کتاب: بازی با خود شیر
توسط کمانگیر در روز 29 ژوئن 2010ژوئن 29
ما به خیابان می رویم و به حاکمان فهرستی از حقوقی را که معتقدیم باید برای ما قایل شوند ارایه می دهیم. اینجا خیابان ممکن است فضای آسفالت پوشی که در شهر خانه ها و مغازه ها را به هم وصل می کند باشد یا سطح مونیتور؛ در هر دو صورت ما به روشهای مختلف و در فضاهای مختلف از حاکمان می خواهیم که «حقوق اساسی ما را نقض نکنند». اما چرا باید حاکمان به این خواسته گوش کنند؟ منصف باشیم. من و تو به این خواسته ی اساسی مرغ که نباید سرش بریده شود گوش می کنیم؟ عملا خیلی از ما یک قدم عقب تر هستیم: ما حتی این خواسته را به رسمیت نمی شناسیم. ما البته دقیقا مرغ نیستیم و این اصل قضیه است.
ما می خواهیم هزینه ی نقض حقوقمان را برای حاکم بالا ببریم. این یعنی ما تا زمانی که نتوانیم معادله ی سود و زیاد را به نحوی تغییر بدهیم که نقض حقوقمان برای منافع حاکم ضرر داشته باشد کاری از پیش نبرده ایم. البته یک روش برای تغییر معادله این است که ما به حاکم هشدار بدهیم که اگر به ما ظلم کند سرش را می بریم. مشکل ِ اساسی این است که ترساندن ِ حاکم به اینکه ما سرش را می بریم به او انگیزه ی کافی برای تلاش برای بریدن سر ما را می دهد، و این چیزی نیست که می خواهیم. پس ما از روشهای هوشمندانه تری استفاده می کنیم.
سود ِ موضعی ِ حاکم در این است که مستبد ِ مطلق باشد. از طرف دیگر سود ما در این است که حاکمی داشته باشیم که ساختاری برای فضای عمومی ایجاد کند، اما وارد فضای خصوصی ما نشود. این تضاد منافع راه حل هوشمندانه ای دارد که در آن حاکم ظلم نمی کند چون ظلم کردن به ضررش تمام می شود. مثلا ما در دنیای مدرن از حاکم عکس می گیریم و صدایش را ضبش می کنیم و ویدیویش را روی یوتیوب می گذاریم. به این ترتیب حاکم نمی تواند توی سر ما بزند، چون اگر بزند ما باز عکسش را می گیریم و بیشتر مضحکه اش می کنیم. واضح است که مساله از این پیچیده تر است و دارم بشدت ساده سازی می کنم.
نکته ی اصلی این است، و دارم تکرار می کنم، باید معادله را به نحوی تغییر داد که حاکم از رعایت حقوق شهروندان سود ببرد. اینهمه را نوشتم که دوباره توی خواننده را به خواندن این کتاب ترغیب کنم: «منطق زندگی» Logic of Life. من اینطور خلاصه اش می کنم،
چطور کمتر درمورد توطئه های عظیم الجثه ی جهانی برای شکست خوردن هر چیزی که به ما مربوط است خیال بافی کنیم و بیشتر دنبال راه حل برای مشکلات بگردیم.
من مرغ رو میخورم چون خدا به من این اجازه رو داده که با رعایت یک سری شرایط مرغ رو بخورم. بله خوب از نگاه یک فردی که به این موضوع اعتقاد نداره این عین جنایته و خیلی نامردی! اینکه بخواهیم شرایط را به شکلی تغییر دهیم که حاکمان مجبور به انجام کاری شوند کافی نیست و لزوما به نتیجه مطلوب نمی رسد.
با عرض شرمندگی بدون در نظر گرفتن یک جهان بینی خیلی از این مفاهیمی که شما گفتید به صورت دقیق قابل قابل تعریف نیست.
اول باید برای خودت خوب و بد را تعریف کنی و معیار بدی. بعد بیای با هم بحث کنیم سر این معیارها توافق کنیم. اگر سر این خوب و بد به توافق رسیدیم حالا میشه یک کاری کرد. اونوقت میشه در این چهارچوب سیستم رو جوری چید که اکم از رعایت حقوق شهروندان سود ببرد
کمانگیر: مومنی شما برادر من. آدم مومن که دردی نداره. یا لااقل درد کمتری داره. خوب باشی مومن. 🙂
خوب حالا اگر حاکم قدرت را در شما «دورنی» کرده باشد چه؟ یعنی شما بدون آنکه خودت حس کنی داری کاری را که حاکم ظالم از توی می خواهد انجام می دهی.
از قالب ملیت و کشور بیا بیرون و جهانی فکر کن:
حاکم مطلق که تمام رسانه ها و نظام آموزشی را در دست دارد تو را در موقعیتی قرار می دهد که با اراده خودت به ظلم کمک کنی. مجبورت نمی کند. اما خودت با اراده خودت می روی و برادر افغانی ات را می کشی و خانواده اش را آواره می کنی. خیلی هم خوشحال هستی. بهت مدال و جایزه هم می دهند و چون سیستم شستشوی مغزی خیلی قوی است فکر می کنی کار خوبی هم کرده ای.
اینجا و در مقابل چنین قدرتی چه باید کرد؟
کمانگیر: آهان! این شد. شما می پرسی مینیمم محلی را چه کنیم. حرف می زنیم بیشتر.
