شاید به گونهای طنزآمیز، برخورد لفظی آقای اردوغان با شیمون پرز موقعیت ترکیه برای ایفای جدیتر نقش میانجیگری در روند صلح را افزایش داده باشد، زیرا با استقبالی که کشورها و گروههای مخالف صلح از این حرکت به عمل آوردند، مخالفت با حرکتهای بعدی ترکیه برای آنها دشوارتر خواهد شد.
فرض کنید عکسی را می بینید که دریک کنسرت ِ داغ جوان پسند گرفته شده است. تصور کنید که در این عکس مردی را می بینید که با کت و شلوار و کراوات و یک پیپ گوشه ی لبش در میان همهمه ی آدمهایی با سر و وضع ِ کاملا متفاوت نشسته است. حالا تصور کنید یکی از همین آدمها را در عکسی از یک سالن اپرا ببینید. در هر دو حالت، بدون اینکه هیچ ارزشگزاریی وجود داشته باشد، آدم ِ متفاوت “در حاشیه” ی جمع بزرگتر است.
حالا به تصویر ِ بالا نگاه کنیم. دختری که در وسط تصویر دیده می شود “در حاشیه” ی جمع ِ چادری است. اگر همین عکس در کنسرت گروه آرین گرفته شده بود، برای مثال، و اگر یک دختر چادری در میان پنج دختر ِ “مانتویی” نشسته بود، باز هم عنوان خوب برای آن عکس می شد “درحاشیه”. اینجا هم هیچ ارزشگزاریی نمی کنیم. مطمئن هم نیستم که اساسا چنین ارزشگزاریی هایی معنایی فراتر از سلیقه ی شخصی داشته باشند.
راستی، در این عکس چه کسی در حاشیه است؟ دختر “مانتویی” یا دختران “چادری”؟ اینطور بگوییم، این عکس در مراسمی گرفته شده است که توسط “بسیج دانشجویی دانشگاه تهران و علوم پزشکی تهران” برگزار شده است. بسیج دانشجویی شاخه ای از نیروی مقاومت بسیج است که تحت فرماندهی سپاه پاسداران و از بودجه ی کشور اداره می شود (ویکیپدیا). با این وصف، این مراسمی است که بخشی از قدرت ِ سیاسی حاکم بر ایران برگزار کرده است، و نه مثلا یک تشکل غیر دولتی.
از این دید، دو تئوری می توان داد:
۱- اکثریت ِ مردم ایران به دختران چادری نزدیک تر هستند، در مقایسه با دختر مانتویی، و به این دلیل دختر مانتویی “در حاشیه” است.
۲- اکثریت ِ مردم ایران به دختر مانتویی نزدیک تر هستند، و به این دلیل دختران چادری در عمل “در حاشیه” هستند.
فکر نمی کنم نیاز به توضیح باشد که اگر تئوری دوم درست تر باشد وجه “جمهوری” بودن حکومت ایران را باید کمی دقیق تر نگاه کرد.
تصور کنید که قهوه ی صبحتان را در دستتان گرفته اید و کامپیوترتان را روشن می کنید که اخبار روز را بخوانید. این ایده آنچنان که به نظر می رسد دور از دسترس نیست.
این گزارش در سال ۱۹۸۱، ۲۸ سال پیش، تهیه شده است. گذشته از ادبیات ِ جالب ِ آن، مثلا اینکه “روزنامه در یک کامپیوتر program می شود”، این نکته ی انتهایی هم شنیدنی است،
حدود دو ساعت طول می کشد که متن یک روزنامه از طریق تلفن منتقل شود. این ارتباط ساعتی پنج دلار هزینه دارد.
و البته این پروژه بیشتر یک آزمایش است و “هدف مالی ندارد”،
احتمالا پولی از دست نمی دهیم، اما پولی هم بدست نمی آوریم.
به تازگی گروه موسیقی زیرزمینی ِ “صامت” یک آهنگ جالب و بسیار زیبا، به نام “کسی نبود”، خوانده اند که chorus آن به سبک رپ هست و Verse آن به سبک موسیقی سنتی ایران خوانده شده است. خواننده این آهنگ ” بیداد” از گروه صامت (۰۲۱) است و آهنگسازی این Track در آلمان انجام شده است. شاعر این آهنگ ” هوشنگ ابتهاج ” است و آهنگساز آن Zero One Team.
