نوشته هایی که درمورد ’ نکته ’ هستند

روزهای سبز: پروپاگاندا و دیگر هیچ

“روزهای سبز” حنا مخملباف سه بخش دارد. بخش اول، داستان دختری است که “از ده سالگی برای انتخاب سید محمد خاتمی تلاش کرده است” و حالا سرخورده شده است و دارد دنبال رییس جمهور اصلاحات می گردد که با او حرف بزند. اینکه دقیقا قرار است چه گفتگویی بین دختر و رییس جمهور سابق اتفاق بیافتد نمی دانیم، اما می بینیم که دختر مضطرب است و دارد تمرین می کند “آقای خاتمی!… “. در مورد این بخش حرف نمی زنیم. من فیلم شناس نیستم.

بخش ِ دوم “روزهای سبز” مستندی است از روزهای پیش از انتخابات. دختر ِ نقش اول فیلم در خیابانها می گردد و ما رقص و شادمانی ِ پیش از انتخابات را می بینیم. برای من که روزهای انتخابات را از بیرون دنبال می کردم این صحنه ها جذابیت داشت. بعد از فیلم دیدم که دیگرانی هم که در همین موقعیت بودند نظر مشابهی در مورد این بخش داشتند. دوست ِ دوستی گفت “کاش یک مستند در مورد همون روزها ساخته بود”.

بخش ِ سوم ِ “روزهای سبز”  ِ حنا مخملباف موضوع این نوشته است.

موسیقی بالا می رود و ویدئوهای یوتیوبی روی صفحه نمایش داده می شوند. قبل از این هم صحنه ی کشته شدن ِ ندا دو بار نشان داده شده بود. صفحه سیاه می شود؛ با قلم سفید ِ درشت روی صفحه نوشته شده است “۱۱ هزار نفر دستگیر شده، مورد شکنجه قرار گرفته و به آنها تجاوز شد”. در مورد ِ صحت ِ این ادعا که ۱۱ هزار نفر در حوادث ِ پس از انتخابات دستگیر شده باشند باید تحقیق کرد، اما، گذشته از این موضوع، می دانیم که این ۱۱ هزار نفر همگی لزوما شکنجه نشدند و به همه ی این ۱۱ هزار نفر تجاوز نشد. دوباره صفحه سیاه می شود، اینبار می خوانیم “۱۰۰ ها نفر کشته شدند”. آخرین آماری که من دیده ام زیر ِ ۱۰۰ کشته بوده است. اما حنا مخملباف انگار دغدغه ی دقت ندارد: “موسوی در انتخابات برنده شد”. دقیق تر بگوییم، “میرحسین موسوی ادعا کرد در انتخابات برنده شده است و خیلی از ما بر مبنای شواهد معتقدیم در شمارش آرا امانت داری نشده است”. نه من و تو و نه حنا مخملباف، و نه حتی خود میرحسین موسوی، مدرکی نداریم که در انتخابات تقلب شده است. همه ی حرف ما این است که در یک دموکراسی اعتراض شهروندان به نتیجه ی شمارش آرا را با باتوم جواب نمی دهند. دوباره صفحه سیاه می شود: “احمدی نژاد با حمایت روسیه کودتا کرد”. کاری که احمدی نژاد کرد حداکثر “شبه کودتا” بود. دقت کنیم که کودتا به یک اتفاق خاص گفته می شود و لزوما هر رفتار غیردموکراتیکی کودتا نیست. اینکه روسیه از این “کودتا” حمایت کرد هم حرفی است که خیلی از ما می زنیم، و دلایل ِ خوبی هم برای زدن ِ آن داریم، اما اینهمه به این معنی نیست که ما مدرکی در این زمینه داریم.

اما حنا مخملباف لزوما دغدغه ی مستند بودن یا بی طرفی ندارد. بازیگر ِ اول فیلم جایی در ماشین ِ دو دختر ِ “سوسول” می نشیند که حامی احمدی نژاد هستند. می گویم “سوسول” چون دخترها کمی بعد از شیشه به بیرون داد می زنند “موسوی کم اورده، بچه سوسول اورده”. یکی از دخترها در جواب این سوال که احمدی نژاد یعنی گشت ارشاد، می گوید “من حاضرم هزار بار بگیرنم اما احمدی نژاد رییس جمهور بشه”. پایان این جمله وصل می شود به یک ویدئوی یوتیوبی ِ دیگر از آزار یک دختر در خیابان توسط گشت ارشاد.

