حرف می زنیم – در مورد مناظره ی وبلاگ نیوز
توسط کمانگیر در روز 23 نوامبر 2009نوامبر 23
مقدمه:
در مورد مناظره ای که به میزبانی وبلاگ نیوز با جناب آهستان کردیم می شود از جنبه های مختلف حرف زد. مثلا اینکه این گفتگو در Google Docs و به کمک یک فایل متنی ِ به اشتراک گذاشته شده بین سه نفر ِ ما انجام شد. اینجا اما می خواهیم در مورد انتقاداتی حرف بزنیم که نه به متن گفتگو که به ذات گفتگو مربوط بود.
فرض کنیم خطی هست که من ِکمانگیر و آقای آهستان را از هم جدا می کند. حقیقت این است که انتقاد به انجام این گفتگو از هر دو سوی این خط فرضی شنیده شد. سوال ِ بزرگ این است: حتی اگر فرض کنیم چنین خطی وجود دارد، چرا باید به گفتگو از فراز ِ “خاکریزها” اعتراض کنیم؟
بیایید وضعیت را کاریکاتور کنیم. فرض کنیم آقای آهستان همان بسیجی چوب به دستی است که مردم را در خیابان کتک می زند. فرض کنیم من هم آن جوان ِ ضدنظامی هستم که صبحم با ناسزا بستن به مقدسات حکومت ایران شب می شود. آیا در چنین وضعیتی گفتگو چیزی از ما می گیرد؟ واضح است که در این مدل فرضی نه آقای آهستان به خاطر شرکت در این گفتگو از محاکمه بدلیل آزار مردم مستثنی است و نه کسی به من بدلیل آتش زدن اتوبوس مدال افتخار خواهد داد، بر فرض که ما چنین کاری کرده باشیم.
بیایید کمی پیش تر برویم. فرض کنیم “آن روز خوب” رسیده است و “آدم ما” رییس جمهور شده است. می خواهیم با آقای آهستان چه کنیم؟ حقیقت این است که درصد بالایی از جمعیت ایران علایق مذهبی/سنتی دارد و اگر قصد نداشته باشیم یک حکومت ِ سکولار را با چوب در حلق آدمها کنیم چاره ای نداریم جز اینکه با هم حرف بزنیم. این یعنی قرار نیست جنبش سبز زمینه ساز یک حکومت “جمهوری غیراسلامی” بشود. تصور نمی کنم این موضوع پیچیده ای باشد که اگر می خواهیم از این دور بسته بیرون برویم چاره ای جز حرف زدن نداریم.
کتابی که مدتهاست کنار گذاشته ام تا سرفرصت بخوانیم عنوانش هست: “در مورد کشتن” On Killing. نویسنده یک ژنرال آمریکایی است که در ویتنام جنگیده است. پشت و روی کتاب و چند صفحه اش را که خواندم اینطور دستگیرم شد که نویسنده معتقد است برای اینکه یک سرباز “خوب” آدم بکشد باید از “دشمن” دور نگه داشته شود. این دور نگه داشته شدن در وضعیت جنگی مفهوم هندسی دارد: با موشک کروز “راحت” تر می شود آدم کشت تا با شمشیر. در حال و احوالی که ما داریم دور بودن یعنی حرف نزدن. این یعنی من و تو و آقای آهستان باید باور کنیم که سیم خارداری بین ماهست و ما نمی توانیم با هم دست بدهیم و روی شانه ی هم بزنیم. حقیقت این است که نه خاکریزی بین ما هست و نه ما لزوما تفاوت قابل ملاحظه ای با هم داریم.
این را امتحان کنید: با یکی از “برادران” حرف بزنید. عصبانی نشوید، به طرفتان احترام بگذارید، به او گوش کنید، و احساس نکنید حضرت شما دارنده ی همه ی حقایق هستی است. این کار را بکنید، اگر با طرفتان رفیق نشدید خبر بدهید یک شام مهمان من.
آرش جان سلام
با تمام آنچه در این پست گفته ای موافق هستم. راستش از صحبت با این برادران خیلی هم حال می کنم. حداقلش این است که این برادران را وادار می کنم بجای چماق دست گرفتن در خیابان ده دقیقه پای اینترنت بنشینند تا بقول سعدی “در آن یک نفس خلق را نیازارند” و چوب نزنند سر و کله بچه مردم.