من این نوع نگاه که حاکمیت جدا از مردم هست رو نمی پذیرم. ما با حاکم یک قرارداد اجتماعی داریم به اسم قانون اساسی. حاکم مستخدم ماست برای این که رتق و فتق امور بکنه و ما اگر روزی نخواستیمش رای می دیم و عوضش می کنیم. قرار نیست یک بار برای همیشه رای بدیم. حاکم هم از حکومت بر ما حقوق نسبتا بالایی می گیره و از لذت قدرت هم بهره مند می شه پس اون هم سود می بره اما ما مردم هم مواظب هستیم که قدرت حاکم باید فقط در حد لزوم باشه و بیش از اون بهش اجازه کاری رو نمی دیم.
درسته؟
خیلی مطلب باحالی ه. از این جنس مطالب کمانگیر خیلی حال میکنم.
یه مسأله اساسی اینه که نظام های مختلف هم با هم فرق دارن. مثلاً شما یه بچه درسخون مؤدب رو در نظر بگیر. یه همچین بچه ای رو اگه یه بار جلوی مهمونها بهش اخم کنی “هزینه” اش اونقدر براش زیاده که میره و همه رفتارهاش و کنترل میکنه. در نقطه مقابل یه بچه شیطون و درس نخون که همش تو کوچه خیابون پلاس ه رو باید حتماً با کمربند بزنیش تا آدم بشه!! بدبختانه اون بچه درسخونه در مقابل اخم تو نه تنها کاری نمی کنه بلکه ممکنه بزنه زیر گریه! اما بچه پررو و شیطون ممکنه حتی برات ادا هم دربیاره و یا حتی تف کنه تو صورتت!
اینه که تظاهرات تو تهران باعث خشونت خیلی شدید و شلیک و کشته شدن خیلی ها میشه و تظاهرات تو تورنتو با دستگیری ۸۰ نفر که احتمالاً ۲ روز بعدش آزاد میشن حل میشه. تو تهران رژیم نه تنها امتیازی به تظاهر کننده ها نمیده بلکه بیشتر هم فشار میاره. تو کانادا احتمالاً دولت تو تصمیم گیری های بعدی حساب تظاهرات احتمالی و میکنه.
خلاصه اینکه تظاهرات مردمی در تهران و تورنتو ۲ جور متفاوت اثر دارند و میتونم بگم این جور تظاهرات یه جورایی تو ایران بی اثر شده چون هزینه اضافی برای حکومت نداره.
دارم به این که “چیکار کنیم که خود حاکم هوای ملت و داشته باشه چون به سود خودش تموم میشه” فکر میکنم.
کتاب و میریم میخونیم. باید جالب باشه
کمانگیر: آقایی تو. 🙂 چاکریم.
“باید معادله را به نحوی تغییر داد که حاکم از رعایت حقوق شهروندان سود ببرد.”
بسیار عالی بود. یک نگاه اقتصادی به مسئله.
من فکر می کنم هنوز خیلی ها منظورت رو درست متوجه نشدند. در این نوشته “راه حل” ارایه نشده است. این نوشته بیان حقیقتی است در این مورد که تمامی رفتارها و کنش های انسانها در راستای کسب سود (reward) می باشد. این سود برای یک نفر ممکن است سود مادی (پول) باشد و برای یک نفر رضای خدا و برای دیگری آرامش درونی و … باشد. اینکه سود حاکم و یا سیاستمدار در چیست و اینکه چگونه می توان خواسته های یک ملت را با سود حاکمان ملت در یک راستا تعریف کرد پرسش های دیگری است که به سادگی قابل پاسخ نیست زیرا به قول تو مسئله از این خیلی پیچیده تر است. ولی واقعیت این است که با وجود این همه پیچیدگی، ساختار آن را می توان به شرح فوق تحلیل کرد.
کمانگیر: 🙂
شما هم کم مومن نیستی ها؟
در مورد درد هم خوب به قول معروف الله اعلم که درد کی بیشتر است.
در ضمن در این مورد هم باید باز صحبت کنیم تا ببینیم درد چیه و درد بیشتر یعنی چی تا بعد ببینیم درد من نوعی بیشتر یا شما !
التماس دعا
من هنوز متحیر و مبهوت از سرعت عمل و اصرار آرش در تلاش برای تبرئهء کانادا از اتهام ” شبیه ایران بودن ” و ” نقض حقوق شهروندی ” هستم .
آدم باید خیلی چیز باشه که با این توان و اصرار ، سعی کنه بگه کشور من و حاکمیت در کشور من خیلی ناقض حقوق بشریه و پلیس کشور من وحشیه ولی بچه ها یه بار فکر نکنید حاکمیت و پلیس کانادا خشن هستن ها !
آرش برام تعریف می کنی کانادا در عراق و افغانستان و … چه نقشی داره ؟!
نکته ای که در سوال بهمن هست را شما متوجه نمی شوید. شما اول باید فرق governmentality با sovereignty را خوب درک کنید. تمام بحث راست محافظه کار (یا شما اسمش را بگذار لیبرال دموکراسی) این است که اولی بهتر از دومی است. یعنی اگر با قدرت درونی شده بهت حکومت کنند بهتر است. ولی نمی پرسند برای کی بهتر است؟ برای کسی که شهروند آمریکا هم نیست «بهتر» هست؟ برای افغانی ها چه؟
برای بعضی ها گارمنتالیتی قدرت یکه و غیر قابل مهار آمریکا از ساورنتی یک قدرت کوچک محلی مثل حکومت ایران به مراتب خطرناکتر است.
«به جای حرف زدن، فکر کنیم»