قضیه دلبر: مقصر خود ما هستیم
توسط کمانگیر در روز ۲۶ مهر ۱۳۸۸مهر ۲۶
خبر جایزه گرفتن “دلبر توکلی” را که شنیدم کمی گوگل گردی کردم، به فارسی و به انگلیسی، که بیشتر در مورد این “وبلاگ نویس” بدانم. حاصل، صفحه ی فیسبوک ِ “دلبر” بود که حالا عکسش در زمانه است. یک نقل قول هم از ایشان در یک مقاله دیدم. با نویسنده ی مقاله تماس گرفتم و پرسیدم از دلبر چه می داند. سوال به خودم برگشت: “تو چه می دانی؟” جواب دادم که “من که هیچ، یک وبلاگستان در حیرت ِ دلبر است”. با این همه اما دلبر را سرزنش نمی کنم.
دلبر حالا در ترکیه است. وضع به سامانی هم ندارد. یکی هم لابد رفته گفته “چه کاره بوده ای؟”، او هم گفته “ژورنالیست”، بعد هم اضافه کرده که وبلاگی هم می نویسد. بعد هم قضیه جایزه پیش آمده و بنظرم عجیب است از آدمی در موقعیت دلبر انتظار داشته باشیم که رگ ِ انصافش گل کند و بگوید “البته وبلاگ من دو ماه است دقیقا صفر نفر بازدیدکننده داشته”. پس مقصر، اگر مقصری باشد، دلبر نیست.
مقصر ما هستیم. من و تو و همه ی وبلاگستان که با همه عظمتش یک تریبون ِ درست و درمان ندارد. ما نشسته ایم دور ِ هم و با هم فارسی حرف می زنیم و انتظار داریم دنیای انگلیسی زبان ما را تماشا کند و متوجه بشود که کی در این جمع صدای بلندتری است.
واقعیت این است که دنیای “بیرونی” همیشه در چنین زمانهایی به سراغ یک وبلاگ نویس ِ “شناخته شده” می رود و از او کمک می خواهد. و همین جاست که بنظرم سناریوی دلبر شکل گرفته: کسی فکر کرده دلبر در وضعیت سختی است و کار بزرگی کرده است و الی آخر. من و توی وبلاگ نویس هم حالا مانده ایم انگشت به دهن که “دلبر کی بود؟”
مشکل از خودمان است. تریبون نداریم. چرا نداریم؟ حالا در این مورد حرف بزنیم.
از دیگران:
- جایزه رویترز برای خانه دلبر!
- تعریف جدیدی از وبلاگ و وبلاگنویسی
- جایزه ی دلبرانه، یا از ماست که برماست! (لینکهای بیشتر را در این مطلب ببینید)
آرش جان، درباره گفتگو و تریبون، کاملن موافقم با تو، ولی، فکر نمیکنم قضیه به این سادگی که تو میگویی باشد. مطمئنن آن جا بنیادی هست و دفتر و دستکی و دوتا کارمند و مشاور که میتوانستند ته و توی آدمهای وبلاگستان را دربیاورند.
در عین حال همه مان میدانیم که این جنبش، برای این اصلن شکل گرفت که با دروغ و حقه مبارزه کند، نه اینکه خودش با دروغ، روبرو شود!
حتما دلبر بوده و دلبری کرده
http://www.lavashak.com/blog/?id=۴۶۵
از یک تیکه از نوشته شما در وبلاگ استفاده کردم
آرش جان حالا لینک وبلاگ دلبر خانم و هم می گذاشتی ، بد نبود
تاگ یک مزرعه لینکهای فرهنگی است که به شما کمک می کند نوشته های خود را بین دوست داران فرهنگ و هنر به اشتراک بگذارید. با نام نویسی و ارسال پیوند به تاگ به گسترش این مزرعه کمک کنید.
متاسفانه گفتههایت درست است! وبلاگستان فارسی به دلیل اینکه بتواند با وبلاگنویسان خارجی زبان رغابت داشته باشد نیاز به تریبون و از طرفی یک نوع همبستگی ریشهای داشته باشد، اما متاسفانه وبلاگستان فارسی با چنین چیزی کاملا غریبه است.
اما این جنبه را هم باید در نظر گرفت که نوع جایزه دادن به این دلبر جالب بوده، چون ما همین الان روزنامهنگاران دیگری هم داریم که وبلاگنویسان بهتری هستند نسبت به این خانم.
البته شاید هم این خانم از دم در اینها رد میشده گفتن بیا این جایزه هم مال تو یا یه همچین چیزی!