خود من هم خیلی از ایشان یاد می گیرم. می آموزم که برجک شان کجاست تا در نوشته بعدی در وبلاگم بزنم توی برجک شان (بصورت مجازی البته). دروغ نگویم از بحث با این برادران بیشتر لذت می برم از صحبت با هم حالان مثل خودم.
باز هم می گویم با نظرت موافق هستم.
با تقدیم احترام
محمد
کمانگیر: آقایی رفیق. چاکریم. 🙂
نظرتون منطقیه،نظر هم که منطقی باشه نمیشه مخالفت کرد با اینکه توی دل آدم یه چیز دیگه باشه.
سلام
در مورد حرف زدن و نزدن باهات موافقم . ما ( منظور پیاده نظامِ طرفین است نه سرداران ) در ایران دچار یک سوء تفاهم بسیار بزرگ نسبت به یکدیگر هستیم که فقط با حرف زدن و ارتباط داشتن برطرف یا حداقل کمرنگ می شود :
بدلایل شغلی بشدت در اردوی هر دو طرف حضور دارم :
بارها از ” این وری ها ” یی که بهر دلیل ( دستگیری یا … ) با ” برادران ” ارتباط نزدیک گرفته اند ؛ شنیده ام که : بابا ما نمی دونستیم اینها اینقدر باحالن . ما فکر می کردیم خیلی خشک هستن . خدایی هم خیلی دلایل و حرفهاشون درسته که ما اصلاً بهش فکر نکرده بودیم .
و بارها از ” برادران ” بطور درگوشی شنیده ام که : فلانی ، اینها اینجوری که تبلیغ میشه نیستن ها . من به فلان دلیل باهاشون ارتباط دارم . خدایی خیلی حرفاشون درسته فقط مثلاً فلان مشکل رو دارن وگرنه در مورد فلان موضوع و فلان مطلب و … کاملاً درست می گن .
توجه :یادتون باشه صحبت من در مورد پیاده نظام است نه سرداران .
توضیح ضروری : خودم ، ارش ، آهستان ، وبلاگستان ، کف خیابونی ها و … رو جزء پیاده نظام حساب کردم
سلام اقا این همه فرض کردن براتون خوب نیست چشمتونو و گوشتونو باز نگه دارید بهتر میتونید تحلیل کنید خیلی موارد رو می توان فرض کرد
کمانگیر جان، ممنون که با اندکی تاخیر بالاخره واکنش نشون دادی. من کماکان مسئله ای که ازت پرسیده بودم و پرسشی که مطرح شده بود رو جوابش رو نگرفتم: شما در شرایط نابرابر هستید. طرف از تمام ابزار غیردموکراتیک برای چیزی که از آن سلطه یاد می شود استفاده می کند.
اگر به قول مثال خودت، «آدم ما» پیروز شده بود، یا اگر فردا روزی این اتفاق بیافتد، تنها جای صحبت با این افراد، دادگاه است. شما از پشت خاکریز حرف بزن هر چقدر دلت خواست. بعد تا سرت را بالاآوردی، تک تیرانداز مغزت را هدف می گیرد. حداقل حرف نزن، یا با مایی که پشت سنگر تو هستیم حرف بزن تا امیدوار باشیم که یک خط را نگه داشته ایم و همه با هم حرکت می کنیم. از پشت خاکریز حرف زدن، طرف را در شرایط مساوی برای گفت وگو قرار نمی دهد. او را هم عوض نمی کند. به او دستاویزی می دهد که بگوید حتی به منظور نهی از منکر هم که شده، اتمام حجت کردیم، قبول نکردند، می کشیم. مایی که در کنار خاکریز تو هستیم هم مایوس می شویم که آخر چرا؟ مگر ندا به این ها چه کرده بود؟ خونی که آن طور فوران کرد را چگونه می توان پشت دیوار خاکریز فراموش کرد؟
جبار قابل گفت وگو است وقتی سلاح بر زمین بگذارد و به دادگاه کشیده شود. غیر از آن، ممکن است پراکنده کردن پشت خاکریز خودی باشد. شمایی که البته این تصمیم را گرفته اید، حتمن به این هایش فکر کرده و همه ابعاد آن را سنجیده اید. آن چه از آزار گفتم، همین بود.
