بسیج، گلد کوئست، و صنف فروشندگان یخچال – یک نگاه نزدیک
توسط کمانگیر در روز 19 ژوئن 2010ژوئن 19
این ویدئو را درمورد شبکه های هرمی و روشهای عضوگیری آنها، و همینطور ابزارهایی که برای جلوگیری از خروج اعضا استفاده می کنند، ببینید.
به شبکه هایی فکر کنیم که در یک جامعه، مانند جامعه ی ایران، فعال هستند. کمی به این فکر کنیم که چرا شبکه های هرمی در جامعه ی ایران جذابیت دارند و تلاش کنیم تفاوت ها و شباهت های این شبکه ها را پیدا کنیم. برای اینکار به یک مقایسه تن بدهیم: «گلد کوئست» را با نهاد «بسیج»، بصورت فعلی آن، مقایسه کنیم. چه چیزی این دو را به «صنف فروشندگان یخچال» شبیه می کند؟ چه تفاوتهایی بین این شبکه ها وجود دارد؟ دقت کنیم که اینجا کلمه ی «بسیج» به معنی گروهی از مردم است که از حمایت های خاص حکومتی برخوردار شده و در راستای اهداف آن تلاش واضح می کند.
یک عضو گلد کوئست می تواند درآمد داشته باشد، چون از سرمایه گذاری زیرشاخه های خود سهم می برد. عضو بسیج از حضور اعضای دیگر درآمد ِ قابل ملاحظه ای، بصورت پول ِ قابل مشاهده، ندارد، اما از زیاد شدن تعداد اعضا سود ِ غیرمستقیم، بصورت «سرمایه ی اجتماعی»، می برد. علاوه بر این، بسیج با گلد کوئست یک تفاوت مهم دارد: راس ِ هرم ِ گلد کوئست پولی در شبکه تزریق نمی کند، اما بسیج بودجه ی ملی دارد. با این همه بسیج و گلد کوئست یک شباهت مهم ساختاری دارند: هر دو تنها زمانی برای اعضای خود سودمند هستند که از حد خاصی بزرگتر نشده باشند.
معضل اساسی در یک شبکه ی هرمی زمانی پیش می آید که پایین ترین شاخه ها دیگر قادر به جذب اعضای جدید نیستند. به این ترتیب این اعضا سودی در ازای سرمایه گذاری خود دریافت نمی کنند و از شبکه ناراضی می شوند. حاصل این اتفاق شورش و تلاش برای بیرون آمدن از شبکه است. چنین کاری نارضایتی را به لایه های دیگر شبکه تزریق می کند و حاصل سقوط هرم است. بسیج هم تا زمانی قادر به ادامه ی حیات است که بتواند «گمراهی» را برای هدایت اجتماعی پیدا کند.
تصور کنیم که روزی بخش عمده ی مردم ایران را بتوان به سه دسته ی «بسیجی»، «پسندیده»، و «خطرناک» تقسیم کرد. این یعنی فرض کنیم که بخش غالب این هفتاد میلیون نفر یا بسیجی هستند، یا با همه ی نظریه های روسای هرم بسیج موافق هستند و به آنها عمل می کنند، و یا هزینه ی ارشاد آنها به حدی زیاد است که معامله با این «گمراهان» دیگر توجیه اقتصادی ندارد. این وضعیت ِ آخر موقعیت ِ «بدحجاب»ی است که جز برخورد فیزیکی ِ علنی و پرهزینه، یا اعدام، روشی برای «هدایت» او وجود ندارد. در چنین شرایطی هرم ِ غول پیکر ِ بسیج به موجود عظیم الجثه ای تبدیل می شود که هیچ کارکردی ندارد و صرفا باید با تزریق سرمایه زنده نگه داشته شود.
اشباع نکته ای نیست که صرفا دامن گیر ِ دو شبکه ای که حرفشان را زدیم باشد. صنف فروشندگان یخچال هم ممکن است به وضعیتی برسد که دیگر بازاری برای فروش محصولات خود نداشته باشد. در این وضعیت همه ی مصرف کنندگان ِ بالقوه، یا یخچال ِ خود را خریده اند یا تمایلی به خرید ِ یخچال، یا این یخچال ِ خاص، ندارند. اما در این وضعیت صنف یخچال فروشان سقوط نمی کند: آنها دست به ابداع می زنند.
زمانی که بخش ِ عمده ی مصرف کنندگان، یخچال های سبز ِ پرصدای ارج را در خانه دارند، شرکت ِ ارج به تولید و فروش ِ یخچالی رو می آورد که نمایشگر ِ دیجیتال دارد و صدای کمتری تولید می کند. چند سال بعد، زمانی که دوباره بازار اشباع شد، همین شرکت، و دیگران هم، یخچال ِ دوقلوی یخ ساز تولید می کنند. اما سوال اساسی این است: آیا این راه فرار از سقوط، برای گلد کوئست و بسیج هم وجود دارد؟
سه شبکه ای که اینجا حرفشان را می زنیم تفاوت های اساسی در زمینه ی معادله ی سود و زیان دارند. در گلد کوئست، شبکه ساختار درختی دارد و عضو جدیدی که به شبکه می پیوندد در لحظه ی اول سود نمی برد. در حقیقت عضو جدید صرفا به انگیزه ی سودی که در آینده خواهد برد زیرشاخه ی کسی می شود. در این شبکه جریان ِ سود از پایین به بالا است. در مساله ی صنف فروشندگان یخچال، این جامعه ی کوچک با جامعه ی بزرگتری در حال معامله است. با فروش یک یخچال، صنف سود مالی می برد و خریدار می تواند شربت خنک بنوشد. این یک معامله ی برد-برد است و تا زمانی که فروشنده بتواند محصولی تولید کند که برای خریدار «بیارزد» این ارتباط حفظ می شود. شبکه ی بسیج اما برمبنای قدرت اجتماعی کار می کند. این شبکه، برخلاف ِ دو شبکه ی دیگر، از بالا بصورت مستقیم تغذیه می شود و اعضای پایین تر ِ شبکه صرفا به این دلیل حفظ می شوند که برای بخشهای بالاتر شبکه کارکرد مثبتی دارند. این یعنی اگر عضوی از بسیج نتواند در «پیشبرد اهداف عالی» موثر باشد از شبکه حذف می شود. به این ترتیب، عضو بسیج باید با فعال بودن جواز ادامه ی حضور در شبکه را بدست بیاورد. و همین جاست که مساله جالب توجه می شود.
