یک نفر دیشب مرد*
توسط کمانگیر در روز 19 مارس 2009مارس 19
امیدرضا میرصیافی، وبلاگ نویس و روزنامه نگار، در زندان اوین فوت کرد. گزارش پزشکی دکتر حسام فیروزی که خود او هم دوباره همین روزها دستگیر شده بود/است را اینجا ببینید.
بیایید کل تشکیلات ِ نظام حکومتی ِ ایران را بریزیم در یک جعبه. تمام افراد و گروه هایی که به هر دلیل و با هر انگیزه ای با آن مخالفت می کنند را هم بریزیم در همان جعبه. این جعبه آخرین “دستاورد”ش یک جسد است که رویش نوشته “امیدرضا میرصیافی”. حالا بیا از خودمان این را بپرسیم: “هدف چیست؟” یعنی بحث می کنیم و گاهی هم با هم دست به یخه می شویم که چه بشود؟ مگر هدف این نیست که امیدرضا میرصیافی بتواند کار داشته باشد و آرامش و شادمانی؟ حالا که مرده است؟ می شود حالا بشینیم چرتکه بیندازیم که نظام مقدس را باید به فحش گرفت یا امیدرضایی که لابد هیجان زده شده و چیزی نوشته و بازداشت شده و افسردگی اش تشدید شده و کار رسیده به مرگ ِ یک آدمیزاد ِ دیگر. می شود این یکی را هم بکنیم یک شهید دیگر و دو نفر دیگر را تهییج کنیم که بروند جلو و حنجره پاره کنند. که چه بشود؟ دچار کمبود شهید شده ایم؟
دموکراسی مثل رنگ نیست که از مغازه بخریمش و دیواری که تاحالا سبز بود از این به بعد قرمز بشود. این اعضای یک جامعه هستند که به این نقطه می رسند که محترم هستند و حقوقی دارند و زندگی خصوصی شان زندگی خصوصی شان است. تا پیش از آن و به ضرب دگنگ نمی شود دموکراسی علم کرد. شهید اما می شود داد. ما هم دچار حس شهادت طلبی می خواهیم بشویم؟
شرح ِ دکتر فیروزی از فوت ِ امیدرضا میرصیافی را که خواندم یاد ِ “خون ِ دیگران” ِ سیمون دوبوار افتادم. چقدر می خواهیم خون ِ دیگران و خون خودمان را برای این بدهیم که خون ِ کسی زمین نریزد؟
* سطری از “جنبش واژه ی زیست“، دفتر “حجم سبز”، سهراب سپهری.
یک نفر دیشب مرد
و هنوز ، نان گندم خوب است.
و هنوز ، آب می ریزد پایین ، اسب ها می نوشند.
عکس از: رادیوفردا
عرض سلام و خسته نباشید مخصوص!
لینک این مطلب در بالاترین:
http://balatarin.com/permlink/2009/3/19/1544364
کمانگیر: چاکریم عزیز. مرحمت کردی.
با آرزوی مغفرت الهی برای آن مرحوم
اینکه روحیهء مرده پرستیِ ایرانی ، دوباره به جنبش درآمده ناراحت کننده است .
اینکه فوت آن مرحوم بهانه ایی برای بهانه جویان شده تا همه کسانی که حتی اسم آن تازه گذشته را تا بحال نشنیده بودند ؛ زیر جنازه اش سینه بزنند متاثر کننده است .
ولی :
بسیاری از مبارزین تشکیلاتی که اطلاعاتی از شبکهء مالی یا نظامی ِ تشکیلاتشان داشته اند ؛ پس از دستگیری اقدام به خودکشی نموده اند . این قابل درک می باشد ولی اینکه فردی به هر علت و بخصوص اینکه روزنامه نگار بوده یعنی مثلاً انسانی فرهنگی بوده است بیاید و به هر علت خودکشی نماید ؛ نه ارزشی دارد و نه افتخاری .
متاسفم مرحوم میر صیافی ! فوت تو چون خودکشی بوده احساسی در من بر نمی انگیزاند فقط بهانه ایی شده برای عقده گشایی و تقابل بیشتر بین آانی که اصلاً نامی از تو نشنیده بودند
اینکه انسانی فوت شده غم انگیز است .
خدایت رحمت کند .
آرش جان، از خیلی جهات حرفت درست. کاش می شد هیچ شهیدی نباشد. منظور من این نیست که این مورد خاص (مبارزه در ایران) اینطور است، ولی بعضی وقت ها شهید هم لازم می شود. اگر بنا بر این باشد که یکی شهید شود و ماجرا تمام شود و یا اینکه یکی یکی بکشندمان کدام بهتر است؟
غیر از این نکته که من در ایران میخواهم حرف بزنم؛ نظرم را بگویم؛ فارغ از همهی گروههای هر کجایی، با حرفت موافقم.
اینکه ما گاهی احساس میکنیم در مرز انفجاریم هم یک واقعیت است. شما آن طرف آب راحت نسخه می پیچید: شهید لازم نیست یا شهید لازم است. این دردهای مرا درمان نمیکند. احساس خفقانم را درمان نمیکند.