فیلم با یک صفحه ی سیاه تمام می شود که روی آن با قرمز نوشته شده است “روزهای سبز “.

اینطور نگاه می کنم، اگر “موسوی” را با “احمدی نژاد”، “آزادی” را با “ارزش های انقلابی” و “تقلب در انتخابات” را با “تهاجم فرهنگی” جایگزین کنیم، “روزهای سبز” می شود نسخه ی دوم فیلم های تبلیغاتی ِ صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران. و این اغراق نیست. برای مثال ببنید عکسی از موسوی که در فیلم نشان داده می شود (سرشار از امید و با چهره ای روشن) و تصویر احمدی نژاد که بلافاصله پس از ادعای کودتا نشان داده می شود (لبخند ِ مزورانه).

فکر می کنم این نکته را مدتی است یاد گرفته ایم که مساله موسوی یا احمدی نژاد نیست، مساله این است که یاد بگیریم مستند حرف بزنیم، داد نزنیم، و با نمایش ویدئوی آدمی که دارد جان می دهد یارگیری سیاسی نکنیم. این آدم می تواند ندا باشد یا سرباز وظیفه ای در جنگ ِ با عراق.

قضیه ی یک واو ساده

بی بی سی از سرلشکر حسن فیروزآبادی، رئیس ستاد کل نیروهای مسلح ایران، نقل می کند که،

…نگاه ایران در سیاست خارجی خویش در قبال مقاومت اسلامی و نهضت‌های آزادی‌بخش، نگاهی کاملا انسان دوستانه و در راستای انجام وظایف دینی و عقیدتی و به فرمایش شهید رجایی مکتبی است؛ اما این موضع بی‌ارتباط با تامین امنیت و منافع ملی کشورمان و همچنین سایر کشورهای اسلامی و منطقه در قبال این حمایت‌ها توسط مقاومت اسلامی نیست…از نگاه راهبردی، حمایت از آرمان فلسطین و یا دیگر نهضت‌های بشری ضداستعماری و ضدظلم، نه تنها هزینه برای نظام نیست بلکه نوعی سرمایه‌گذاری برای کسب امتیازات منطقه‌ای و بین‌المللی از نگاه منافع ملی است…. (تاکید از من)

اینطور خلاصه کنیم، نظام ایران از “نهضت های بشری ضد ظلم” بدلیل “نگاه کاملا انسان دوستانه” حمایت می کند اما این موضوع علاوه بر این “نوعی سرمایه گذاری برای کسب امتیاز” نیز هست. می توانستیم تصور کنیم که هر یک از این دلایل به تنهایی به حمایت از فلسطینیان منجر شده باشد، اما اینجا مساله وجود دو دلیل موازی است.

اینطور بگوییم، چه اتفاقی می افتاد اگر گروه جدایی طلب چچن، مثلا، ضد ظلم بود اما حمایت از آن به ضرر نظام ایران بود؟ یا اگر گروهی متکی به حکومت سودان، مثلا، عین ظلم بود اما حمایت از آن به سود نظام ایران بود؟ واضح است که وقتی تصمیم به حمایت از “نهضت”ها بر مبنای دو ذهنیت ِ “انسان دوستانه بودن” و “میزان سود آوری” گرفته می شود، همیشه این امکان وجود دارد که یک دلیل وجود داشته باشد و دیگری یا نباشد یا دقیقا برعکس باشد.

واضح است که سرلشکر دقیقا درست می گوید. یعنی اساسا هر تصمیمی، نه فقط در دنیای سیاست که در زندگی روزمره هم، بر مبنای دلایل موازی است. باز هم واضح است که در گرفته شدن یک تصمیم لزوما همه ی خواسته ها ارضا نمی شوند و بسیاری اوقات باید خواسته ای را قربانی ِ دیگری کرد: مثلا از جلوی گدای گرسنه می گذری و پولی که می توانست او را برای یک هفته به رقصیدن بیاندازد را خرج ِ یک هدیه ی گرانقیمت می کنی (این داستان که “انسانیت” تنها یکی از عوامل ِ بازیگر در تصمیم گیری است را More Sex is Safer Sex چندجا خیلی خوب مطرح می کند).

