نوشته هایی که درمورد ’ پست ویژه ’ هستند

وبلاگ هفته: کهن دیارا، وبلاگی که مدتها منتظرش بودیم

kohandiara.jpg

وبلاگ نویسی ابزار گفتگوی دوجانبه است. این یعنی خط بین نقش های نویسنده و خواننده کم رنگ می شود، و قرار هم همین است.

اینجا اگر پیش از این هم سر زده باشید، خبر دارید از “اهر” که کامنتهایش همیشه خواندنی بود. خبر هم دارید که بارها تلاش کردم بکشمش وسط میدان. و حالا، اهر نازنین، “کهن دیارا” را می نویسد. اگر این وبلاگ (کمانگیر) را هرگز پسندیده اید، مشترک خوراک “کهن دیارا” شوید. خوش آمدی اهر عزیز!

بامداد عزیزم، جهان را ببینیم، جهان بینی طلبمان!

observations.jpgمقدمه: بحث کردن با بامداد نه فقط مفید، که هیجان انگیز است. این اساسا به این دلیل است که بامداد حایز ِ کیفیت هایی است که خیلی هایمان باید هنوز تمرین شان کنیم. بامداد بیراهه نمی زند، حرفش را می گوید، بدون لفافه و آشکارا. و بامداد محترم است. فحشت نمی دهد و هیاهو نمی کند. این پاسخی است به این پست بامداد: کمانگیر عزیز، اول جهان‌بینی دوم آمار، که خود پاسخی بود به بامداد، از این دام حذر کن.

بامداد! می نویسی،

آمار و ارقام به تنهایی معنایی (جز مفهومی انتزاعی-ریاضی) ندارند. آن‌ها فقط وقتی معنا دارند که در چارچوب یک جهان‌بینی یا دستگاه فلسفی محتوی پیدا کنند. کدام آمار و ارقام می‌تواند کسی را که نمی‌خواهد چیزی را بپذیرد متقاعد کند؟ با کدام آمار و ارقام می‌توان به کسی که خورشید را انکار می‌کند ثابت کرد روز است؟ (تاکیدها از من)

می خواهم به دقت در مورد این دو جمله حرف بزنیم، چون، با مهارت، و صداقت ِ تمام، جوهره ی اختلاف فکری مان را در آن ریخته ای. پس قدم به قدم جلو می رویم. در این دو جمله، چهار نکته ی اساسی هست که بولد (سیاه)شان کرده ام. من این دو جمله را اینگونه متوجه می شوم،

۱- اساسا فرض می کنی گزاره ای هست که در درستی آن هیچ شکی نیست، تا حدی که بصورت تمثیلی آن را با حضور خورشید مقایسه می کنی. این گزاره چیست و درستی آن از کجا می آید؟ تنها گزاره های اینچنینی در دنیایی که من می شناسم، آنقدر مجرد هستند که نمی شود به مسائل پیچیده ای مثل “استفاده از بمب خوشه ای در جنگ” ربطشان داد. مثلا می دانم ۱+۱=۲، که البته صحت این گزاره از تعریف آن می آید، یعنی ۲ را بعنوان ۱+۱ تعریف می کنیم. یک گزاره برای من مثال بزن که یک سرش به آدمیزاد متصل باشد و هیچ شکی در آن نباشد. تاکید می کنم: هیچ. و می دانی که هیچ یعنی صفر، دقت مطلق. آیا در دنیای تو دقت ِ مطلق قابل دستیابی است؟