بعد قصه ای برایت تعریف می کنم از همین برادران و رفاقت ها و بعد آدمکشی شان. از کانادا صحبت کردن، شاید. شاید از آن فاصله آن چیزی را به ارمغان بیاورد که تو رفاقت می خوانی. از نزدیک اما ببین که با ملت چه می کنند، همین ها.
کمانگیر: ببخش رفیق از تاخیر. بشدت درگیر کار هستم. شرمنده ام.
باید مفصل حرف بزنیم. بگذار فکر کنیم یک راه خوب پیدا کنیم که وسط این همه گرفتاری و کار حرف هم بزنیم.
چرا اصلا خودت اینکار رو نمی کنی؟ دعوت می کنیم از «اون وری»ها و می شینیم حرف می زنیم. رک و پوست کنده هم حرف می زنیم. خوبه؟
بدلایل خانوادگی اردوی برادان را نظاره کردم و به دلایل شخصی در اردوی این وری ها قرار دارم. فکر میکنم که محسن عزیز نیمه پر را دیدند که خیلی هم خوب هست.
من فکر نمیکنم که موضوع به این سادگی ها باشد که با حرف زدن و گوش کردن بشود دوست شد و همه چیز را فراموش و از نو ساخت. اگر تصور کنیم که هر دو جبهه از منطق برخوردار باشند، باید گفت که اساسا منطق شان با هم گاه زمین تا آسمان تفاوت دارد.چرا که چهار چوب اعتقادی هر دسته تفاوت دارد. فکر کنم سی سال کافی بوده برای اینکه حرف بزنیم. ولی چرا نشده؟ چرا هیچ وقت نتیجه نداده و یا حتی به نتیجه گرفتن هم نزدیک نشده؟ و تازه دورتر هم شدهایم. این وسط یک چیزی هست که در حالی که این وری ها و آن وری ها در گوشی از هم خوب میگویند باز هم در کل و اصل با هم سر ناسازگاری دارند.
((کمان گیر جان، ای کاش میشد نظرها را با ایمیل دنبال کرد))
سلام
آقا یا خانم لویاتان ! من بعید می دانم منظور آرش از ” خاکریز ” ، همان منظوری باشد که شما برداشت نموده ایی و سپس ربطش داده ایی به قناسه و تک تیرانداز و اینور سنگر و اونور سنگر و دادگاه و محاکمه و ندا آقا سلطان و فواره خون و جبار و سلطه و ….
بابا جان ، اینجوری که تو گفتی پس هیچ راه دیگری نذاشتی دیگه . پس بگرد تا بگردیم . پس چرا وبلاگ نویسی می کنی ؟ یهو برو سلاح دستت بگیر و اقدام کن تا من و امثال من هم بیافتیم دنبالت ! پس تمومه دیگه هان ؟
پدرجان ، من می فهمم که از پشتِ مونیتور ، چریک شدن و حرفهای حماسی زدن و آرزوی به محاکمه کشیدنِ سلطه را داشتن ، هم حال زیادی می ده و هم راحتتره . ولی آخه جایی هم باید برای مفاهمه و مذاکره و معامله ! و گفتگو هم باید بذاریم برادرجان .
* خیلی از عطوفت و رحمت و اهل مدارا بودنِ خودتون مطمئن نباش و پزش رو نده . الان که توی حاکمیت نیستی از این حرفا زیاد می زنی . می گم شمایی که افشای اسرار خصوصی یک فرد رو و دخالت در حریم خصوصی افراد رو از خصوصیات دیکتاتور می دونید و همیشه سرکوفت بهش می زنید و فحشش می دید ؛ چقدر تصویر حکم محکومیت کردان در سال ۵۶ یا ۵۸ بدلیل ازالهء بکارت یه دختر رو اینور اونور ای میل کردی و به این و اون گفتی و از رو آب افتادن پته اش و رسواییِ آقای ج. ا. دلت خنک شد ؟ هان ؟ چون اینها دیکتاتور و سربکوبگر هستن ، واجب و رواست ؟ خب پدرجان اونها هم می گن چون اینها با آمریکا دوستن و اسلام رو قبول ندارن و می خوان ج. ا. نباشه ، حقشونه . بگیر که اومد …. خب همینه که میشه باغ وحش متروپلیس !