فیروزآبادی حقیقتی را می گوید که زیرآب ِ سالها تبلیغات ِ نظام جمهوری اسلامی را می زند، و نکته ی مهم حرف او دقیقا همین است. مساله ی اساسی این است که حکومت ِ ایران، دقیقا مثل هر ماشین ِ تصمیم گیری دیگری، مصلحت اندیشی می کند و مصلحت اندیشی یعنی اینکه بلد باشی کی باید چه چیزی را قربانی کنی. می شود داعیه دار پرچم داری ِ اخلاق در جهان بود. خیلی کارهای دیگر هم می شود کرد. فقط بار بعد که از کنار پسرک ِ گدایی رد شدی و همه ی جیبت را جلویش خالی نکردی، یادت باشد داری با خودت فکر می کنی “این کار من چیزی رو درمان نمی کنه، این بچه رو حتما کسی اجیر کرده که گدایی کنه”. حقیقت این است که دنیا پیچیده تر از آن است که بشود تصمیم های براق و تمیز و نظیف گرفت. ما همیشه مصلحت اندیشی می کنیم و چاره ای نداریم. فقط بعضی هامان پرچم اخلاق هوا می کنیم.

اندرباب ِ لایبقی مع الظلم

چند روزی است که دنبال فرصت می گردم که این را مفصل بنویسم. حالا نوشته بهرنگ بهانه ای شد برای اینکه خلاصه حرفش را بزنیم تا بماند برای بعد.

این گفته ی معروف را همه شنیده ایم که “الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم”. بارها هم تکرارش کرده ایم که دلمان گرم شود. در زمان چنگیز خان، که تصور نمی کنم شک داشته باشیم نمونه ی ظلم بود، یک ایرانی نوشت “امنیت چنان حکمفرماست که کسی می تواند یک دیس طلا را بر سر بگیرد و از پرشیا به آسیای مرکزی برود”. این را بگذارید کنار این موضوع که شکست قوم مغول زمانی آغاز شد که این قوم راه و روش ِ خونریز خود را کنار گذاشت و شروع به یادگیری فرهنگ ِ اقوامی کرد که سالها قبل با شمشیر منکوبشان کرده بود.

این همه را نوشتم که بگویم، لزوما ظلم ِ زیاد باعث ِ سقوط یک حکومت نمی شود. آقای جمهوری اسلامی هم این را خوب می داند. دقت کنیم که بار ِ ظلم روی شانه های طبقه ی محدودی از جامعه است، در زمان ِ حال این طبقه می شود روشنفکر و روزنامه نگار و وبلاگ نویس و نظایرش، اما قیمت ِ نان و هزینه ی ناامنی را آدم ِ معمولی توی کوچه و بازار می دهد. این یعنی قابل تصور است که مردمی ظلم ِ حکومتی که نان و امنیتش را تامین می کند نادیده بگیرد.

خلاصه که دلمان را خوش نکنیم.

پس نوشت: این پست حاصل حرف زدن با یک رفیق نازنین است. ادامه ی آن حرف زدن هم این بود که یک عامل کلیدی در سقوط یک نظام شکسته شدن روحیه ی سران آن است. در این مورد در یک پست دیگر حرف می زنیم.

– منبع ِ نقل قول: صفحه ی ۱۰۵ و ۱۰۶  “داستان انسان” The Human Story

در مورد اسپم های انقلابی ِ این روزها

می شود تصور کرد که مثلا در شیلی ِ زمان پینوشه نمی شده است قبل از انداختن ِ شب نامه زیر در ِ خانه ای از صاحبخانه پرسید می خواهد آخرین اخبار دولت کودتا را داشته باشد یا خیر. حالا اما بوضوح می شود قبل از فرستادن ایمیل های گروهی از گیرنده پرسید می خواهد آخرین اخبار روزآنلاین و موج را بگیرد یا خیر.

باز هم می شود تصور کرد که زمانی دسترسی پیدا کردن به روزنامه ی زیرزمینی ِ ضد کودتا آنقدر کار سختی بوده است که کسی فرض کند بیشتر از نیمی از مردم تنها منبع ِ اطلاعاتیشان کاغذی است که شبی یک بار از زیر در تو انداخته می شود. حالا اما کافی است در فایرفاکست تایپ کنی roozonline.com و به اندازه ی چهار ساعت مطلب برای مطالعه پیدا کنی.

