه ی این عملیات اعتقادی ۲۰۰ دلار در هفته است؛ مبلغی کمتر از اجاره ی یک آپارتمان در تورنتو. اما چرا کسی این کار را نمی کند؟ یا اینطور بپرسم، آیا این عجیب است که کسی این کار را نمی کند؟
به نظرم پاسخ را باید در ذات بنیادگرایی جستجو کنیم. راه حل های تند و تیز، از جنس بریزیم و بسوزانیم و انقلاب کنیم و یک شبه کله پا کنیم، در زمان کوتاه قابل پیگیری هستند اما در زمان طولانی انگیزه ها فرسوده می شوند و روزمرگی وسط می آید و دیگر سخت می شود آدمی برای حضور ِ خیابانی پیدا کرد. واضح است که قربانی این اتفاق صرفا فتوای آیت الله نیست؛ تجمع های انبوه ِ خیابانی که سراسر ِ تابستان سال گذشته در تورنتو برپا شد را هم احتمالا تا مدتها دیگر نخواهیم دید. و این البته اصلا یک نگاه انتقادی نیست. حتی دولت جمهوری اسلامی ایران بالاخره مجبور شد ده سال بعد از فتوا آن را «تمام شده» اعلام کند (نقل از پارسینه). اینطور نگاه کنیم، اگر قرار بود هیچ اتفاقی تا بی نهایت به فراموشی سپرده نشود، ما باید دوهزار و اندی سال ِ گذشته را صرف به توبره کشیدن خاک مقدونیه می کردیم و کسانی هم حتما در حال به توبره کشیدن خاک ما بودند. این یعنی اساسا فراموشی مهارت مفیدی است.
آخه مشکل اینجاست که اگه جماعت راه بیفتند و کتابهای سلمان رشدی رو بخرن، همچین یه پول ردیفی به جیب حاج آقا رشدی میریزن.
[…] Persian Post – What is an Excerpt […]
[…] The Peep Diaries را حدود سه هفته پیش، بعد از اینکه در BMV پیدایش کردم، شروعکردم. روی جلد، کتاب اینطور معرفی […]