شعرپراکندگی ِ کمانگیرانه
توسط کمانگیر در روز 13 نوامبر 2007نوامبر 13
ادعای شاعری ندارم، صادقانه. زمانی اما شعر بخش بسیار مهم زندگیم بود (ببینید: جوانی!). گهگاه ِ بسیار نادری اون حس بر می گرده. این نوشته رو امروز در کشوی میزم پیدا کردم. تاریخ زیرش مال بهار پارساله. اینجا تصویر متن رو می گذارم چون پس و پیش کلمات رو نمی تونم اینجا پیاده کنم. پایین هم خوندمش روی یک آهنگ از ونجلیز (طول: ۱ دقیقه و ۲۰ ثانیه – حجم: ۱٫۲ مگابایت)
خیلی خوب بود آرش جان. نمی دونستم شعر هم میگی. قضیه از هر انگشت یک هنره دیگه؟ راستی اون “یا حق” شعر قدیمیت منو کشت.
کمانگیر: چاکریم محمود جان.
شاید برای روسپی از «زندگی بیبوسهاش» یا پروانه از زندگی «پر از اسارتش» گریزی باشد. اما برای «من» یا «تو» از «خودمان» گریزی نیست.
کمانگیر: تعبیر جالبی بود.
سلام
کمانگیر جان این صدای خود شما بود ؟
به نظرم اگه اروم تر می خوندی خیلی خیلی با حال می شد
کمانگیر: بله. چشم. 🙂