اینهمه یعنی ایمیل گروهی نزنیم.

در مورد خشونت

من هنوز نفهمیده ام که چرا حکومت ایران به خشونت متوسل شد و چرا تا این اندازه از خشونت. مثلا نمی فهمم پکاندن جمجمه ی تظاهر کننده ای که دارد شعار می دهد، و مثلا جایی را آتش نمی زند، چه سودی برای نظام ایران دارد. دقت کنید که به موضوع از جنبه ی اخلاقی یا حقوق بشری نگاه نمی کنم. دارم کاملا عمل گرایانه نگاه می کنم: از کشتن مردم در خیابان چه سودی نصیب چه کسی شد؟

واضح است که احمدی نژاد نامزد ِ برگزیده ی نظام بود، و راس ِ هرم ِ نظام هم این موضوع را علنا گفت. واضح است که باید حدی از تقلب و رفتار غیرقانونی استفاده می شد تا این انتخاب از صندوق بیرون بیاید. باز هم واضح است که این موضوع باعث تنش در جامعه می شد و مردم احتمالا به خیابان می ریختند. اما چرا این همه خشونت؟ تصور می کنم سناریوهایی متعددی می شد طراحی کرد که با وقت کشی و رفتار کجدار و مریز می شد مساله را ختم به “خیر” کرد و خون نریخت. دقت کنید که هنوز هم دارم از نقطه نظر “سود و زیان” به مساله نگاه می کنم.

تصور می کنم سران نظام جمهوری اسلامی، و البته مشاورینشان، بیشتر از من و تو تاریخ خوانده اند و می دانند که می توان با خشونت تنش در جامعه را برای مدت زمانی آرام کرد، اما دیگر نمی توان با این جامعه بدون خشونت رفتار کرد. نمونه های زیادی از دیکتاتوریهای سراغ داریم که در زمان ِ کوتاه توانسته اند با ابزار زور بر راس قدرت بنشینند، اما چنین جامعه ای بمبی است که با گذشت ِ زمان انفجاری تر می شود. آیا جمهوری اسلامی نمی بیند که هربار از خشونت استفاده می کند دارد صرفا جامعه را تحریک می کند که بار بعد انگیزه ی بیشتری برای واژگون کردنش داشته باشد؟

استفاده از خشونت یک کارکرد ِ مهم ِ دیگر هم دارد: نظام با دست خودش منتقد ِ اهل ِ حرف زدنش را خانه نشین می کند و مخالف ِ چوب به دست را همه کاره ی میدان می کند. این یعنی بار ِ بعد حکومت مجبور است بیشتر خشونت کند.

این عکس را حتما دیده اید.

dead_infant_s.jpg

این توضیح را هم خوانده اید،

زن آبستنی امروز در تهران کشته شد؛ بچه ای که در شکم مادرش تیر خورده است و مشاور خامنه ای پرسنل بیمارستانی را تهدید کرد که این خبر منتشر نشود.

امروز در گردهمایی ِ روبروی پارلمان اونتاریو همین عکس سر دست هم بود.

dead_infant_2.jpg

در گوگل هم اگر بگردید به دنبال “بچه ای که در شکم مادرش تیر خورده”  ۱۵۷۰ مورد پیدا می کند.

این عکس البته نوزادی را نشان می دهد که تا جایی که می دانیم در فلسطین کشته شده است (مثلا اینجا را ببینید).

به لحاظ اخلاقی مهم است که خبر ِ نادرست، یا شایعه ی تایید نشده، را پخش نکنیم، یا اگر می کنیم تاکید کنیم که “گفته می شود، اما تایید نشده است”. به لحاظ عملی هم مهم است که دقت کنیم که ساده گیری در زمینه ی پذیرش ِ هرآنچه به نفعمان است، مثلا استفاده از این عکس برای اثبات خشونت، این زمینه را برای مخالفان ایجاد می کند که ما را جمعی دروغگو خطاب کنند که همه ی خبرها و عکس هایمان ساختگی است. به قول آیدا، که لینک عکس را هم پیدا کرد،

(این) کماکان عکس ناراحت کننده ای است و به شدت من رو تو این موقعیت حسابی پریشان کرد تا پیداش کردم. ولی ما با این همه سند نیازی به سند جعلی نداریم.