سلام
من می تونم مطلب زیر را بنویسم و شما ها ناراحت نشید ؟:
این اتفاقهایی نظیر دلبر ، حداقل به شما جماعت وبلاگ نویس نشون می ده که بر خلاف تصوری که خودتون دارید ؛ اصلاً جدی گرفته نمی شوید و آن تاثیری که فکر می کنید را در فضای سیاسی یا اجتماعی ندارید . حالا چرا دوستان ، توهم زده شدند ؟ :
از بخت بد ج . ا. یا از بخت خوب بعضی ها ! ، چون غرب سیاسی احتیاج دارد که ج.ا. را بژکد ! و در واقع خر خود را براند ؛ وبلاگ نویسها مهم شده اند همانطور که ندا آقا سلطان مهم شد. و مثلاً شما فکر می کنید شیعه های حوثی در یمن ، کمتر از ندا آقا سلطان به سرشان می آید ؟ که غرب سیاسی ککش هم نمی گزد ؟ و مثلاً آیا می توانید فکر کنید که اگر غرب با حاکمیتِ یمن خوب نبود ، چند تا ندا آقا سلطان از توش در میاورد ؟
و مثلاً شما فکر می کنید که ” آنها ” نمی توانند مشخص کنند که این ” دخول جسم خارجی در مقعد ” در چه زمانی واقع شده و اصلاً به اغتشاشات ارتباطی ندارد ؟ چرا جانم ! می توانند لیکن الان محکومیت ج. ا. را عشق است و همین باعث می شود که جماعت ” ابنه ” سرازیر به سفارتخانه ها می شوند و پناهندگی می گیرند .
( شرمنده ام از این بی ادبی و اصلاً قصد جسارت و کنایه نبود . فقط حقیقت را خیلی لخت گفتم )
بله آقاجان ! اینجا نیز با ” دلبر ” بیشتر می توان دلبری ! کرد پس به او جایزه می دهند یه جهنم که در دو ماه اخیر وبلاگش صفر بازدید کننده داشته است . او گاری اش را می راند .
راستی ! چقدر بد است که آدم ، نقش اسب گاری دیگران را بازی کند .
در خانه اگر کس هست …
اینکه باید تریبونی باشد که صدای بلاگستان فارسی را به زبانهای دیگر هم منتشر کند، ایده خوبی است.
اما در این مورد خاص به نظر من اشتباه اصلی را رویترز انجام داده که بدون تحقیق جایزه را به ایشون اهدا کرده. حداقلش این بود که وبلاگ طرف رو نگاه می کردند و به تاریخها توجه می کردند!
کاش بتوانیم سازمانواره ای داشته باشیم تا در چنین مواقعی با صدایی واحد و محکم، به نمایندگی از اکثریت وبلاگ نویسان پارسی زبان در محافل خاص و عام نظر خود را بگوییم و از ارزشهایمان دفاع کنیم.
البته ، در مورد تریبون ، اقلاً یه سازمان رسمی باید باشه که با توجه به اوضاع حاکمه تو ایران ، میان پلمپ می کنن و دستگیری و اینا و چیزی جز ضرر برای اون فرد نداره . اگه تریبون رو بخوایم رسمی کنیم که مثلاً نمایشگاه ها هم بریم و اینا . بازم باید مدیر و … شناخته شده باشن که احتمال دستگیری داره سر جریاناتی مثل مخابره اخبار یا …
این تریبون بدرد افراد خوبی مثل شما می خوره که هم وقت آزاد داشته باشن هم خارج از ایران تا بتونیم با کمک هم یه تریبون درست و حسابی داشته باشیم . تو فکرش بودم . اگه دوست داشته باشی ، حاضرم استارت بزنیم 😉
راستش را بخواهید من نه وبلاگ نویسم نه از تعاریف مورد نظر در مورد یک وبلاگ سر در می آورم. اما برای اینکه بی انصافی نکرده باشم سری به وبلاگ خانم توکلی زدم.
در حقیقت اصولادر حیرتم ایشان به عنوان یک ژورنالیست در چه زمینه ای فعالیت می کرده اند؟. متاسفانه بایستی بگویم مطالب و پستهای وبلاگشان بیشتر به دفترچه خاطرات یا نوشته های روزانه یک دختر بچه ای ده-دوازده ساله شبیه است تا به نوشته های سیاسی یا اجتماعی یک روزنامه نگار. مطالب ایشان چه از نقطه نظر محتوایی چه از نقطه نظر نگارشی و از همه مهمتر از دیدگاه تفکری به اندازه ای کودکانه و سطحی است که نداشتن بازدید کننده از وبلاگشان به هیچ رو جای تعجب ندارد.
من گمان می کنم که وبلاگ نویسان ایرانی که بعضا از بسیاری روزنامه نگاران بهتر و جامعتر و عمیقتر می نویسند، نه برای مخالفت با این شخص، بلکه برای مخالفت با جریانی که می تواند دروغ و میان مایگی را به عنوان جریان غالب کشورمان در آنسوی آبها معرفی کند بایستی اقدام به صدور بیانیه و معرفی مستندات لازم کنند که کار چندان دشواری هم نیست. شاید تنها از این راه باشد که افرادی که چنین افرادی که از فجایعاطرافشان به عنوان ابزاری برای پیشبرد اهداف خودشان استفاده می کنند شاید به خود ایند.
