img_4794.JPGاول) شنبه یک خرداد، وبسایت مجله ی ماشین،

مرکز پورشه تهران بصورت رسمی افتتاح شد به گزارش خبرنگار مجله ماشین در این مراسم مجموعه مدل‏های جدید پورشه به نمایش درآمد. ابتدا مهمانان با اتومبیل‏های خود به محل پارکینگ مجتمع که در ضلع شمالی مجموعه هدایت می‏شدند و در آنجا تعداد زیادی پورشه کاین کار انتقال مهمانان را به محل اصلی بر عهده داشتند. در مقابل در ورودی مرکز دو دستگاه پورشه ۹۱۱ قدیمی مربوط به دهه‏های ۶۰ و ۷۰ به نمایش درآمده بودند. نمای ساختمان آلومینیمی بود و طراحی آن دقیقاً براساس استانداردهای نمایندگی‏های پورشه در سراسر دنیا انجام شده بود.

دوم) شنبه بیست و دو خرداد، خبرآنلاین،

دو خواننده مشهور لس‌آنجلسی دیگر در تهران/ معین و بیژن مرتضوی به گزارش خبرآنلاین، دو خواننده لس آنجلس نشین، طی هفته های گذشته به تهران آمده اند و دیدار با یک مقام ارشد دولتی را در برنامه دارند….پیش از این حبیب محبیان، دیگر خواننده مقیم امریکا با خانواده اش به تهران آمد و پس از دیدار با همان مقام دولتی، ضمن سکونت دایم در تهران، درخواست هایی برای مجوز کنسرت و آلبوم نیز ارایه داد.

سوم) دوشنبه ۲۴ خرداد، نیم دایره- گاه گویه های فاطمه شمس،

شرح حمله به خانه و بازداشت مجدد محمدرضا (جلایی پور) … (پدر محمدرضا جلایی پور) یعد از باز کردن در با پنج مامورلباس شخصی عظیم الجثه مواجه می‌شود که به گفته خودش از هر گونه ادب و نزاکتی بی‌بهره بودند. این پنج نفر بدون اجازه و با وحشی‌گری و بی‌ادبی وارد خانه‌ای می‌شوند که در آن زنان حجابی به سر نداشتند و به خود اجازه دادند که وارد تک تک اتاق‌های خانه من‌جمله اتاق خواب پدر محمدرضا شوند و حتی جیب‌های لباس‌های مادر او و زیر و روی تخت خواب‌شان را هم تفتیش کنند! این اتفاق در حالی افتاده که پدر محمدرضا فریاد می‌زده این‌جا خانه سه شهید است… هیچ می‌فهمید چه می‌کنید؟ اگر کاری با خود من دارید مرا ببرید. به خانه‌ام به اتاق خواب‌ام چه کار دارید؟ از روح شهدا خجالت بکشید. یکی از ماموران در همین لحظه می‌گوید ما وقتی با نوه امام محکم برخورد کردیم شما دیگر جای خود دارید. یکی از این نیروها سیدحسن را “نانجیب” می‌خواند و در مقابل آشفتگی پدر محمدرضا که می‌گوید حرف دهنتان را بفهمید، ما هر چه داریم از امام داریم می‌گویند خیالتان راحت! احمدی نژاد دور سوم هم رئیس جمهور خواهد شد!!!

این سه خبر حداقل یک شباهت ظاهری با هم دارند: هیچ یک از این سه اتفاق در نگاه اول منطقی به نظر نمی رسند. این که یک شرکت تولید اتومبیل های گران قیمت، در کشوری که تحت تحریم های بین المللی است و اقتصاد ِ آن به استناد گزارش های متعدد در وضعیت نابسامانی است چه می کند، سوال خوبی است. به همین ترتیب این نکته ی جالبی است که چرا دو خواننده خارج نشین باید دعوت نظامی ِ سیاسیی را بپذیرند که به نظر عده ای در بحران ِ شدید ساختاری به سر می برد. نظیر همین موضوع در مورد بازداشت دوباره محمدرضا جلایی پور و هجوم نیروهای امنیتی به خانه ای که قبلا تفتیش شده است صادق است. چرا یک ساختار امنیتی باید هزینه ی مقابله ی علنی با خانواده ای را بپذیرد که سه شهید داده است؟ چرا این عمل بنحوی انجام می شود که ماموران نظام اسلامی بدیهیات رفتاری یک جامعه ی اسلامی را در نظر نمی گیرند. این سوال ها بیشتر از آنکه نشان دهنده ی غیرمنطقی بودن اتفاقی باشند، شاهدی بر آن هستند که برداشت اولیه ما از اتفاقات می تواند صحیح نباشد. یا اینطور بگوییم، زمانی که اتفاقی معقول به نظر نمی رسد باید شک کنیم که شاید در تعریف رویکرد عقلانی دقیق برخورد نکرده ایم یا مساله را به خوبی تحلیل نکرده ایم.

logic_of_life.jpg

دارم «منطق زندگی» Logic of Life را می خوانم. تز اصلی نویسنده این است که نه فقط آدمیزاد، که حیوانات هم اساسا موجوداتی منطقی هستند و برای رسیدن به هدف برنامه ریزی می کنند و براساس این برنامه رفتار می کنند. این بوضوح به این معنی نیست که ما همیشه دقیقا مطابق برنامه رفتار می کنیم. این به این معنی هم نیست که ما همیشه همه ی اطلاعات را در دسترس داریم یا این امکان را داریم که مساله دقیقا در همان زمان که ما در حال حل آن هستیم تغییر نکند. ایده این است که با دقت خوبی می توان آدمیزاد را  بعنوان یک ماشین مساله حل کنی نگاه کرد و تلاش کرد از این راه در مورد او شناخت بهتری کسب کرد. در مورد این کتاب قبلا اینجا حرف زدیم: کتاب: نق زدن ممنوع. به سه خبری که در بالا نقل کردم برگردیم.