وقتی تعداد توضیح دادن های کامنتی و ایمیلی و رودررو، درباره ی این پست: آقای اعتماد ملی، داشتیم؟، زیاد می شود، و وقتی مدام باید تکرار کنی که،
منظورم این بوده که ایول به اعتماد ملی که حتی وقتی صرفا به مطلب اشاره هم می کنه منبع ذکر می کنه،
این یعنی یک جای کار خراب است. اساسی هم خراب است.
مطلبی که نوشتم قرار بود طنزی باشد در رد همه ی کپی کاران و تایید ِ اعتماد ملی. بی هنری ِ نویسنده باعث سوتفاهم شد و اینطور شد که نباید می شد. چاکریم آقای اعتماد ملی.
فرض کنید همین الان یک موجود ِ سبز ِ مریخی از فضاپیمایش پیاده می شود و از شما می پرسد،
ار کجا بفهمم یک چیزی سیب ه یا پرتقال؟
در جواب نمی گویید،
ببین کروی شکل هست یا نه.
و همینطور پیشنهاد نمی کنید،
ببین پوشیدنی هست یا نه.
چرا نمی پرسید؟ چون سیب و پرتقال هر دو کروی هستند و هیچ یک پوشیدنی نیست.
در تشخیص الگو Pattern Recognition به این موضوع می گویند پیدا کردن ِ ابزار رده بندی ِ مناسب، یا Classifier مناسب (اهل داستان هستید مثلا به LDA فکر کنید).
حالا مساله این سوال بالاست.
سازمان منافقین تروریست تر هستند یا رژیم صهیونیستی؟
از نظر ایران هر دو تروریست هستند و از نظر اتحادیه ی اروپا هیچ یک. اینکه کدام “بیشتر” تروریست است هم نه کمکی به “مرگ بر اسراییل” می کند و نه به “مرگ بر منافق”.
در این برنامه ی تلویزیونی، خانم ِ آقای تماس گیرنده خمیر پیتزایش خوب در نمی آید پس “مهندس” (آشپز گویا مهندس است) پیشنهاد می کند که او پیش از پختن پیتزا “وضو بگیرد” تا “انرژی مثبت به خمیر بدهد”.
هر عذایی که ما می خوایم درست بکنیم، اگر بتونیم این رو باور داشته باشیم که یک چیزی درست می کنیم که برای سلامت ما خوب هست، این انرژی مثبت رو به این انتقال بدیم، پر واضح ه که خوب می شه.
البته اینکه چرا خمیر ما مثل خمیرهای بیرون نمی شود “یک علت بخصوص” هم دارد، علاوه بر دعا، که مهندس قرار است بعدا توضیح دهد.
پیشنهاد می کنم، در ادامه ی ایده ی نبوغ آمیز ِ تعبیه ی ادوات سوتی در ماشین های ذبح ِ ماشینی ِ مرغ، شرکتهای ساخت ِ همزن ِ خمیرهم قابلیت دعا خواندن در هنگام هم زدن خمیر را تعبیه کنند.
پس نوشت: اصطلاح “انرژی ِ مثبت” را زیاد می شنویم. جایی می خواندم که برای سنجش ِ میزان ِ معنی دار بودن استفاده از این اصطلاح سعی کنید یک “بیشتر” بعد از “انرژی مثبت” بگذارید (چون انرژی یک کمیت است). اگر ایده ی بالا درست باشد، فرستادن ِ آشپزها به حوزه ی علمیه ممکن است بتواند باعث “بیشتر شدن انرژی مثبت” منتقل شده به خمیر شده و آن را بهتر کند. تصور کنید آگهی های روزنامه را بعد از عملیاتی شدن ِ این ایده،
یک پیتزاپز با سابقه ی حوزوی و مدارج ِ ملکوتی مورد نیاز است.
مساله این نیست که هولوکاست واقعا اتفاق افتاده است و یا مثلا گاز زایکلون بی صرفا برای شپش زدایی استفاده شده است. مساله این هم نیست که آیا می توان در مورد هولوکاست تحقیق کرد یا خیر. در تئوری، در هر موردی می توان، و باید، تحقیق کرد.