این انتخاب امیدرضا بود. او خیلی بهتر از شما میدانست در چه فضایی دارد حرف میزند ولی گاهی هر چقدر هم که به خود فشار بیاوری نمی توانی حرف نزنی و چهقدر ناراحت کننده است که باید این بهای سنگین را برای حرف زدن پرداخت.
jaleb bood, maghsosan in ghesmat ke(دموکراسی مثل رنگ نیست که از مغازه بخریمش و دیواری که تاحالا سبز بود از این به بعد قرمز بشود. این اعضای یک جامعه هستند که به این نقطه می رسند که محترم هستند و حقوقی دارند و زندگی خصوصی شان زندگی خصوصی شان است)
امیدوارم که ما به این نکته برسیم حال چه با دمکراسی و چه بدون آن. ارزش های انسانی را از نو معنی کنیم
وقتی یکی وت میکنه ملت میریزن سر اون کسایی که ازش نوشتن و با ژست روشنفکر هیا قلابی شتر مرغی میگن که ” ایرانی ها مرده پرستن و منتظرن یکی بمیره و ازش بنویسن” . من خیلی بدم میاد از این موضوع. مرگ مثل خیلی اتفاقای دیگه یه موضوعه واسه نوشتن. اونم چه مرگی، مرگ کسی که دلیل اصلیش نوشتن بوده پس باید با نوشتن ازش جواب پس بگیره.
من به سهم خودم این اتقاف رو بهت تسلیت میگم آرش.
سال نو ت هم مبارک
سال نو مبارک!
تمام حرفا به یه طرف، این شعر بسیار بهجا و درست بود.
از بالاترین آمدم، دیدم یکنفر جواب خوبی به شما داده گفتم بهتره برات بنویسم:
“گروه مقابل محبور نیست که دموکراسی که حق مردم است را بدهد، آنها در موضع قدرت هستند، تا نخواهیم و اصرار نکنیم بر خواسته مان، در همین وضع می مانیم.
بابا حداقل تاخیر جنبش سیاه پوستان آمریکا را مطالعه کنید تا ببینید اینها بطور مستمر تلاش کردند تا اینکه بالاخره یک سیاه پوست رئیس جمهور شد!”
بابا جان “یک نفر مرده است”. مستقل از هر پیش فرض و نظریه ای این اتفاق یک فاجعه است و به نظرم باید بشینیم و همه با هم (۷۰ میلیون) بزنیم توی سرمون بابت این. چه بر سر ما آمده است که کشته شدن یک موجود زنده رو اینقدر راحت میبینیم؟!!؟
سلام آقا ما سر به سر این دوستت گذاشتیم گفتیم بریم لوش بدیم بگیرنش بلکه پناهندگی بگیریم ترسید ما رو بلاک کرد تو بگو درسته؟ حالم گرفته اس ارش بیا تو فرند
بر آمد باد صبح و بوی نوروز / به کام دوستان و بخت پیروز
مبارک بادت این سال و همه سال / همایون بادت این روز و همه روز
درود آرش جان.
سال نو و نوروز را تبریک می گویم. امیدوارم سال نو برای شما و خانواده گرامی سالی باشد سرشار از شادی، سلامتی و پیروزی.
+ این خبر اندوهناک هم خیلی باعث ناراحتی شد. به امید اینکه در سال جدید از شر این همه ظلم و ستم رهایی یابیم. یا حداقل به سوی آزادی و انسانیت نزدیک شویم.
ارادت
ببین من تو رو لو ندادم به خدا پس کجایی؟
سلام ارش و به روال این روزها سال نو مبارک اما نمی دانم .
دعوتت میکنم به یه شعر لری با عنوان ” ای بهار ار چی بهار پاریه …”
ممنونم که می ایی .
رضا سیدی
سلام آرش
می بینی ؟ حتی اینجا نیز مرگ این مرحوم را جدی نگرفتند . در حدی که بعضی ها یک نقی به جمهوری اسلامی بزنند .
تازه تو تصور کن که مخاطب های وبلاگت ، خاص هستند و از قشر مثلاً وبلاگ فهم !
کسانی که زیاد در دنیای وبلاگ و اینترنت می چرخند و ارتباطشان را با دنیای واقعی قطع می کنند و فکر می کنند جامعهء ایران همین بالاترین و خرچنگ و ملاحسنی است ؛ دچار مشکل عدم تطبیق باورها و واقعیتها می شوند .
بهتر نیست پستهای مهمتر و قابل بحث تری بگذاری ؟
به نظر منم واقعن ارزش نداره یعنی تاثیر نداره شما فکر کن حالا ده نفر اینجوری و خیلی راحت زندگیشون تموم شه چه اتفاقی میافته ،چه اتفاقی افتاده جز اینکه کینهی بیشتری ایجاد کنه هیچی،آره باید یه چیزی رو همه بخوان تا اتفاق بیفته این خواست همگانی هم بی تعارف و شعار هنوز به وجود نیومده زمان لازمه ،من دیگه از شعار حالم بد میشه،هیچی ارزش اون زندگی که تموم شد رو نداره ،اون عزیز که رفت به خانواده و دوستانش فکر کنید جز حسرت و کینه چی براشون مونده حالا،این حکومت پوست کلفتتر از این حرفهاست
[…] he is dead. Just before the new Iranian year. Many bloggers are lamenting his loss: here, here, and here and here’s an English language post. And the interview with Omidreza’s lawyer is […]