امروز مریم نوشت “صرفه جویی در مصرف انرژی حتی در این مدت کم و چهار پنج ماهه زندگی در بلاد کفر برای ما نهادینه شده است.” اگر فکر می کنید این بدلیل “با کلاس شدن مریم و شوی گرامی بدلیل زندگی در هلند” ه، اونطور که کامنت گذاری می نویسه، متاسفانه داستان اینقدر “متعالی” نیست. موضوع به سادگی این ه که برای مصرف انرژی باید پول بدی و این پول بهای واقعی ه. بنابراین یاد می گیری درست مصرف کنی.

عنوان پست مریم هست “راه چاره: تقلیل اخلاق به قیمت”. سواد اقتصادی ام در حد یک آمیب ه اما بنظر منطقی می رسه که به جای تکیه بر “سجایای اخلاقی” ملت می شه بهشون صاف و پوست کنده گفت که “ممه رو لولو برد”: مصرف کنی باید پول بدی، نقطه سر خط.

این مساله ی بسیار ساده اما اصلا ساده نیست، حداقل برای خبرنگار سیمای جمهوری اسلامی. این گزارش رو ببینید (لینک مستقیم به ویدئو):

در ابتدای گزارش خانم خبرنگار از مردم می پرسه “شما میوه به اندازه می خرید یا زیاد؟” این البته متعاقب این توضیح ه که “اکثر ما بیشتر از نیازمون میوه می خریم.” این جمله قاعدتا برمبنای یک تحقیق جامع بیان شده که احتمالا نشون داده مردم ایران مشکلی درباب خرید میوه ندارند و مساله فقط خرید زیادی ه.

خبرنگار ادامه می ده “همیشه شنیدیم که در کشورهای خارجی مردم میوه رو دونه ای می خرن یا خیلی کم خرید می کنن.” اینکه منبع این حرف کجاست رو خانم خبرنگار باید توضیح بده اما نکته اساسی این ه که می شه میوه رو “دونه ای خرید” و “خیلی کم نخرید”. تجربه من از زندگی در شهر وینیپگ (کانادا) می گه جز در موارد معدودی که میوه بصورت بسته بندی شده و با قیمت پایین تر فروخته می شه، شمای خریدار تک تک میوه ها رو انتخاب می کنید. پس “دونه ای می خریم” و نه لزوما “خیلی کم”. و البته قیمت میوه در ایران هم نشون می ده قدرت خرید فردی با درآمد ۵۰۰ هزار تومان در ایران در حوالی قدرت خرید یک دانشجو در شهر ماست.

خبرنگار با ارایه آمار ادعا می کنه تولید سرانه میوه در ایران بیش از دوبرابر مصرف سرانه در آلمان ه. او ادعا می کنه “نوع و شکل مصرف میوه در ایران مناسب نیست”. چرا؟ “چون نوسان قیمت باعث می شه در زمان ارزانی مردم میوه زیاد بخرند و بعد دور بریزند و در عمل ضرر کنند”. پس “اگر فرهنگ خرید میوه رو در کشورمون اصلاح کنیم، می تونیم شاهد رونق صادرات، ارز آوری و ارتقا سطح اقتصادی کشور باشیم”.

بطور خلاصه، “ای مردم، فرهنگ خرید میوه تون رو اصلاح کنید”. شباهت این داستان به حکایت مریم و مصرف انرژی بسیار جالبه. به جای پرداختن به این موضوع که مثلا چرا قیمت میوه نوسان شدید داره، می شه کار رو راحت کرد و مصرف کننده رو دعوت به “تقوی” کرد. این ادعا که خرید در زمان ارزانی به صرفه نیست، بدلیل دورریز، هم بنظر چندان صحیح نمی رسه چون به ادعای خبرنگار، ایرانی ها مرتب این کار رو انجام می دن و اگر هم از دورریز ضرری می کنند قاعدتا در انتها، حداقل در ذهن خودشون، سود می کنند، در غیر این صورت نمی کردند این کار رو.

نکته اساسی اینه که میشه از آدم یک موجود “معنوی” ساخت و سعی کرد ارشادش کرد، یا میشه بهش عدد و رقم داد و ضرر عادات بدش رو روی دوشش انداخت. احتمالا این نگاه که آدمها آخر داستان برای هرچیزی چرتکه می اندازند چندان با تئوری اشرف مخلوقات جور در نمیاد، به دلیلی که البته من خبر ندارم.