مساله از اینجا شروع می شود که آقای احمدی نژاد به سمینار “هولوکاست، دروغ مقدس غرب” اینطور پیام می دهد،
…اینجانب از محققان و اندیشمندان و جوانان و دانشجویان عزیز که پیشقدم هستند دعوت میکنم علاوه بر پرداختن به موضوع هولوکاست، آثار و تبعات آن را نیز بررسی و نتیجه تحقیقات خود را در اختیار ملتها قرار دهند…
آقای رییس جمهور، مشکل این است که قبل از اینکه کسی به موضوع هولوکاست “بپردازد”، عنوان ِ این سمینار نتیجه ای که این “تحقیق” قرار است در انتهای روز به آن برسد را لو می دهد. آقاکمی خلاقیت به خرج بدهید. همین کارها را می کنید که یک سالن ِ فسقلی را هم نمی توانید پر کنید. مثلا دیده اید اسم یک فیلم سینمایی را بگذارند: “با اینکه بمب هسته ای بیخ گوش ایندیاناجونز منفجر می شود، نگران نباشید او آخ نمی گوید و بعد فیلم تمام می شود”؟ نمی شد حالا اسم سمینار را بگذارید “بررسی پدیده ی هولوکاست”، بعد هم دو نفر آدم ِ موافق ِ تئوری ِ “هولوکاست واقعی است” را هم دعوت کنید که لااقل چهار نفر آدم حوصله کنند بعدازظهرشان را خرج ِ سمینار ِ شما کنند؟
گزارش بی بی سی از خرابی در غزه. گزارشگر می گوید “دوربین ما نمی تواند شدت خرابی را نشان دهد. من از زمین لرزه، طوفان، و تسونامی گزارش تهیه کرده ام، اما آنچه در اینجا اتفاق افتاده است به بدی آنها و از همه ی آنها بدتر است. این خرابی توسط بولدوزرهای اسراییلی ایجاد شده است”.
در روزهای جنگ غزه اصلا عجیب نبود که در مجموعه تصاویری که فارس نیوز از خرابی و کشتار منتشر می کرد تصویر تکراری وجود داشته باشد. البته موارد معدودی هم بود، مثل این پست:عکس روز: آقای فارس نیوز! لطفا کمی دقت کن!، که تصویر یک اتفاق به دو عنوان، حداقل یکبار با عناوین ِ متضاد، منتشر می شد. در این پست درمورد اتفاقی حرف می زنیم که آنهم کمی عجیب است.
تا اینجا البته مساله ای نیست، “بازگشایی مدارس غزه” زیر مجموعه ی “بازگشت زندگی به غزه” است (خیلی دقیق نگاه کنید، منطق قضیه می لنگد، اما مهم نیست، ادامه بدهیم). آنچه عجیب است این است که مجموعه تصویر ِ “بازگشت زندگی به غزه (۱)” در بایگانی روز دوم بهمن در فارس نیوز قرار ندارد. این مجموعه تصویر در بایگانی اول بهمن و سوم بهمن هم وجود ندارد. در واقع زمانی که عکس جدیدتر را دیدم می دانستم که این عکس را قبلا هم دیده ام. اما فقط با به خاطر آوردن ِ عنوان ِ مجموعه تصویر و به کمک گوگل و رسیدن به اینجا لینک این مجموعه تصویر را پیدا کردم.
و البته مهم است که به خاطر داشته باشیم که که مدارس غزه دیروز باز شدند، بنابراین در تصویری که حداقل پنج روز پیش گرفته شده است “بازگشایی مدارس” هنوز اتفاق نیافتاده بوده است.
آقای فارس نیوز، نرم افزار ِ سایت شما مساله دارد، و مثلا بایگانی تان ناقص است، یا خبری هست؟ این عکس که ربطی به “بازگشایی مدارس” ندارد. دارد؟
سلام، من آرش کمانگیر (ایمیل) هستم. حدود ده سال است که در تورنتو، کانادا، زندگی می کنم (بیشتر)... مرتبط: آرش کمانگیر, آرش آبادپور.
This is the personal blog of Arash Abadpour, known as Arash Kamangir in the blogosphere. I am an Iranian-Canadian computer scientist based in Toronto, Canada. You may read my English blog posts in English Kamangir. Additional information in Media Appearances.