احمدی نژاد و “شوخ”ی که به رویمان می آورد

1_8803080787_l600_s.jpgچند بار دیگر هم اینجا حرف زدیم که احمدی نژاد یک پدیده ی مبارک است. این قسمت از سخنرانی اخیر رییس جمهور ایران را بخوانید،

افرادی بوده‌اند که در این کشور مسئولیت داشته‌اند و در زمان آنها فقط یک روزنامه بوده است که هفته یک مقاله اقتصادی علیه آنها چاپ می‌کرده که آنها تحمل نکردند و داد و فریاد راه انداختند و بالاخره آن روزنامه را خفه کردند و دوره‌ای هم گذشت که انتقاد سیاسی می‌کرد و بالاخره به آن روزنامه فشار آوردند تا نفس آن روزنامه را بند آوردند و در یک دوره‌ای هم بود که یکی از اساتید به صرف انتقادی کرده بود که چند نفر را در آن دانشگاه راه انداختند و شعار مرگ بر آن استاد را سردادند و علیه او اطلاعیه زدند اما بدانید چهار سال که به این برادر کوچک شما بیست الی سی روزنامه به این برادر کوچک شما از صبح تا شب هر چه می‌خواهد می‌گوید و بنده هم به دوستان گفتم که اجازه بدهید که این روزنامه‌ها باشد چرا که آزادی خوب است و بگذارید که آنها طمع شیرین آزادی را بچشند.  (تاکیدها از من)

“افرادی”، “آن روزنامه”، “یک دوره ای”، “یکی از اساتید”، “آن دانشگاه”. اینهمه مبهم گویی برای چیست؟ اگر حرفی و سخنی مستند است ذکر ِ آن قوت ِ آن را بیشتر می کند. از این همه ابهام آیا جز این نتیجه می گیریم که یا گوینده، برهان ِ قابل ارایه ای ندارد یا جرات ارایه آن را؟ به بخش دوم این پاراگراف توجه کنید: رییس جمهور می گوید به “دوستان” گفته است “اجازه بدهند” که روزنامه “باشد”. از کی امور کشور به “اجازه” ی آقایان است؟ یا روزنامه خطا کرده است که باید تنبیه شود یا نکرده است که رییس جمهور هم حق فشار به آن را ندارد. “اجازه بدهید روزنامه باشد” کمی حال و هوای ناصرالدین شاهی ندارد؟ اما مساله این پاراگراف و این ادبیات نیست.

احمدی نژاد عصاره و جرثومه ی کاستی هایی است که همه ی ما داریم. شلوغ بازی و مظلوم نمایی وقتی استدلالی نداریم، استفاده از جمله های مبهم و دوپهلو زمانی که اگر شرط بر صراحت باشد چیزی در دست نداریم، تقلیل ِ بحث به کمک عامی گری، اینها “شوخ”* ماست و احمدی نژاد، ناخواسته، همان دلاکی است که آن را پیش چشممان می آورد. احمدی نژاد یک اتفاق مثبت است. احمدی نژاد “احمدی نژادی گری” را قاب کرد و روی تاقچه گذاشت که از حالا تا صد سال دیگر مثل شمشیر داموکلس بگیریمش بالای سر سیاستمدار و بگوییم “شلوغ نکن! حرف ِ درست بزن!”

* شیخ ما روزی در حمام بود و درویشی شیخ را خدمت می‌کرد و دست بر پشت شیخ می‌مالید و شوخ (چرک) بر بازوی او جمع می‌کرد چنانکه رسم قایمان (کیسه‌کشها یا دلاک‌ها) باشد تا آن کس ببیند که او کاری کرده است پس در میان این خدمت از شیخ سوال کرد که ای شیخ: جوانمردی چیست؟ شیخ ما حالی گفت: آنکه شوخ مرد به روی مرد نیاوری.

عکس از فارس

توطئه به مثابه ی ابزار هویت بخشی

9_11_conspiracy.jpgدر مترو نشسته ام که مرد با دخترکی داخل می شود. جلوتر از او چرخ دستی اش می آید که با کاغذهای سفید پوشانده شده است. روی کاغذها “حقیقت ۹/۱۱” را می شود با فونت بزرگ خواند و در مورد “گرمایش جهانی” با فونت کوچک تر. انتظار دارم مرد، که بنظر از زمره ی معتقدین به نظریه ی “توطئه ی یازده سپتامبر” است، از طرفداران نظریه ی “گرمایش جهانی” هم باشد، که انگار اینطور نیست. گویا نظریه ی “گرمایش جهانی” هم در چهارچوب ِ فکری او یک توطئه است.

