حدود سه سال پیش در همین روزها، برای اولین بار پا بر خاک کانادا گذاشتیم و در فرودگاه تورنتو پسرخاله ام به استقبالمان آمد. لحظات شگفتی بود و انگار تمام روزنه های حسی ام باز بود برای جذب اطلاعات از این سرزمین ِ غریب. شاید به همین دلیل بود که بروشنی بخاطر دارم که همسر پسر خاله ام با نگرانی دختر کوچکش را با نگاه دنبال می کرد آشکارا نگران دخترک بود که از این سوی سالن فرودگاه به دیگر سو می دوید و توضیح داد:

می دزدن بچه ها رو اینجا. برای سکس و اینها…

این از اولین اجزاء پازلی بود که کم کم کنار هم گذاشتم تا از چونی کشوری به نام کانادا سردربیاورم.

زمانی که در پشت جلد کتاب “ریسک: علم و سیاست ترس” Risk: The Science and Politics of Fear نوشته دن گاردنر Dan Gardner جملات زیر را خواندم، آن روز سپتامبر ۲۰۰۵ بروشنی جلوی دیدگانم آمد،

در سالهای ۲۰۰۰ و ۲۰۰۱، در مجموع، دقیقا یک کودک در کانادا توسط یک غریبه دزدیده شده است. این یعنی یک خطر سالانه ی ۱ در ۵٫۸ میلیون. کانادا ۲٫۹ میلیون کودک زیر۱۴ سال دارد.

risk_book_gardner_s.jpgدن گاردنر استدلال می کند که ترس همسر پسرخاله ام، و بسیاری ترس های دیگر ما، عملا پایه ای ندارند. او می نویسد،

ما سالم ترین، پولدارترین، و درازعمرترین مردمان تاریخ هستیم و همچنان بشدت نگرانیم. این پارادوکس بزرگ زمان ماست.

طرح روی جلد کتاب “علم و سیاست ترس” بوضوح حمله یازده سپتامبر به نیویورک را تداعی می کند و نویسنده پشت کتاب توضیح می دهد،

در سالهای پس از حملات یازده سپتامبر ۱۵۹۵ نفر بدلیل عدم استفاده از هواپیما (برای ترس از حمله تروریستی) و سفر جاده ای در آمریکا کشته شدند.

نویسنده ارقام عجیب تری هم در کتاب ارایه می دهد،

تعداد کشته های حملات یازده سپتامبر، با همه بزرگیشان، تنها یک پنجم تلفات سالانه در آمریکا در اثر جنایت بود.

در کانادا به ازای هر قتل با سلاح، ۲۶ نفر در تصادفات رانندگی کشته می شوند.

گاردنر می گوید پاسخ ساده ای وجود دارد به این ترس های بزرگ، از جمله هراسی که حملات یازده سپتامبر ایجاد کرد. که اینهمه دکان عده ای است. که ترس، رونق بخش ِ بازار شرکت های بیمه و سیاست مداران است. او اما استدلال می کند که این پاسخ ها ساده انگارانه هستند.

گاردنر اشاره می کند که روان شناسان در آدمی پدیده ای به نام “تمایل به تایید” Confirmation Bias را تحلیل می کنند. بر طبق این تئوری، آدمی تمایل دارد مشاهداتش را در جهت تایید دیدگاه هایش بکار برد. برای مثال، اگر معتقدیم “بدون دین اخلاقی وجود نخواهد داشت” خواهیم گشت بدنبال نمونه های بی اخلاقی در جوامع بی دین. اگر معتقدیم “دین منشا خمودی است” هم بدنبال خمودی در بین دین داران خواهیم گشت. پدیده مشابه “تشدید گروهی” Group Polarization است: یک گروه هم عقیده در موضوعی، با باهم بودن راسخ تر می شوند. نویسنده معتقد است، در کنار دلایل متعدد دیگر، ترس های بزرگ زمان از این پدیده های ذهنی منشا می گیرند.

مرتبط: ماریجوانا بدتر است یا مسکن، سیگار و الکل؟