پس خیلی شعار نده .
سلام ،
پرهام گرامی حرف قشنگی زده ها :
این مطلب که منطق هر دو طرف واقعاً از زمین تا آسمان با هم فاصله دارد کاملاً درست است . ولی در هر صورت حرف زدن و گفتگو کردن و پرهیز از خشونت در جریانات سیاسی / اجتماعی ، بسیار بهتر از ژاژ خائیدن ! و خشونت و محاکمه و … است . و تازه شماهایی که می گوئید ما منطق برتر داریم و اونوری ها اصلاً منطق ندارند ؛ خودتان می دانید که با منطق ، بسیار راحت می توان فرد بی منطق یا حداقل پیاده نظامش را خلع سلاح کرد . خب بکنید پدرجان !
می توانید باور کنید اگر همان راهپیمایی های آرامی که بین انقلاب تا آزادی ، ولی عصر تا هفت تیر و ونک تا جام جم شد ادامه می یافت ، نظام عقب نشینی می کرد ؟ باور نمیکنید چون اکثرهم لایعلمون ! ولی حقیقت دارد . اون وقت اون ۴ تا احمقی که حمله کردند به مقر گردان ۱۱۷ عاشورا ( و چند تاشون کشته شدند ) و اون عشق چه گواراهایی که اتوبوس آتیش زدند در هفت تیر و مطهری و اون امثال مصطفی علی زمانی هایی که در آرزوی تحریک توده مردم و سقوط ج. ا. ، توی شلوغی ها به زمین و زمان تیراندازی می کردند و از هر دو طرف را کشتند و مجروح ساختند تا در حمام خون شنا کنند تا شاید آخوندها بلند شوند و بروند نجف ! می توانید تصور کنید چه خدمت شایانی به احمدی نژاد و چه می دونم دیکتاتوری و اون دسته از فرماندهانی که منتظر بهانه برای ورود به صحنه بودند ؛ کردند ؟!!! نمی تونید تصور کنید چون اکثرهم لایعلمون !
حرف بزنیم جانم ! حرف خیلی بهتر از گلوله و سنگ است .
سلام
به نظر من اگه واقعا هدف گفتگو و اصلاح عقاید باشه، باید هر طرف بگه با چه قسمتهایی از حرف طرف مقابل “موافقه” و با کدوما مخالف . اون هم با دلیل.
اما قبل از بحث کردن با هر کس اول باید ببینیم هدف طرف از بحث کردن چیه؟ فقط می خواد مخالفت کنه یا نه، بحث می کنه که یاد بگیره. متاسفانه بعضی ها خیلی متعصب هستند و تفکر و تجدید نظر رو منتفی می دونن. البته این تعصبات ریشه قرهنگی هم داره و مخصوص آدمهای مذهبی نیست: ما “سر حرف خود ایستادن” رو مثبت و “تغییر عقیده دادن” رو منفی (حزب باد) می دونیم.
البته مذهبی ها به طور خاص “زیر سوال بردن” رو گناه می دونن!
من چند بار به وبلاگ آهستان سر زدم که نظرات مخالفین رو هم بدونم. اونجا خیلی نظر زیاد گذاشته می شه که خوندنشون وقتگیره. با خوندن اونها چیزی دستگیرم نمیشه چون بیشتر نظرات خیلی اقراطی و شبیه فحش کاریه. هر طرف نکات منفی طرف دیگه رو به رخش می کشه. کامنت ها انسجام ندارن و خیلی کلی و پراکنده هستن. به سوالهای اساسی درست جواب نمیشه و فقط سوالهایی رو جواب می دن که جوابش به نفعشونه .حداقل من تا حالا ندیدم که اونجا کسی بگه با یک گوشه ای از حرف طرف مقابل موافقه . اینه که هر بار اونجا سر می زنم پشیمون می شم.