با خودم کلنجار می روم که از مرد بپرسم اجازه می دهد عکسش را بگیرم یا نه و می بینم که همه ی اطراف من حواسشان به مرد است. به نظرم می رسد او هم می داند که مرکز توجه است. بالاخره دوربین و فلاش را برمی دارم و سراغ مرد می روم. مخالفتی ندارد، تعجبی هم نمی کند. چند عکس می گیرم. بعد دست می دهم و تشکر می کنم. دو سی دی از کارهایشان را می دهد. یکی در مورد “مسائل کانادایی” است و دیگری قضیه ی یازده سپتامبر. بعدا که خانه می روم کمی از سی دی دوم را می بینم. یک پسر ِ بیست ساله، که خودش را دانش آموز کالج معرفی می کند، دارد چیزهایی درمورد یک مرد آتش نشان می گوید که ناراحتی تنفسی دارد. گویا مرد از جمله ی نیروهای کمکی ِ شرکت کننده در نجات ِ مصدومین ِ حادثه ی یازده سپتامبر بوده است. صحنه هایی از صحبت ِ پسرک پشت میکروفن در یک مراسم پخش می شود و باز دوربین روی پسرک بر می گردد که می گوید،

بعد من دیدم اینجوری بود که این (یک آتش نشان) داشت خون و اینا بالا می اورد و کثافت و اینا و می دونی من دیدم پسر اگر این کاری ه که با یه قهرمان می کنن، این که، می دونی، قهرمان ه و اینا، اینو با هر کسی می تونن بکنن. (ترجمه ی آزاد)

عکس را که می گیرم سعی می کنم روی چرخ دستی ِ مرد تعداد موارد “مشکوک” ذکر شده را بشمرم. مرد یک شبه اسکناس ِ صفر دلاری ِ کانادایی هم بهم می دهد. از نوشته های روی آن و به کمک یکی از سی دی ها متوجه می شوم که برای مرد پیمان نفتا هم یکی دیگر از این توطئه هاست. “ایجاد یک کشور پلیسی در آمریکای شمالی”. روی شبه اسکناس نوشته شده است.

uses_and_abuses_history.jpgسراغ کتابی می روم که قبل از آمدن مرد داشتم می خواندم. The Uses and Abuses of History، کاربردها و سوء کاربردهای تاریخ. فصل چهارم هستم، History and Identity، تاریخ و هویت. بحث نویسنده این است که بسیار پیش آمده است که تاریخ ابزار شده است. برای مثال نازی ها روایتی از تاریخ ِ آلمان ارایه دادند که نشان می داد نژاد آلمانی در حرکتی رو به جلو بوده است و این یهودیان و دیگر دشمنان بوده اند که شکست ِ جنگ جهانی اول را رقم زده اند. برای یک ملت ِ تحقیر شده چه آرام بخشی بهتر از این خیال که “حقارت امروز حاصل خدعه ی دشمنان است”، حتی اگر همین آرام بخش منتهی به شکست مفتضحانه ی جنگ جهانی دوم شود.

کتاب می گوید مثالهای دیگری از استفاده ی ابزاری از تاریخ ادعاهای مبتنی بر هدفمند بودن تاریخ است که مذاهب و ایدئولوژی های غیر مذهبی، هر دو، از آن سود جسته اند. برای مثال گروه “شاهدان یهوه” را ببینید که هر چند دهه یکبار “نشان می دهند” که اتفاقات جاری قبلا پیش بینی شده بوده اند و این نشان از حقیقت ِ دیدگاه های آنها است. البته همین دیدگاه ها پیش بینی می کنند که بزودی جهان پایان می پذیرد. اتفاقی که هزاران سال است عده ای منتظر آن هستند.

نویسنده تاکید می کند که در نگاه ِ ابزاری به تاریخ، شکست ها و کاستی ها نه تنها یک مشکل نیستند که بعنوان تقویت کننده ی تئوری مورد استفاده قرار می گیرند. در این نگاه توطئه بعنوان یک عامل اساسی وارد مساله می شود. برای هیتلر یهودیان عامل توطئه بودند و برای راست مذهبی ِ آمریکا اتحادیه اروپا و سازمان ملل بخشی از توطئه ی ضدمسیح Anti-Christ در حرکت جهان به سمت سوسیالیسم هستند.

