neveshte.jpg

گذشت زمان گاهی اوقات عجیب چیزها رو تغییر می ده. این رو امروز از طریق یک دوست گرفنم. تاریخش باید حوالی ۱۳۷۵ باشه.

این هم متنش:

یا حق

شب تنهایی خوب

گیسو بریده

با قلاده ای زرین بر انگشت و

زهدانی شکفته

و من

سدی سیاه بر صراط مستقیم قلب و

بکارتی دریده.

—-

بخاری را زیاد کن

تن به دیوارها فروخته ای

بگذار بادها استخوانم را از درد منفجر کنند

تو در آب جادو غرقه باش.