atheism_religion_s.jpgتجربه ی خواندن ِ یک کتاب، اگر از نوعی باشد که در کتابفروشی پیدایش کنی و کسی سراغش نفرستاده باشدت، از همان قفسه های کتابفروشی شروع می شود. یعنی جواب ِ همین سوال ِ ساده که چرا این کتاب ِ خاص و نه مثلا آن یکی که جلدش قرمز بود.

“وقتی بی خدایی مذهب می شود”، When Atheism Becomes Religion، را به چند دلیل انتخاب کردم. اول اینکه نویسنده، که بعد فهمیدم مدرسه ی مذهبی رفته است، پیش از این کتابی در مورد راست مذهبی در آمریکا نوشته است. Chris Hedges علاوه بر این بیست سال خبرنگاری کرده است و عضو تیمی است که سال ۲۰۰۲ جایزه ی پولیتزر گرفتند. البته این را بعدا فهمیدم که آقای نویسنده خط ِ “دیندار-بی دین”را درست از وسط تا می کند و “ذوب در الوهیت” و “متنفر از الوهیت” را می گذارد کنار هم.

وسط خواندن یکبار تصمیم گرفتم کتاب را کنار بگذارم، و خوشحالم که نگذاشتم. اما این را می گویم که اگر سراغ کتاب رفتی خبر داشته باش که نویسنده دو کار ِ آزارنده، لااقل برای من، می کند. اول اینکه هر از گاهی می زند به صحرای کربلا و با نثر وزین فحش و ناسزا را می بندد به هر چه دیندار ِ “خدا فقط یکی است، و همان است که من می گویم” و بی دین ِ “خدا اینا نداریم کلا”. از این که بگذری، آقای نویسنده خیلی خبر ندارد که مدتهاست، حداقل در گوشه ای از علم که من خبرش را دارم، قطعیت را خلایق گذاشته اند همان سر تاقچه و منطق ِ سیاه و سفید جایش را به چانه زدن های “ماست نیم درصد سیاه است” داده است.

چند جمله از کتاب:

صفحه ی ۶۴: همه ی فرقه ها دسته ای از پیشوایان ِ عالی رتبه را پرورش می دهند که با زبانی معماگونه از امکانات ِ پیش روی انسان و پیشرفت سخن بگویند. آنها از معجزه سخن می گویند. آنها نوید زندگی طولانی ِ سالم، زندگیی که در آن دردهای آدمی از میان رفته است و صلح جهانگیر شده است، می دهند. مسیح برای بنیادگرایان و دانش برای بی خدایان ِ جدید این کارکرد را دارد.

صفحه ی ۶۹: بنیادگرایی یک نوع نگاه است. نمادها و زبان مورد استفاده می توانند مبتنی بر یک دیدگاه ِ مذهبی یا سکولار، یا هردو، باشند، اما از آنجا که نگاه بنیادگرایانه دیدگاه های دیگر را پست و ناشایسته ی وارسی قلمداد می کند این نگاه ضد تفکر است.

صفحه ی ۱۲۴: خشونت به عنوان ابزار ِ تغییر باعث ِ چنان تغییرات ِ گسترده ای می شود که در نهایت منجر به واقعیت جدیدی می شود که اغلب از آنچه در پی پایان آن بود خونبارتر است.

صفحه ی ۱۵۶: شرارت انسانی یک مساله نیست، یک معما است. شرارت انسانی را نمی توان حل کرد. شرارت انسانی یک پارادوکس ِ تلخ و دایمی است که بخشی از طبیعت انسان است.