اینطور مساله را می بینم. برای مرد و دانش آموز کالج ِ فیلم، هر دو، این “مبارزه” تبدیل به ابزار هویت بخشی شده است. در این شکی نیست که در تئوری هرکسی حق دارد در سفید بودن ماست هم شک کند و کتاب چاپ کند. حد ِ این آزادی ایجاد گسستگی در جامعه با یک تعریف ِ حداقلی است. همین نگاه توطئه یاب می تواند به ابزار ِ ایجاد هویت برای یک جامعه هم تبدیل شود.

بار ِ بعد که کسی حرف از “یک توطئه ی بسیار بزرگ که نمی گذارند حقیقت آن فاش شود” زد، همزمان که فکر می کنید “ممکن است واقعا این حرف درست باشد” به این هم فکر کنید “درست بودن یا نبودن این حرف چه سودی به جیب این آدم می ریزد؟” هیچ حرفی را نمی توان به استناد زننده ی آن ارزش یابی کرد، اما کم ندیده ایم که تئوری های توطئه بیان ِ ظاهرالصلاحی هستند برای این جمله که “من از فلان چیز بدم می آید و می خواهم لهش کنم. باید این کار را بکنم که خودم هویت پیدا کنم”.

0425092240.jpg

دکتر احمدی نژاد و میکروفن: یک نگاه سریع

ahmadinejad_shariar_photo.jpgسفرهای متعدد استانی، و شهرستانی، دکتر احمدی نژاد در رسانه ها و وبلاگ ها از جهات ِ متعدد مورد بررسی قرار گرفته اند. اینجا هم نگاه گذرایی می کنیم به سفر رییس جمهور ایران به شهرستان شهریار.

“سخنرانی کردن” عملی است که سیاست مداران ایرانی زیاد انجام می دهند. به نظر می رسد سفر ِ یک مقام حکومتی بدون ایراد ِ سخنرانی چیزی کم دارد. دکتر احمدی نژاد هم در سفرهای استانیش برای مردم سخنرانی می کند. شاید شما هم از خودتان پرسیده باشید که در اینهمه “سخنرانی” چه چیزی گفته می شود. برای پیدا کردن ِ پاسخ ِ این سوال متن ِ رسمی سخنرانی دکتر احمدی نژاد در شهریار را بطور اجمالی بررسی کردم.

سرفصل های سخنرانی روز پنجشنبه سوم اردییهشت ِ دکتر احمدی نژاد در شهریار از این قرارند:

  1. دولت اسلامی باید امین مردم … باشد/مدیران … پرهیزگار … باشند: ۳۲ خط، ۵۱٫۶۱%
  2. تاکید بر ضرورت اصلاح ساز و کارهای اقتصادی کشور: ۱۳ خط، ۲۰٫۹۷%
  3. اشکلات نظام سرمایه داری: ۸ خط، ۱۲٫۹۰%
  4. در مورد شهریار: ۵ خط، ۸٫۰۶%
  5. مردم … رفتار مدیران را … زیر نظر داشته باشند: ۲ خط، ۳٫۲۳%
  6. مدیران …همه توان خود را در خدمت به مردم بکار گیرند: ۲ خط، ۳٫۲۳%

در این فهرست، اندازه گیری ِ میزان مطلب در هر سرفصل بر اساس تعداد خط ِ مربوط در متن سخنرانی است. در شکل زیر نمایش گرافیکی این فهرست را می بینید:

ahmadinejad_shariar.png

بیایید این اعداد را وارسی کنیم.

بیش از نیمی از سخنرانی دکتر احمدی نژاد به توصیه به مدیران ِ حکومتی می گذرد. این یعنی رییس جمهور ایران از دفتر کارش بیرون آمده است و به شهر دیگری رفته است تا کاری را انجام دهد که قاعدتا باید از طریق بخشنامه و دادگاه تخلفات اداری به انجام می رسید. اما مساله فقط این نیست. حدود نیمی از باقی مانده ی زمان سخنرانی صرف تاکید بر ضرورت ِ اصلاح سازوکارهای اقتصادی می شود. این هم موضوعی است که قاعدتا باید از مجاری رسمی انجام شود. اما حتی این هم مساله نیست. این بخش از سخنرانی دکتر احمدی نژاد را بخوانید،