۲- انگار مساله برای تو، نه حرف زدن با مخاطب، که “متقاعد کردن” اوست. گویا فرض هم می کنی که مخاطب “نمی خواهد” ادعای تو را بپذیرد. از کجا می آوری این اعتماد به نفس را؟ من و تو هر دو درس فنی خوانده ایم و می دانیم که در دنیای ِ بسیار ساده ی الکترون و جریان و “برق” (ساده در مقایسه با دنیای آدمیزاد) هم، هرگز کسی جرات نمی کند در یک مقاله ی علمی، نزدیک ِ “متقاعد کردن” آدمها بشود. آدمها حرفشان را می زنند، شواهدی می آورند، و استدلال می کنند. همیشه هم، هم نویسنده و هم خواننده، می دانند که یک مقاله، یک کتاب، یک آدم، هرگز چیزی جز یک نگاه به حقیقت نیست. پس ادعایی نمی کنیم. حرف می زنیم. اعتماد بنفسمان که زیاد شد هم، یک نگاه می کنیم به اینکه چقدر ندانسته در جهان هست. به من بگو، آدمیزاد ِ این چنین نادان چگونه می تواند جسارت ِ “متقاعد کردن” بکند؟ چه کسی من و تو را در جایگاه قضاوت گذاشته که حکم کنیم کسی “نمی خواهد” بخش حقیری از حقیقت را که من و تو در اختیار داریم بپذیرد؟

۳- اعداد، ابزار ِ قابل قبول کردن ِ تئوری ها نیستند. کدام مقاله علمی را خوانده ای که با یک ادعا شروع شود و به تو صرفا اعداد و ارقامی را ارایه کند که آن نظریه را تایید میکنند، بدون اینکه یادآوری کنند که نتایجی وجود دارند که نشان می دهند مدل ِ پیشنهادی دقت محدودی دارد؟ اساسا اگر کسی به تو بگوید اعدادی در اختیار دارد که نظریه اش را تایید می کند، سوال اول تو این نیست که “به من اعداد واقعی را بده، نه آنچه ادعای تو را اثبات می کند”؟

بامداد عزیزم، به این جمله ی خودت نگاه کن،

بسته به جهان‌بینی‌ای که داریم، آمار و ارقام را به صورت‌های مخلتف تفسیر می‌کنیم. پس اول جهان‌بینی‌، دوم آمار.

در دنیایی که من می شناسم، شناخت پدیده ها با اندازه گیری شروع می شود (بقول تو آمار و ارقام). قدم ِ بعد پیشنهاد فرضیه است (فرهاد کنجکاو را به خاطر داری؟). آمار و ارقام این نظریه ها را محک خواهند زد، و تازه این زمان است که می توانیم بگوییم، “بر مبنای نتایج بدست آمده، بنظر می رسد، آب کرم نمی زاید”. اگر بلد نیستیم آمار را بدرستی تفسیر کنیم، برویم یاد بگیریم، نه اینکه خودمان را پشت یک “جهان بینی” قایم کنیم. شاید مساله اساسا این است که نگاه دقیق به مساله را، طبق کلمات خودت، با “بازی‌های سرگرم‌کننده‌ی عددی” اشتباه گرفته ایم.

از دیگران:

هنوز درباره پست تو باید خیلی حرف بزنیم.

عکس از اینجا

ویدئوی روز: انقلاب وبلاگ نویسی

blogging_revolutions.jpg

درمورد آنتونی لونستاین Antony Loewenstein و کتاب جدیدش The Blogging Revolution حرف زدیم (ببینید:معرفی کتاب: “انقلاب وبلاگ نویسی”، کتابی که منتظرش خواهیم بود). این کتاب همین روزها در آمازون قابل خرید خواهد بود. در این ویدئو، آنتونی درمورد دلایل نوشتن این کتاب و تجربه اش از سفر به ایران حرف می زنه.

(لینک مستقیم به ویدئو)

مرتبط: Blogging Their Way to Freedom

کمی عکاسی: پاییز آمد، غازها هم

دوستی می گفت، اینکه در کارتون ها می دیدیم که آمدن و رفتن پرنده ها نماد تغییر فصل است را اینجا می شود حس کرد. غازهای کارتن The Wild را یادتان هست؟ شهر را که پر می کنند، و البته پیاده روها را هم با فضولاتشان، یعنی یا بهار دارد می آید یا تابستان دیگر رفتنی است. حالا هم آمده اند و باید شاه و کلاه را کم کم آماده کرد برای زمستان ِ سرد ِ دراز.

روی عکسها کلیک کنید برای اندازه ی بزرگتر. خوراک وبلاگ عکاسی کمانگیر را از اینجا مشترک بشوید.