اگر بشه ۱) نظرات طبقه بندی بشن و فحش ها و عقاید افراطی و بحثهای غیر مستدل از بقیه جدا بشن و ۲) به جای کلی صحبت کردن، یک نکته ریز و ریشه ای انتخاب بشه و روی اون خوب بحث بشه خیلی مفیده. من واقعا دوست دارم نظر احمدی نژادی ها رو هم بدونم.
البته آقای کمانگیر من هم خیلی منتظر شدم که جواب آهستان در مورد تقلب رو بدین، اما نا امید شدم. خیلی مهم بود…
تو نیکی می کن و در دجله انداز
که ایزد در کهریزکت دهد باز!
کمانگیر جان. من بحثم با تو هست، من رو می اندازی توی بحث یه طرف دیگه؟
من این کامنت را برای این نوشته در گوگل ریدر گذاشته ام. گفتم اینجا هم بگذارم که غیبت نباشد:
ما به واسطه ی بزرگ شدن در ایران و نگاه کردن به تلویزیون ج.ا که نوع زیست و تفکر حزب اللهی-ارزشی را مدام به خوردمان می داد و دمخور بودن با *خواهران و برادران* در مدرسه و دانشگاه و کار و جامعه می دانیم که آنها چه فضاها یی سیر می کنند و چه ساختارهای اجتماعی افکارشان را شکل داده. با آنها بزرگ شده ایم. سعی مان را هم کرده ایم که با ایشان حرف بزنیم. شدنی نبوده. بعد هم تعارف که نداریم اینها نه خواسته اند با ما حرف بزنند نه خواسته اند چیزی بشنوند. از ما که نمی شنوند. از جای دیگری می شنوند و بی تحلیل قبول می کنند. به ما که می رسند زبانشان شمشیر است.
این است که شرایط برای حرف زدن یکسان نیست و از همان قوانین تبعیت نمی کند.دیگر چه جایی می ماند برای حرف؟ توجیه شنیدن هم که لازم نداریم! داریم؟
کمانگیر: 🙂
چرا از Google wave استفاده نمی کنید؟
من به این گفته که تو بحث “دفاع بد” بدترین نوع تبلیغ حرفمون هست اعتقاد دارم به همین دلیل هر کسی اگه با طرفش این نوع نگاه رو داشته باشه از بحث کردن دوری نمیکنه
البته در مور بحث با وقیح و احمق یکم فکر کنیم
من نمیدونم این که با یکی حرف بزنی باش دوست میشی یعنی چی؟ اصلن مگه هدف دوست شدنه؟ گفتگو در فضای عمومی باید صریح باشه حتی اگر دوستی به دشمنی بشه. بیشتر حرف میزنیم
سلام آرش جان
من نظرم را در وبلاگ خودم نوشتم، به نظر من «این گفت و گو نیست».
آرش و سایر دوستان ! سلام ،
یه نکته ایی خیلی اینجا جالب و معنی داره و اون اینکه بیشتر دوستان مخالفِ گفتگو با اون وری ها هستند و یا حداقل آنرا بی فایده می دانند . البته در اردوگاه اون وری ها هم کمابیش همین وضعیت هست .
اینها کاملاً برای من و دوستانم معنی دار و جالب توجه و تامل است . مشت نمونه خروار نشان می دهد که شرایط بیش از پیش به سمت و سوی رادیکالیزه شدن پیش می رود و ناگفته پیداست که زمانی که باب گفتگو را بسته یا آنرا بی فایده بدانیم ، به چه چیزی متمایل میشویم . … خشونت بیشتر !
البته این نتیجه گیری فقط منحصر به همین چند نظر بالا نیست بلکه بازخوردِ اطلاعاتِ دیگر نیز همین نتیجه را نشان می دهد .
من هنوز اعتقاد دارم که می توان گفتگو کرد و به ورطهء خشونتی مانند اوایل ۶۰ نیافتاد . احتمالاً دوستان حاضر بدلایل سنی آن روزها را یاد ندارند و فقط چیزکی خوانده اند درباره اش . من اعتقاد دارم باب گفتگو از همین وبلاگستان می تواند باز شود و می تواند روی فرهنگ عمومی و فضای جامعه نیز تاثیر گذارد . ..