با توجه به اینکه از این شرکت و سرمایه گذاران ِ ایرانی آن بعید است بی گدار به آب زده باشند، اینکه شرکت پورشه در ایران نمایندگی و تعمیرگاه تاسیس کرده است به این معنی است که خریداران بالقوه ای برای این محصول در ایران وجود دارند. من تخصصی در زمینه ی مسایل اقتصادی ندارم پس صرفا حدس می زنم که بدون توجه به اینکه منابع اقتصادی در ایران در دست چه کسانی است، به هر حال کسانی این سرمایه و علاقه را دارند که پورشه بخرند. اینکه آیا لزوما تعداد این افراد با وجود تحریم اقتصادی کم یا زیاد می شود نکته ای است که از اهل فن باید پرسید. به همین ترتیب، اینکه معین به ایران آمده است نشان می دهد که منطق ِ سردستی ِ «دولت ایران مشروعیت خود را از دست داده است، پس من با آن وارد گفتگو نمی شوم» برای او مطرح، یا جدی، نبوده است*. اما به اتفاق سوم بپردازیم: نحوه ی دستگیری محمدرضا جلایی پور.

لباس شخصی ِ طرفدار ِ محمود ِ احمدی نژاد یا نیروی امنیتی نظام ایران آدم «بد»ی نیست. این یعنی او کاملا ممکن است کارمند و شهروند خوبی باشد. کاملا قابل تصور است که او بشدت دل نگران چیزی است و اینکه در ذهن او محمدرضا جلایی پور دشمن آن «چیز» است. اینکه از طرف مقابل غول ِ بی منطق نسازیم به این دلیل مهم است که در انتها باید با جریان مخالف خودمان سر یک میز بنشینیم و به راه حلی برسیم که بشود روی کاغذ نوشت. اینجا ممکن است این «روی کاغذ نوشتن» صرفا تشبیهی از یک فرایند تصمیم گیری باشد.

جمله ای که فاطمه شمس از نیروهای امنیتی نقل می کند دریچه ی خوبی به ذهنیت این گروه است. جلایی پور به ارزش ِ «اینجا خانه ی شهید است» مستمسک می شود. در پاسخ، نیروی لباس شخصی توضیح می دهد که «نوه ی امام شهدا» هم مصونیتی ندارد و«نانجیب» است. جلایی پور آشفته می شود و اعتراض می کند و «مامور عظیم الجثه» جواب می دهد که «احمدی نژاد دور سوم هم رئیس جمهور خواهد شد». این گفتگوی کوتاه را اینطور خلاصه کنیم: دوران احمدی نژاد هنوز به نیمه هم نرسیده است و حالا قوانین تازه ای حاکم هستند. یا به عبارت دیگر، «ملاک حال فعلی افراد است».

m-1-1351.jpg

تلاش برای پیدا کردن برداشت دقیق تر از نوع ِ نگاه ِ نیروی مخالف، صرفا یک دغدغه ی نظری نیست. چند ماه پیش در یکی از سخنرانی های پیتر آکرمن، از فعالین حوزه ی عدم خشونت، شرکت کردم. آکرمن معتقد بود که در لایه های میانی ِ ساختار سرکوب گر افرادی وجود دارند که می توان با آنها وارد گفتگو شد و پیوندشان را با نظام سلطه ضعیف کرد. این افراد همان کسانی هستند که در صورت سقوط ِ ساختار ضرر ِ مستقیم نمی بیند، مثلا در دوره ی انتقالی محاکمه نخواهند شد، اما به صورت نظری به سیستم دلبستگی دارند. به نظرم باید به مساله حتی بزرگ تر از این نگاه کرد.

وبلاگ نویسان و وبلاگ خوانان می دانند که حتی در این جامعه ی کوچک هم ایده های تند و تیز، علاقه مندان ِ بسیاری دارد. گروه «احمدی نژادی ها» و «ارتش سبز آزادی بخش ایران» دو طیف این جریان انقلابی هستند. ما که تلاش می کنیم به مساله در چهارچوب منطقی تری نگاه کنیم و تلاش می کنیم به دور از پرش های لحظه ای راه حل های دیرپا تری برای مشکلات ِ ساختاری پیدا کنیم، به کرات با هر دوی این گروه ها وارد بحث می شویم. این همان موقعیتی است که می توان با برچسب زدن و حتی جنگ کلامی آن را به باد داد یا می توان از آن استفاده ی مفید کرد. برای چنین کاری باید بتوانیم از اتفاقات روی صحنه کمی عمیق تر برویم و درک کنیم که پشت صحنه ی اتفاقات چیست. جوان ِ سبز ِ رادیکال و نیروی لباس شخصی ِ چوب به دست هر دو موجودات ِ منطقیی هستند. مساله ی اساسی این است که ما لزوما جزئیات این منطق را نمی دانیم و همینجاست که کار اصلی شروع می شود.

مثلا من مدتی است دنبال یک «ارزشی» و یک «سبز ِ پررنگ» می گردم که این سوال را از آنها بکنم:

سی سال از حاکمیت جمهوری اسلامی می گذرد و ما در نقطه ی فعلی هستیم. اگر چهارچوبی که تو طرفداریش را می کنی بر ایران مسلط شود، ایران سال ۱۴۱۹، سی سال دیگر، چه شکلی خواهد داشت؟

* این جمله را از عزیزی نقل می کنم که روز شنبه در این مورد با هم حرف زدیم.

منبع تصاویر – نیم دایره، مجله ی ماشین