Random Scene - منظره ی اتفاقیغازها - Geese - 8

غازها - Geese - 5غازها - Geese - 7

غازها - Geese - 9غازها - Geese - 1

غازها - Geese - 4غازها - Geese - 6

غازها - Geese - 3غازها - Geese - 2

کوچه ی وبلاگستان، سمت بانوان

zananblogss.jpgداستان انتخاب ِ “یکصد وبلاگ نویس زن” در پرشین بلاگ را شاید دیده باشید. گذشته از بحثهایی که در مورد ذات چنین رقابتی و بحثهای فنی ِ آن وجود دارد، اینجا نگاه مختصری می کنیم به ۲۰ بانوی وبلاگ نویس بالای لیست در لحظه ی نوشتن این پست. همین حالا لیست اینطور است:

علامت ِ خوراک کنار وبلاگ هایی آمده است که خوراک ِ فیدبرنری دارند.

جمع کردن اعداد و ارقام مربوط به این وبلاگ ها در دیدیش و خوراک شمار شکل زیر را می دهد. برای هر وبلاگ، ستون آبی تعداد مشترکین خوراک ِ فید برنری را نشان می دهد. ستونهای زرد و قرمز هم تعداد ِ لینکهای به اشتراک گذاشته و تعداد منابعی که ازاین وبلاگ لینک به اشتراک گذاشته اند را نشان می دهند (اعداد این دو ستون بیشتر اهمیت نسبی دارند تا مطلق).

lady_bloggers_graph.png

صدرنشینی زهرا و “دختر ترشیده” و موقعیت سلما و “ساحل سلامت” در لیست با این اعداد همبستگی خوبی دارند. اما حضور منیره و ویولت در بالای لیست و زیتون و “آوای موج” در پایین لیست نشان می دهند که این فرض کلی که وبلاگ های پرمشترک تر و بیشتر به اشتراک گذاشته شده محبوب تر هستند ممکن است همیشه درست نباشد.

باید دید آیا این لیست در روزهای بعدی تعداد بیشتری از بانوان وبلاگ نویس را در برمی گیرد یا خیر.

مرتبط: خوراک شمار: آیا از کنده ی وبلاگستان دودی بلند می شود؟

از دیگران: پست امین خیلی خواندنی است: وبلاگستان مدرن فکر میکنه کیه؟ یا بقول خودش،

بعضی وبلاگ نویسها باید در کمال تجدد به خود تکانی بدهند تا خودشان نیز مانند نوشته هایشان محبوب شوند

خوراک شمار: آیا از کنده ی وبلاگستان دودی بلند می شود؟

توضیح: این پست به پیشنهاد ِ یک فتحی عزیز نوشته می شود. شروین فتحی عزیز بارها ایده های بسیار خوبی برای بهبود خوراک شمار و دیدیش ارایه کرده است و هرگز نشده بود که از او تشکر کنم. ممنونم دوست ِ نادیده ی عزیز.

گزارش دیروز خوراک شمار یک شگفتی بزرگ داشت. در مقایسه با گزارش هفته ی قبل، یک رتبه ی پنجمی ِ جدید در خوراک شمار اضافه شده است.

بعد از پوشیدن ِ رخت و لباس نو، سبیل طلا حالا خوراک فیدبرنری هم دارد. خوشبختانه، برخلاف وردپرس که هنوز امکان ریدایرکت به خوراک برنری را ندارد (بفرمایید اگر اشتباه می کنم)، در بلاگ اسپات این موضوع تعبیه شده است و اینطور است که سبیل طلا با ۱۷۳۸ خواننده، یک هفته ای می پرد به جایگاه پنجم لیست خوراک شمار.

feedcounter_۳sep۰۸.png

این اتفاق ِ خوش را اما باید در سایه ی یک هشدار بزرگتر دید. چه برداشتی می کنید از اینکه خورشیدخانم و سیبیل طلا در لیست “انتخاب یکصد وبلاگ نویس زن” نیستند؟ مسلما این “مسابقه”، با اشکالات فنی متعددش، نشان دهنده ی سلیقه ی همه ی وبلاگستان نیست، ومسلما عدم استفاده از تکنیک جدید تنها دلیل نیست، اما آیا وبلاگستان ِ کلاسیک نباید تکانی به خود بدهد؟

۲۰ خوراک اول ِ فیدبرنری ِ وبلاگستان را از این آدرس در گوگل ریدر اضافه کنید (ممنون از خورشیدخانم برای اصلاح).