به نوبه خودم از شما و آهستان متشکرم. بالاخره دو نفری پیدا شدند که حاضر به”گفتن و شنیدن” باشند( صرف نظر از محتوای مناظره که بر آن نقدهایی وارد است.) باور کنید اگر “بزرگتر”های ما چه در جنبش سبز چه آن طرفی ها این هنر را داشتند وضع ما به اینجا نمی رسید. لطفا به این نیاز شدید جامعه ایرانی بیشتر بها بدهید و دوستان و صاحبنظران دیگر را هم تشویق به انجام این مناظره ها کنید.
(راستی آقای آهستان در پستشان اشاره نکرده اند که آیا فقط این طرفی ها به شما خرده گرفته اند یا اینکه همفکران ایشان نیز مخالف اینگونه گفت و گو ها هستند. شما نمونه ای از آنها سراغ دارید؟)
محسن عزیز, ترمز هم احیانا چیز خوبیه. طوری با عصبانیت از خشونت طلبی صحبت کردید که هرکس ندونه واقعا فکر میکنه مردم خشونت طلب هستند و جنبش سبز با راهکارهای خشونت طلبی پیش میره! نمی دونم منظورتون از اونهائیکه اتوبوس آتیش زدند یا امثال مصطفی علی زمانی ها و احمق هائیکه به گردان ۱۱۷ عاشورا حمله کردن چی بود! خواهش میکنم اگه منابعی بغیر از فارس نیوز و رجا نیوز و منابع مشابه دارید به من هم بدید تا مطلع بشم. چون تا اونجائیکه میدونم و ویدئوها و حتی فیلمهای مستند زیادی که دیدم عوامل حکومتی دست به تخریب اموال عمومی زده و یا حتی شروع به تیراندازی بسمت تجمعات آرام کردند, (هزارتا لینک و فیلم و عکس و شاهد هم در این زمینه وجود دارد) تا بهانه لازمی که ذکر کردید رو با دست خودشون فراهم کنند. یک محمد رضا زمانی هم بیشتر نمی شناسم که ایشون هم قبل از ماجراهای انتخابات و جنبش مردمی در زندان بود و بعد هم به جرم مشارکت در جنبش پس از انتخابات به اعدام محکوم شد! البته بازم میگم که حرف شما رو رد نمی کنم و منتظر منابع شما دوست عزیز هستم. موضوع دوم اینکه فهم و شعور مردم در ابراز احساسات دیگه مدرن تر و مسالمت آمیز تر از این نمیشه دوست عزیز, از راهپیمائی های مسالمت آمیز میلیونی گرفته تا راهپیمائی های سکوت تا مناسبتهائیکه مثل نماز جمعه مجوز داشت تا شعارهائیکه هیچگونه خشونتی در آنها تعبیر نمیشه.. اما دولت پاسخ تمامی آنها را یک به یک با وحشی ترین برخوردها و سرکوبها از تجاوز و آدم ربائی گرفته تا قتل و تهمت و افترا و …داد. بله ما باید نگران گفتگو باشیم, اما نه از طرف مردمی که بالاترین تعداد وبلاگنویسان جهان رو دارن, مردمی که با حرکت مسالمت آمیزشون تحسین جهان رو هم برانگیختن, مردمی که با روزنامه و خبر و فکر و اندیشه و قلم و اینترنت و رای سر وکار دارن و بخاطر تمامی اینها به زندان میرن… باید نگران گفتگو باشیم چون دولت و حامیان آن راه گفتگو را سیستماتیک بسته اند. از زنی که بخاطر حقوق خود امضا جمع می کند و بخاطر آن امضا به زندان میرود انتظار دارید با چه کسی گفتگو کند؟ از کارگری که بخاطر ۹ ماه عدم دریافت حقوق اعتصاب میکند و بعد با چهره خونمالی شده به زندان میافتد باید بخواهیم چگونه گفتگوئی بکند؟ وقتی صدا و سیما و دولت و قوه قضائیه و مجلس در اختیار یک شخص غیر منتخب است و تمامی اینها برای توجیه جایگاه او کار می کنند و نه برای گفتگو بین اقشار مردم و دیگر وظایفی که از آنها انتظار میرود باور بفرمائید گفتگو سخت و دشوار می نماید, باید نگران اینها باشیم و در برابر تمامی این سیستم هیولا مانند از گفتگو دفاع کنیم نه اینکه چپ و راست یقه مردم و کامنت گذاران را بچسبیم.