کمانگیر عزیز!
مثل همیشه باعث نور تابیدن به بخشی از قضیه شده ای! ولی چرا گرفتن این جایزه ها و مسابقاتی از این سبک اینقدر اهمیت دارد؟که به خاظرش باید کسی عذرخواهی کند؟یا کسی مغرور باشد و الخ…
تو خیلی دموکراتی! من اصلا با این بخش موافق نیستم که “بعد هم قضیه جایزه پیش آمده و بنظرم عجیب است از آدمی در موقعیت دلبر انتظار داشته باشیم که رگ ِ انصافش گل کند و بگوید “البته وبلاگ من دو ماه است دقیقا صفر نفر بازدیدکننده داشته”. پس مقصر، اگر مقصری باشد، دلبر نیست.”
و اینکه به نظر من هم اونی که فارسی نمیدونسته و میخواسته که دربارهی این جمع فارسیگوی داوری کنه طبیعتن وظیفهش هم بوده که اول به هر طریق بفهمه این جماعت چی دارن به هم میگن!
تریبون درست و درمان رو هم درست متوجه نشدم.
هیچ وقت از اتفاقات ساده به راحتی عبور نمی کنم و همشون رو جور دیگه ای میبینم و همین واسه مغزم معمایی میشه که اصلا ول کن نیست.
اینکه همیشه تو پیادروها می بینم معلولان و کولیها و افغانی و عراقی که ولو شدن و می خوان هر جوری که شده شکمشون رو سیر کنن.
نمیدونم این همه تضاد که درون ما انسانا وجود داره ناشی از چی میتونه باشه. همه میگن بابا بی خیال تو هم سرت درد می کنه ها…انگار که هوس آب خنک کردی و کلت بوی قرمه سبزی میده.
ما تو این جهان خاکی تنها سرزمین خودمون نیست که جامعه اش در منجلابهای فرو رفته که شاید تا همیشه نشه خارج شد.همه جوامع دارای دردها و رنجهای بسیارن که واسه ما که تو این ویرانکده زندگی میکنیم هیچ وقت شاید پیش نیاد.
اما باید هشدار بدهیم اگر اینجور که ما داریم به پیش می رویم هیچ بعید نیست با تمام سرمایه های طبیعی و انسانی دورانی برسد که هیچ جامعه ای اون رو تجربه نکرده است. و این دقیقا حاصل اشتباهات ما بوده است که یا نخواسته ایم برایش راهکاری به دست بیاوریم و یا هم اینکه با تمام قدرت که در خود داشته اند نخواسته اند به جلو پیش روند و از قافله عقب نمانند.
خودم به شخصه برای هر اتفاقی همیشه از دید منفی وارد ماجرا می شوم چرا که تجربه ی این کشور و حاکمیت آن(چه دینی و چه غیر دینی) محرض است که همیشه منافع خودشون رو پیش از مردم خواسته ان و برای حفظ آن هم دست به هر جنایت وحشتناک و بی شرمانه ای زده اند.
در جوامع دینی دقیقا مشاهده می کنیم چگونه با تفکرات بنیادگرایانشون تا می توانند عرصه را بر خانواده سخت می گیرن که انگار تماما تنها برای در اختیار بودن و فرمانبرداری از آنها به وجود آمده اند.
salam man delbaro na az ina balke az rooznameye sarmaye ya etemad mishnasam
hey pesar delabr bekhatere weblog nevisi jayize nagereft bekhatere ye
harkate ensandustane in jayezaro gereft kash deghat mikardidi
az ghalam bedastaye eslah talabe va salhast dare to hozeye farhang ghalam
mizane
age az iran raft bekhatere joonesh bod na khoshkhoshak
rasti in adrese weblog delbare
http://mdhf49.persianblog.ir/
kash vaghti fahmidi sharmande nashi
نمی دانم شما که مدعی مبارزه هستید چطور همانند دولت نامشروع دهم مرا یک جانبه دادگاهی کردید وحکم هم صادرفرمودین.بزودی رو در رو سخن خواهیم گفت شاید دلبری را انطور که باید از شما بیاموزم.
این دلبر خانم یک موضوع کوچک را متوجه نشده و آن هم این است که در این نوشته او محکوم نشده، بلکه از او دفاع شده. ج
ایزه دهندگان دفعه ی بعد باید این موضوع را در نظر بگیرند که ژورنالیست یا وبلاگ نویس، آن هم از نوع برترش، بهتر است بلد باشد درست بخواند تا بتواند درست نتیجه گیری کند.
[…] قضیه دلبر: مقصر خود ما هستیم، وبلاگ آرش […]