لازم نیست اینجا زیاد سر زده باشید تا بدانید که سمیه توحیدلو (نویسنده ی وبلاگ “برساحل سلامت“) را ستایش می کنم (خوراک ِ “برساحل سلامت” را از اینجا مشترک شوید). این ستایش علی رغم این نکته ی واضح است که در زمینه های بسیار اساسی با نویسنده ی این وبلاگ تفاوت فکری بسیار جدی داریم (مثلا در زمینه این پست: عشاق ِ تقلبی ِ خداوند – برای شبهای قدر).

امروز سالگرد آغاز جنگ است و سمیه توحیدلو می پرسد: شروع جنگ خانمان برانداز، بزرگداشت دارد؟ متعاقب این سوال، و درحالیکه نویسنده ی مطلب حاضر نیست، بحثی در فرندفید ِ نازنین در می گیرد. توحیدلو می نویسد،

اگر هستند کسانی که اعتقاد دارند جنگ در نهایت با پیروزی ما همراه بوده، اگر هنوز اعتقادی هست که پذیرش قطعنامه هرچند تلخ شکست ما نبوده، چرا آن روز و روز ختم جنگ را پاس نمی داریم؟ مگر نه این است که این صلح است که میمون است و باید پاس داشته شود؟ مگر نه این است که در روز صلح باید یاد آنهایی کرد که برای صلح تلاش کردند؟

در فرندفید که بحث می کنیم اما، با فرزاد زمانی و احمد نجمی و هادی فضل، جملاتی از این قبیل می شنویم،

بر فرض آنکه در روز برگزاری جشن ، کج سلیقگی می شود..خب اخرش چه؟؟چه چیزی را می خواهید ثابت کنید؟؟می خواهید بگوئید دفاع از میهن اشتباه بوده؟؟همین که به این موضوع بسیار ناچیز گیر داده اید نشان می دهد که در مورد مسائل اصلی هیچ حرفی برای گفتن ندارید

…چرا شما هزاران رزمنده و جانباز و شهید و خانواده هاشون رو افرادی فاقد تشخیص و اراده تصویر یا تصور می کنید؟…

۳۸۲۳۶۲_origs.jpgجنگ، مثل هر پدیده ی انسانی دیگری، مشتکل از اجزای بسیار زیادی است و می توان آن را از جنبه های مختلف بررسی کرد. به این معنی، اینکه سوال کنیم “آیا بهتر نیست بزرگداشت را به روز پایان جنگ منتقل کنیم” اساسا ارتباطی به مثلا “فاقد تشخیص” دانستن ِ کسانی که در جنگ شرکت کرده اند ندارد. کسانی که در جنگ شرکت کرده اند، در زمان نیاز، به کمک ِ کشورشان شتافته اند و بسیاری شان حالا با درد و مشکل جسمی و روحی دست و پنجه نرم می کنند. امروز، مساله مساله ی آسان کردن زندگی قهرمانان ِ وطن، رسیدگی به قصور احتمالی ِ سیاست مداران ِ وقت و اتخاذ ترتیباتی برای جلوگیری از جنگ بعدی است. به این ترتیب، این سوال کاملا منطقی است که با بزرگداشت ِ روز آغاز جنگ آیا به این ذهنیت دامن نمی زنیم که “با شروع جنگ درهای بهشت باز شد”؟

تبدیل کردن پدیده ها به یک کل و جلوگیری از تحلیل ِ جزء به جزء آنها یک ترفند ِ بسیار کارآمد برای بستن راه انتقاد است. مثلا در مورد جنگ ایران و عراق، واضح است که هر انسان منصفی با دیدن آدمیزادی که مجبور به حمل ِ کپسول اکسیژن برای کار ساده ی نفس کشیدن است دلش به لرزه در می آید. این احساس ِ خالص انسانی را می توان اما دستمایه ی بستن راه کنکاش در زمینه ی رخداد ِ جنگ کرد. به این ترتیب، وقتی در مورد شروع، ادامه و مدیریت جنگ سوال می کنی،گفتگو بسرعت به نقاط حساس کشیده می شود. به عبارت دیگر، جانباز ِ خسته تن باز هم می شود دیوار گوشتی برای محافظت از نقاطی که به آنها نباید نور بتابد: کسی قرار نیست بپرسد وقتی آیت الله گفت “جنگ چیز خوبی است” دقیقا منظورش چه بود.

و البته این ابزار فقط در ایران نیست که استفاده می شود. سخنرانی های جرج بوش را نگاه کنید. کافی است بحث ِ انتقادی در مورد حمله ی آمریکا به عراق جدی بشود تا حضرت بوش سخنان ِ غرایی درمورد ِ لزوم هدیه ی آزادی به  نوع بشر سر بدهد و تو را قانع کند که سوال در مورد رفتار ِ آمریکا در جهان به معنی تشکیک در بدیهیات ِ منوری مثل آزادی است، پس “خفه شو!”. یک نکته اساسی اما، نسخه ی ایرانی را با نمونه ی آمریکایی متفاوت می کند: آزادی بیان. یعنی در نیمه ی آزاد ِ جهان تو حق داری سوال کنی. نه فقط در وبلاگت و کتابت، که در کانال تلویزیونی. می دانستید شبکه های تلویزیونی ِ خصوصی حق ندارند کسی را به دلیل ابراز عقیده از کار برکنار کنند؟

برای مثال این ویدئو را ببینید. مجری ِ یک برنامه تلویزیونی با اشاره به تصادم اخیر ِ قطار و طوفان  ِ مدتی پیش در آمریکا می گوید “کافی بود اینها کار تروریست ها باشد تا باز آزادی هایی از ما سلب شود”. اشاره ی او به این بحث است که برای مثال (ببینید: تجارت ِ وحشت: این تنها مساله نیست)

تعداد کشته های حملات یازده سپتامبر، با همه بزرگیشان، تنها یک پنجم تلفات سالانه در آمریکا در اثر جنایت بود.

(لینک مستقیم به ویدئو)

و البته بامزه است که در همان بحثمان، دوستی می گوید،

سرباز آمریکایی …به خاطر پول میره (جبهه). دیگه فیلم مایکل مور رو همه دیدن. دقیقا یه بخشش در مورد همین بود که یه عده به خاطر پولی که ارتش میده میرن برای جنگ

و البته لابد قرار نیست بپرسیم نسخه ی ایرانی ِ مایکل مور اساسا می تواند وجود داشته باشد یا نه.

هر زمان راه گفتگو در زمینه ای بسته می شود، این یعنی حقیقتی را پنهان می کنند. حرف می زنیم. دوران ِ “مقدسات”ی که نمی شود درباره شان حرف زد مدتهاست تمام شده است.

و البته منصفانه نیست حرفهای حق زده شده را هم ذکر نکنیم. مثلا این،

…از سال ۶۳ این هفته را به عنوان دفاع مقدس نامیدند و مسئله پذیرش صلح در سال ۶۷ اتفاق افتاد…پس این جشن سالها قبل از پذیرش صلح بوده است.هر سال هم به مناسبت پذیرش قطعنامه برنامه هایی برگزار می شود اما نه ب اندازه هفته دفاع مقدس.در تقویم ها هم روز پذیرش قطعنامه ثبت شده است

عکس از مهر