دادگاه میکونوس نام رهبران ایران را در یک پرونده ی ترور سیاسی ذکر می کند و جمعیت به خیابان می ریزد. مردم در مذمت پاره شدن عکس آیت الله خمینی راهپیمایی می کنند و شعار می دهند. کاریکاتوری در یک روزنامه چاپ می شود و کفن پوشان به خیابان می ریزند. اسمش را بگذاریم استراتژی «مشروعیت خیابانی». یعنی کسانی، تو بگو نان خور حاکمیت یا شهروندان ِ معتقد، حرف را نه در صندوق رای که در خیابان به کرسی می نشانند. این برای ما جا می افتد که «راهپیمایی یک ابزار اعلام نظر است»، چیزی شبیه آنچه انتخابات و رفراندوم قرار است باشد. و حالا، یکی از مخالفان برجسته ی جمهوری اسلامی فوت کرده است و مردم به خیابان آمده اند. قاعدتا اتفاق متفاوتی رخ نداده است: به استناد «مشروعیت خیابانی» این یک اتفاق معنی دار است. اما همینجا یک تفاوت بزرگ وجود دارد: معنی این اتفاق برای حکومت اصلا خوشایند نیست. «مشروعیت خیابانی» حالا دارد علیه حکومتی عمل می کند که سالها بر آن تکیه کرده است.

کمی از نزدیک تر به این استراتژی نگاه کنیم. در «مشروعیت خیابانی» اعداد نقشی ندارند. در این استراتژی عکس ها استدلال را به کرسی می نشانند: قرار است به عکس نگاه کنیم و نپرسیم «این دقیقا یعنی چند نفر؟». ما به عکس نگاه می کنیم و می گوییم «چه شلوغ ه» و این یعنی آنچه راه پیمایان برای آن به خیابان آمده اند موضوع مهمی است و عده ی زیادی روی آن توافق دارند. در این مرحله قرار است از «عده ی زیادی» به «اکثریت مردم» پرش کنیم و به این ترتیب خواسته ی راهپیمایان مشروعیت دموکراتیک پیدا کند. اما این اتفاق خطرناک است: «عده ی زیادی» در سوگ آیت الله منتظری به خیابان می آیند و استدلال بالا برای حکومت ایران خطرناک است. پس دست به چرتکه می شوند: حاشیه های خواندنی از یک دروغ بزرگ. حالا طول و عرض خیابان وسط می آیند و حساب می کنند که چند نفر در خیابان بود و اعداد مهم می شوند.

مدل ِ ساده ی رفتن ِ یک حکومت واژگونی آن است. این یعنی در یک تغییر ِ واضح یک ساختار با ساختار دیگری جایگزین می شود. این اتفاق می تواند از طریق یک انقلاب باشد. مدل ِ بطیی تر، و به زعم من بی خطر تر، اضمحلال یک حکومت است: حکومت ابزارهایی که سالها برای واژگون نشان دادن حقیقت استفاده کرده از دست می دهد و مجبور می شود به ساختارهای دموکراتیک تن دهد. این یعنی جمهوری اسلامیی که می ماند اما به یک «جمهوری» با تاکید روی آموزه های «اسلامی» نزدیک می شود. در چنین ساختار سیاسیی ابزارهایی نظیر «مشروعیت خیابانی» دیگر جایگزین رای گیری و انتخابات نمی شوند.

معتقدم یکی از بزرگترین دستاوردهای جنبش سبز این اتفاق است. حالا دیگر «یاحسین» «پرچم سبز» «آسمان» «شهید» و «راهپیمایی» در تملک بلاشرط حضرات نیست. این یعنی می دانیم بازی کردن با مفهومی مثل «شهید» خطرناک است و اینکه یک خیابان از طرفداران یا مخالفان یک موضوع پر شد لزوما مفهومی جز علاقه ی همان عده به موضوع ندارد. این به نظرم دستاورد بسیار بزرگی است.