حالا تصور کنیم که جامعه به وضعیت ِ اشباع، که حرفش را زدیم، رسیده است: این یعنی بسیجی در فضایی باید فعالیت کند که همه یا حجاب سختی دارند یا کسی که اقدام به هدایتشان می کند را از کوه پرت می کنند و یا کتک می زنند. یک راه قابل تصور در چنین وضعیتی این است که عده ی ای از اعضای بسیج تعریف جدیدی به نام «باحجاب تر» ارایه بدهند و کمر به ارشاد «با حجاب های کمی کم حجاب» ببندند. این همان ابداعی است که صنف فروشنگان یخچال از آن استفاده می کنند. به این ترتیب این دسته از اعضای شبکه دوباره جواز استفاده از سرمایه ی اجتماعی را پیدا می کنند. اما چنین اتفاقی برای آینده ی شبکه خطرناک است، زیرا شبکه عملا پذیرفته است که در طول زمان کوچک تر شود و لایه هایی از خود را قربانی کند.
بسیجی باید نشان بدهد که فعال است. این یعنی دختر بدحجاب ِ معمولی اصلا دشمن ِ بسیجی نیست، او دلیل وجودی بسیجی و حافظ موقعیت او است. بسیج در حقیقت دو دشمن ِ خطرناک دارد: کسی که حجاب ِ مورد علاقه ی بسیج را بصورت کامل رعایت می کند و بدحجاب خطرناکی که موتور بسیجی را آتش می زند. این یعنی اساسا بی ربط نیست اگر بسیج همایش «تشکر از بدحجابانی که فقط فحش می دهند» برگزار کند.
عکس از سامان اقوامی
من فکر می کنم شباهت بسیج به یک شبکه هرمی کاملاً غلط است. اگر بنا باشد هر گروه انسانی را که به خاطر یک هدف یا نفع دور هم جمع می شوند به شبکه هرمی تشبیه کنیم آنوقت همه جوامع و گروهها شبکه هرمی باید باشند. شما می خواهی با چسب دوقلو هم که شده بسیج را به شبکه های هرمی بچسبانی که نتیجه ایدئولوژیک خودت را بگیری.
در حالیکه آنچه روشن است شباهت کامل سیستم بانکی مبتنی بر ربا است به شبکه هرمی. الان هم که اقتصاد دنیا روی فاینانس و عملیات بانکی می چرخد و کشورهایی مثل انگلیس اصلاً تولید دیگری ندارند. در چنین وضعیتی تا وقتی شما می توانی پول نزولی را به افراد زیر دست وام بدهی و بهره بگیری سود می کنی. یا تا وقتی که می توانی مثل بانک مرکزی آمریکا پول چاپ کنی و بقیه دنیا قبولش کنند. اما هنگامی که زیر دستها و یا لایه پایین مثلاً کسانی که وام مسکن گرفته اند نتوانند وامشان را با سودش پس بدهند کل هرم فرو می ریزد. با این حال دولتها که باید دموکراتیک باشند در عملی کاملاً غیر دموکراتیک ضرر بانک ورشکست شده را از جیب مردم و بدون رضایت آنها می دهند. این فقط می تواند فروریختن بعدی هرم را کمی به تاخیر بیندازد. بحران بعدی بحران محیط زیست است. بحران بانکی و بحران خلیج مکزیک هر دو یک علت دارند: حذف نظارت دموکراتیک و مقررات زدایی نئولیبرال.
اینها خیلی شبیه تر هستند به شبکه هرمی تا بسیج. اما ایدئولوژی شما اقتضا نمی کند از سرمایه داری لیبرال انتقاد کنید.
همه ی شبکه های دنیا ساختار هرمی دارند.یک کارخانه، اداره و مدرسه هم ساختارش هرمی است.
هرمی بودن یه ساختار به خودی خود بد نیست.
همان طور که بازاریابی شبکه ای تجارت شناخته شده و پیشرفته ای در دنیا است. در این نوع تجارت توزیع کننده همان مشتری است و تا وقتی که کالایی که خریداری کرده را به همان ارزش واقعی گرفته باشد هیچ ضرری نکرده است.
میلیون ها زن و مرد در امریکا عضو شبکه های بازاریابی مختلف از قبیل لوازم آرایش و درمانی هستند و کسی بیشتر درآمد دارد که زحمت بیشتری برای درست کردن یک سازمان فروش کشیده باشد.درست مثل تمام تجارت های دیگر. این تصویر نادرستی است که تنها افراد در راس هرم سود می برند.
بماند که گلد کوئست یک شبکه ی نادرست هرمی بود و کالاهایی به ارزش واقعی نمی فروخت اما توقع می ره که کمی اطلاعات و دانش اتان را درباره ی این نوع تجارت رو به گسترده در دنیا بالا ببرید و حرفهای کسانی که خیلی در قید “دانستن” نیستند را تکرار نکنید.