این یک “نامه ی وارده” است که البته نویسنده اش نویسنده ی همین وبلاگ است. در طی چند ایمیل، یک دوست نادیده اطلاعاتی فرستاد که بنظرمان لازم بود منتشر شوند. بدلایل اخلاقی و قانونی همه ی اشاره ها به نام افراد حذف شده اند. اگر شما هم مطلبی نوشتید اما وبلاگ ندارید یا به هر دلیل مطلب رو نمی خواهید در وبلاگتون بگذارید، نوشته/عکس/ویدئوتون رو بفرستید به arash@kamangir.net. واضح ه که استانداردهای وبلاگ نویسی رو در این کار لحاظ خواهیم کرد.

همین اواخر بود که مدرک جعلی علی کردان در وبلاگستان جنجال به پا کرد و همان موقع دوستی پرسید، “چرا ایشان دکترایش را نمی‌گیرد که دهن همه‌ی مخالفان و مزاحمان را ببندد؟”. این نوشته اشاره ی ظریفی بود به “خودی”هایی که پیشوند “دکتر” و “مهندس” به اسمشان چسبیده است اما اساسا معلوم نیست خیلی به شوق درس بوده باشد. گاهی، خیلی گویا شوقی هم نیست، چند سالی سپری می شود و مبلغی خرج می شود و تزی نوشته می شود و یک “دکتر” به دنیا اضافه می شود. این اما همه ی داستان نیست.

یکی از شرایط “دکتر” شدن، در بعضی رشته ها، اضافه کردن چیزی به علم دنیاست. این یعنی باید مقاله در کنفرانس ها و مجلات علمی دنیا داشته باشی. و البته مقاله را نمی شود داد موسسه فلان در ازاء ۱۰۰ هزار تومان بنویسد. اینجاست که این دغل بازی ابعاد ِ بزرگتری می گیرد و برای همه مان شرمندگی مضاعف ایجاد می کند. آقای “دکتر بعد از این” که به مدد Adobe Acrobat فایلی را می گیرد و به نام خودش تغییر قیافه می دهد و به فلان مجله می فرستد دارد آدمیزادی را آنطرف دنیا قانع می کند که “داستان ایران احمدی نژاد نیست، ایرانیها اساسا گویا آدمهای متقلبی هستند”. در نظر داشته باشید که کپی کاری Plagiarism در دنیای علم گناه کبیره است و حتی می تواند به مسائل جدی حقوقی منجر شود.

دوست نادیده ای سه مقاله فرستاده است. رشته رشته ی من نیست، مهندسی کشاورزی یا گیاه شناسی است بنظرم. اولی در سال ۲۰۰۷ و توسط John Passioura منتشر شده است. دو مقاله ی بعدی در سال ۲۰۰۸ منتشر شده اند و نام دو استاد از دانشگاه آزاد گرگان و شبستر را بر بالای خود دارند. متن سه مقاله بنظر عینا یکسان می رسند و دوتای “کپی کاری شده” در دو مجله از یک موسسه چاپ شده اند. مقاله اول زیر نام یکی از نویسندگان و دومی به نام هر دو. این که یک موسسه ی علمی مراقب چاپ دوباره ی مقالات ِ خودش در مجلات خودش نباشد بنظرم دلیل خوبی است که با یک موسسه چاپ انبوه طرفیم. پس انتظاری نیست که مثلا استانداردهای بالاتر ِ نظایر ِ IEEE در رشته ی برق و کامپیوتر در چاپ این مقالات لحاظ شده باشد. احتمالا اما این همه مهم نیست، دو “دکتر” احتیاج به مقاله برای رزومه ی شان داشته اند و حالا آن را دارند.

