تجارت ِ وحشت: این تنها مساله نیست
توسط کمانگیر در روز 25 ژوئن 2008ژوئن 25
حدود سه سال پیش در همین روزها، برای اولین بار پا بر خاک کانادا گذاشتیم و در فرودگاه تورنتو پسرخاله ام به استقبالمان آمد. لحظات شگفتی بود و انگار تمام روزنه های حسی ام باز بود برای جذب اطلاعات از این سرزمین ِ غریب. شاید به همین دلیل بود که بروشنی بخاطر دارم که همسر پسر خاله ام با نگرانی دختر کوچکش را با نگاه دنبال می کرد آشکارا نگران دخترک بود که از این سوی سالن فرودگاه به دیگر سو می دوید و توضیح داد:
می دزدن بچه ها رو اینجا. برای سکس و اینها…
این از اولین اجزاء پازلی بود که کم کم کنار هم گذاشتم تا از چونی کشوری به نام کانادا سردربیاورم.
زمانی که در پشت جلد کتاب “ریسک: علم و سیاست ترس” Risk: The Science and Politics of Fear نوشته دن گاردنر Dan Gardner جملات زیر را خواندم، آن روز سپتامبر ۲۰۰۵ بروشنی جلوی دیدگانم آمد،
در سالهای ۲۰۰۰ و ۲۰۰۱، در مجموع، دقیقا یک کودک در کانادا توسط یک غریبه دزدیده شده است. این یعنی یک خطر سالانه ی ۱ در ۵٫۸ میلیون. کانادا ۲٫۹ میلیون کودک زیر۱۴ سال دارد.
دن گاردنر استدلال می کند که ترس همسر پسرخاله ام، و بسیاری ترس های دیگر ما، عملا پایه ای ندارند. او می نویسد،
ما سالم ترین، پولدارترین، و درازعمرترین مردمان تاریخ هستیم و همچنان بشدت نگرانیم. این پارادوکس بزرگ زمان ماست.
طرح روی جلد کتاب “علم و سیاست ترس” بوضوح حمله یازده سپتامبر به نیویورک را تداعی می کند و نویسنده پشت کتاب توضیح می دهد،
در سالهای پس از حملات یازده سپتامبر ۱۵۹۵ نفر بدلیل عدم استفاده از هواپیما (برای ترس از حمله تروریستی) و سفر جاده ای در آمریکا کشته شدند.
نویسنده ارقام عجیب تری هم در کتاب ارایه می دهد،
تعداد کشته های حملات یازده سپتامبر، با همه بزرگیشان، تنها یک پنجم تلفات سالانه در آمریکا در اثر جنایت بود.
در کانادا به ازای هر قتل با سلاح، ۲۶ نفر در تصادفات رانندگی کشته می شوند.
گاردنر می گوید پاسخ ساده ای وجود دارد به این ترس های بزرگ، از جمله هراسی که حملات یازده سپتامبر ایجاد کرد. که اینهمه دکان عده ای است. که ترس، رونق بخش ِ بازار شرکت های بیمه و سیاست مداران است. او اما استدلال می کند که این پاسخ ها ساده انگارانه هستند.
گاردنر اشاره می کند که روان شناسان در آدمی پدیده ای به نام “تمایل به تایید” Confirmation Bias را تحلیل می کنند. بر طبق این تئوری، آدمی تمایل دارد مشاهداتش را در جهت تایید دیدگاه هایش بکار برد. برای مثال، اگر معتقدیم “بدون دین اخلاقی وجود نخواهد داشت” خواهیم گشت بدنبال نمونه های بی اخلاقی در جوامع بی دین. اگر معتقدیم “دین منشا خمودی است” هم بدنبال خمودی در بین دین داران خواهیم گشت. پدیده مشابه “تشدید گروهی” Group Polarization است: یک گروه هم عقیده در موضوعی، با باهم بودن راسخ تر می شوند. نویسنده معتقد است، در کنار دلایل متعدد دیگر، ترس های بزرگ زمان از این پدیده های ذهنی منشا می گیرند.
جالب بود. اما در کتاب به این نکته اشاره نکرده بود که چی میشه که یک نفر به مرور زمان تغییر عقیده میده و مصادیق تأیید باورش هم تغییر میکنه؟ آدم اول تغییر عقیده میده بعد به دنبال مصادیق برای تأیید باور جدیدش میره، یا اول مصادیق رو پیدا میکنه که باعث تغییر عقیدهاش میشه؟ از این نسخه ساده و خلاصه شدهای که نقل کردی من این طور برداشت میکنم که تغییر بنیادین عقیده نشدنی است، در صورتی که خود من این رو کاملا تجربه کردم.
کمانگیر: رفیق، من تازه فصل سوم هستم.
Ba salam va tashakor az site khubetan
Mikhastam be etelaetun beresunam linke site shoma modati hast ke
Dar site http://www.takro.net gharar gerefteh va mikhastam lotf koni linke in site
Ra ba mozue agahi rayegan takro dar siteh khubetan gharar dahid
Ba tashakor faravan
http://www.takro.net
آرش خان خیلی زیبا بود، همینطور که داشتم مطلب شما رو می خوندم به این فکر می کردم که Group Polarization و Confirmation Bias چقدر در جامعه ایران، رواج داره. خصوصا در مهمانی های فامیلی ما 🙂
در بلاگ نیوز لینک داده شد .
آقا من نمی دونستم پسرخاله دارِی!
کمانگیر: صداش و درنیار حالا.
سلام آرش،
در مورد این Bias یه سری چیزهایی خوندم تو دانشگاه. یه کتاب خوب دارم اسمش اینه: Managerial Decision Making کتاب خیلی جالبیه راجع به خطاهایی که در قضاوت و تصمیم گیری انجام میدیم با مثالهایی خیلی جالب. پیشنهاد میکنم تونستی حتما یه نگاهی بهش بنداز (مخصوصا ۳-۴ فصل اول).
این هم لینک کتاب در آمازون:
http://www.amazon.com/Judgment-Managerial-Decision-Making-Bazerman/dp/0471684309
ُسلام آرش،
من این کتاب رو دارم میخونم الان، رسیدم وسطهاش یادم اومد که یه بار راجه بهش نوشته بودی اینجا
کتاب خیلی خوبیه، واقعا قشنگ میاد Gut & Head رو توضیح میده، من که عاشق این شاخه از روان شناسی و رفتار شناسی شدم، کتابهای خوب تو این مورد میتونم اینها رو معرفی کنم (به اضافه اونیکه اون موقع معرفی کردم تو کامنتها، همین بالا)
۱٫ Predictable Irrational
http://www.amazon.com/Predictably-Irrational-Hidden-Forces-Decisions/dp/006135323X/ref=sr_1_1?ie=UTF8&s=books&qid=1240777353&sr=1-1
۲٫ Blink
http://www.amazon.com/Blink-Power-Thinking-Without/dp/0316010669/ref=sr_1_1?ie=UTF8&s=books&qid=1240777373&sr=1-1
۳٫ Nudge
http://www.amazon.com/Nudge-Improving-Decisions-Health-Happiness/dp/014311526X/ref=pd_sim_b_1
۴٫ اسم این کتاب یادم نیست، اما راجه به آمار و سوء استفاده از اون در گزارشان دولتی، زسانه ها و حتی سیستم قضایی بود که کتاب عالی بود. دیدم نوشته بودی دنبال یه کتاب تو این زمینه هستی، حیف اسمش یادم نمیاد 🙂
کمانگیر: آقایی دیگه. 🙂