درباه پست آرش بجز یک فقره کاملا با ایشون موافق هستم. و اون یک موضوع هم اینه که ایشون گفته:”این یعنی قرار نیست جنبش سبز زمینه ساز یک حکومت “جمهوری غیراسلامی” بشود. تصور نمی کنم این موضوع پیچیده ای باشد که اگر می خواهیم از این دور بسته بیرون برویم چاره ای جز حرف زدن نداریم”
بعقیده من این موضوع خیلی هم پیچیده است, اگر بقول شما بخش وسیعی از جامعه مذهبی و سنتی هستند و خوب نیست که سیستم سکولار را با چوب در حلق آنها فرو کرد, در طی ۳۰ سال اخیر بخش خیلی وسیعی از مردم هم نه مذهبی هستند و نه سنتی و خوب نیست بیش از این با چوب چیز دیگری در حلقشان فرو کرد.. بلکه دموکراسی مدلهای مختلف تعریف شده ای دارد که برای تمامی این تعددیت در افکار و سلایق یک ملت پاسخ مشخصی داده است. من شخصا جرات نمی کنم بگویم جنبش سبز قرار است زمینه ساز چه چیزی شود و یا نشود و بلعکس خوشحالم که برای نخستین بار جنبشی در ایران رخ داده است که تمامی مرزها را شکسته و ایرانیان را جدا از نوع فکر و سلیقه در خود جای داده است.
چندی پیش مصاحبه تیمسار ارتشبد جم را در مجموعه تاریخ شفاهی می خواندم. ایشان دلیل اصلی نا کارآمدی ارتش در زمان انقلاب را اشنایی ارتشیان با خواسته های مردم و نزدیک شدن دیدگاههایشان به یکدیگر در اثر طولانی شدن حضور ارتش در خیابانها می دانند. این وضعیت امروز هم وجود دارد.
با تمام احترامی که برای این طرز تفکر قائلم ولی باید با جمله آخری که نوشتی مخالفت کنم. منظورم اینه که نشد…نتونستم! آخر شب ۱۸ خرداد که از شلوغی های اون روز تهران برمیگشتم، تو صف تاکسی (که بعد از یک ساعت یه دونه نیومد) ، بحثی رو با یکی دوتاشون شروع کردم. جوری حرف میزدم باهاش که آخراش میگفت خوشم میاد منطقی هستی! (یعنی تصور کن چقدر سعی کردم از زاویه دید طرف باهاش حرف بزنم.) ولی خوب آخرش، انقدر حرص داد که صدام رو برای اولین بار تو خیابون بردم بالا!
نمیشه برادر من…نمیشه!! بهخدا چارتا لورازپام هم انداختته باشی بالا، بازم داغ میکنی!
arash, iin bahse jalebi darbareie goftogoo dare
http://www.zamahang.com/podcast/nilgoon/nilgoon_zamaneh_202_long.mp3
با سلام
من زیاد قاطی شما نیستم . فقط دورادور با rss دنبالتون میکنم . خواستم یه چیزی بگم در تایید و تکمیل بحث جناب کمانگیر .
ایشان گفتند که باید به هم نزدیک شد و یکدیگر را شناخت . این مسئله کاملا درست است اما نه با بحث و منطق . دلایل ایراد بحث ومنطق رو دوستان در پاسخهاشون گفتند.
باید با یکدیگر دوست شد . رفاقت کرد . زندگی کرد . دوستی خیلی از مشکلات بالا رو نداره فقط یک شرط داره . اونم اینه که دو طرف به هم احترام بزارن . اونوقت است که شباهتها آشکار میشه بجای اختلافها .
اینکه چرا نمیتونیم با هم دوست بشیم و فقط دعوا داریم رو مطمئن باشیم که ایراد از هر دو طرفه . ضربالمثلی هست که میگه دوتا عاقل با هم دعواشون نمیشه ، یه دیوانه و یک عاقل هم با هم دعواشون نمیشه ، فقط دوتا دیوانه هستن که با هم دعواشون میشه . قصد جسارت ندارم که در مثل مناقشه نیست . خواستم بگم اگر نمیتونیم با هم دوست بشیم حتما خودمون مشکل داریم .