دوست نادیده می گوید که موسسه ی دارنده کپی رایت مقاله ی اصلی مساله را حقوقی کرده است و پیگیری می کند. نسخه ای از مقالات به همراه نام افراد نزد نویسنده موجود است و درصورت درخواست برای نهاد قانونی فرستاده خواهد شد.

این نوشته بیش از آنکه “گرفتن مچ” دو استاد باشد، انتقادی است بر نظام تحقیقات علمی در ایران که بدون اختصاص بودجه می خواهد علم تولید کند و لاجرم به روغن سوزی می افتد و شرمساری می آفریند.

paper_original.png

مقاله ی اصلی

paper_fake۱.png

کپی کاری یک

paper_fake۲.png

کپی کاری دو

جمعیت ایرانیان ِ فرندفید ۴ رقمی شد!

friendfeed_logo.pngدیروز، تعداد کاربران ایرانی ِ فرندفید به عدد ۱۰۰۴ رسید. چند روز پیش هم رادیو زمانه انتشار روی فرندفید رو شروع کرد. اینها همه نشانه هایی هستند برای اینکه فرندفید تونسته بعنوان یک شبکه اجتماعی ِ برتر در وبلاگستان مطرح بشه. امکانات ویژه ی فرندفید برای تعامل بین کاربران و همینطور اشتراک عکس، صوت، و ویدئو از دلایل این موفقیت هستند.

آیا شما در فرندفید عضو هستید؟

مرتبط: وبلاگ نویس عهد دقیانوس نباش!

persian_friendfeed_solar۲.jpg

موسیقی هفته: کجایید ای شهیدان؟

khavaran.jpg

گورستان خاوران – عکس از رادیو زمانه

هشتم شهریور، سالگرد انفجار نخست وزیری، همین اواخر بود. گلستانه ی شهرام ناظری در گوش، در خبرگزاری ها می گردم. از قضای روزگار، به آلبوم عکسهای ِ “شهیدان” رجایی و باهنر در فارس که می رسم،”شهیدان خدایی” هم شروع میشود (با آواز بیژن کامکار گویا. ممنون از هومن عزیز برای تصحیح). همین روزها بیست امین سالگرد کشتار زندانیان سیاسی هم هست.

“کجایید ای ز جان و جا رهیده” فرهنگ معین را نگاه می کنم، “شهید: کشته شده در راه خدا و دین و وطن”.

می دانم که سوسول بازی است پرسیدن سوالهایی مثل “چرا آدمها اصلا باید سلاح روی هم بکشند، وقتی می شود حرف زد؟” در همین ِ وبلاگستان ِ شیک خودمان اما کم نمی بینی رفقای نازنینی را که با ولع صحبت می کنند از روزی که “همشون و از تیر چراغ برق آویزون کنیم”.

رجایی و آن زندانی ِ سیاسی ِ کشته شده توسط جمهوری اسلامی، در عین تضاد ِ منافع، یک اشتراک ِ اساسی دارند: هر دو جانشان را نه سر وطن، که بدلیل این اعتقاد ِ خطرناک دادند که داد زدن مشکلی را حل می کند. این آهنگ را به یاد همه ی شان، قاتل و مقتول، بشنویم:

یک معمای ِ روی میزی

calendar_s.jpg

این موجود را در سفر ِ قبلی به شهر کوچک ِ پیناوا Pinawa (ببینید:رفتیم پیناوا – چند عکس) به قیمت ۲٫۵ دلار خریدم (چیزی حدود ۲۰۰۰ تومان). این یک تقویم است.

در شکل، دو مکعب می بینید، سه مکعب مستطیل، و یک “کابینت”. برای ساختن ِ یک تاریخ، عدد  ِ روز را با دو مکعب و اسم ماه را با سه مکعب مستطیل می سازیم.

روی ضلع های این مکعب ها چه اعدادی قرار دارند؟ مساله را اصلا  بدیهی فرض نکنید. آیا می توان این تقویم را برای تاریخ شمسی طراحی کرد؟ جواب باز هم بدیهی نیست.

پس نوشت: این پست در فرندفید به منیره تقدیم شد.