یش از یک سوم یارانه ای که دولت برای نان می‌پردازد در همان گام اول تلف می‌شود این در حالی است که اگر دولت یارانه را به طور مستقیم به مردم بپردازد هم کیفیت پخت نان افزایش پیدا خواهد کرد و از سوی دیگر کمکی به هزینه‌های مردم خواهد شد….عده‌ای چنین مطرح می‌کنند که این کار موجب جهش قیمت‌ها خواهد شد که باید بگوییم اولاً این حرف درستی نیست و اگر به فرض چنین اتفاقی بیافتد دو برابر آن در اختیار ۵۰ میلیون نفر قرار می‌گیرد که می‌توانند مدیریت کنند. (تاکید از من)

من ِ اقتصاد نخوانده هم می فهمم که چنین استدلال هایی نیاز به بررسی و تحلیل دقیق دارد و بیش از آنکه بتواند بخشی از سخنرانی ِ یک سیاست مدار در یک شهر باشد باید موضوع مطالعه ی یک تیم متخصص اقتصادی باشد.

اما این همه را رها کنیم. این همه را که نیازی نیست احمدی نژاد شهر به شهر برود و برای مردم بگوید. برای اینکار در دنیای مدرن رسانه وجود دارد. بیایید به دنبال بخشی از سخنرانی باشیم که دقیقا به مردم شهریار مربوط است، و نه کس دیگری.

کمی بیش از هشت درصد از متن ِ سخنرانی دقیقا به شهریار مربوط است که از این میزان ۴۰% به تحسین ِ شهروندان این منطقه می گذرد و در بقیه احمدی نژاد اعلام می کند،

در دور اول سفر تصمیمات خوبی برای شهریار گرفته شده که بخش عمده‌ای از به اجرا در آمده است و در این دور نیز هیأت دولت تصمیمات بالاتری را در دستور کار دارد از جمله آن می‌توان به تأمین آب مورد نیاز شهریار و شهرهای اطراف آن و نیز ایجاد شهرک صنعتی برای ایجاد اشتغال و تقویت مراکز آموزش عالی اشاره کرد.

همین؟ آقای رییس جمهور! مردم شهریار را جمع کردید که همین را بگویید؟ این را نمی شد در یک رسانه ی محلی اعلام کرد؟

یکبار دیگر از خودمان بپرسیم، راز ِ اینهمه “سخنرانی” کردن سیاست مداران ایرانی چیست؟

عکس از فارس

زیر باران باید رفت، با چتر

rain_umbrella_s.jpg

اینها ملاحظات ِ آدمی است که در زیر باد و باران دارد سعی می کند به جایی برسد و آخرین باری که درسی با مایه های مکانیک پاس کرده است تقریبا هزار سال پیش بوده است. مساله ی اساسی این است: به دلایل متعدد به نفع شما است که چتر را دقیقا عمود بر راستای باد بگیرید، و این در اغلب موارد یعنی راستایی متفاوت با روش ِ کلاسیک ِ گرفتن ِ چتر (که در آن میله ی مرکزی چتر عمودی می ایستد). اما چرا؟

۱- با این کار سطح بزرگتری از بدنتان را از خیس شدن نجات می دهید.

۲- در این حالت نیروی وارد بر چتر کاملا عمودی است و این یعنی گشتاور چرخشی چتر ناچیز است و به این ترتیب،

۲-۱-  مچ درد نمی گیرید، چون نیروی جانبی بسیار کمتری وارد می کنید.

۲-۲- خطر شکستن میله ی مرکزی چتر و میله های کناری کمتر است.

۲-۳- خطر پارگی چتر کمتر است.

۳- در این وضعیت مکانیزم کنترلی ساده ای می توانید اعمال کنید: هر زمان چتر می خواهد بچرخد آن را در خلاف جهت نیروی وارد شده از طرف باد بچرخانید.

و البته واضح است که در این حالت، اگر باد از روبرو بوزد، دایره ی دید شما بشدت محدود می شود و ممکن است با عابرانی که از روبرو می آیند برخورد کنید. دقت کنید که فورا محتوای این پست را برای آنها بگویید که به عقل شما شک نکنند.

پس نوشت: با اینکار در واقع چتر را در نقطه ی تعادلی نگه داشته اید که با کوچکترین انحرافی از هر سو از دست می رود.