دوست بودن یا شدن بین تمام آدمهای دنیا مشترکات زیادی رو آشکار میکنه که تا قبلش اصلا فکرش رو هم نمیکردیم . نمیدونم مقصر خود ماییم یا «دگر کس میکند تلقین مرا» که بجای دیدن خوبیها و مشترکات یکدیگر همش دنبال دیدن تفاوتها هستیم .
کمی بیشتر بیاندیشیم
یا علی
با سلام
من زیاد قاطی شما نیستم . فقط دورادور با rss دنبالتون میکنم . خواستم یه چیزی بگم در تایید و تکمیل بحث جناب کمانگیر .
ایشان گفتند که باید به هم نزدیک شد و یکدیگر را شناخت . این مسئله کاملا درست است اما نه با بحث و منطق . دلایل ایراد بحث ومنطق رو دوستان در پاسخهاشون گفتند.
باید با یکدیگر دوست شد . رفاقت کرد . زندگی کرد . دوستی خیلی از مشکلات بالا رو نداره فقط یک شرط داره . اونم اینه که دو طرف به هم احترام بزارن . اونوقت است که شباهتها آشکار میشه بجای اختلافها .
اینکه چرا نمیتونیم با هم دوست بشیم و فقط دعوا داریم رو مطمئن باشیم که ایراد از هر دو طرفه . ضربالمثلی هست که میگه دوتا عاقل با هم دعواشون نمیشه ، یه دیوانه و یک عاقل هم با هم دعواشون نمیشه ، فقط دوتا دیوانه هستن که با هم دعواشون میشه . قصد جسارت ندارم که در مثل مناقشه نیست . خواستم بگم اگر نمیتونیم با هم دوست بشیم حتما خودمون مشکل داریم .
دوست بودن یا شدن بین تمام آدمهای دنیا مشترکات زیادی رو آشکار میکنه که تا قبلش اصلا فکرش رو هم نمیکردیم . نمیدونم مقصر خود ماییم یا «دگر کس میکند تلقین مرا» که بجای دیدن خوبیها و مشترکات یکدیگر همش دنبال دیدن تفاوتها هستیم .
کمی بیشتر بیاندیشیم
یا علی
آقای کمانگیر، می شود از رفیقتان آقای حسینی بپرسید که نظرشان در مورد زندانیان سیاسی و روزنامه نگارانی که به جرم بیان عقایدشان زندانی شده اند چیست؟
احتمالا اگر ایشان دستشان برسد، شما راهم به محض ورود به ایران دستگیر و به کهریزک منتقل می کنند.
فکر می کنی می شه با بحث کردن با نگهبانهای زندان آدم خودش را از زندان نجات بده؟
یک پسشنهاد برای شعارسازی سبز به سبک بالاترین:
با توجه به اهمیتی که پدیده شعار نویسی و شعار دادن در جهت هدفمندتر شدن جنبش سبز داشته است، پیشنهاد می کنم که وبلاگی به سبک سایت بالاترین راه اندازی شود که در آن شعارهای داغ و تازه به تایید کاربران رسیده و مورد توجه عموم مردم قرار گیرد. به عقیده من، وجود چنین وبلاگی باعث ایجاد یک منبع مفید برای شعارهای خوب و مورد پسند مردم گردیده که می تواند در تجمع ها و شعار نویسی ها مورد استفاده قرار گیرد. فراموش نکنیم که وجود شعارهای خوب و تازه همواره روحیه مردم را در ادامه مبارزه سبز خود بالا برده، روحیه دشمنان جنبش را ضعیف می کند و در نهایت یک وسیله اطلاع رسانی برای تبادل ارزشها و تبیین اهداف هر جنبشی می باشد. لطفا به پیاده سازی و اطلاع رسانی این پیشنهاد به هر شکلی که می توانید و صلاح می دانید یاری رسانید. به امید آینده ای سبز و آزاد برای ایران و ایرانی.