ماکوان مولودزاده، یک کرد ایرانی،به خاطر ارتکاب جرم در دوران کودکی در معرض خطر اعدام قریبالوقوع قرار دارد. بنا به گزارشهای رسیده ایشان متهم به لواط ایقابی و تجاوز به یک پسربچه ۱۳ ساله است. حکم اعدام وی به دفتر اجرای احکام داده شده و قرار است که ایشان در ملاء عام در نزدیکی خانهاش اعدام گرد
با جمع بندی زمان های ذکر شده ، برای وقوع حادثه خودکشی در بازداشت گاه، فقط ۲۰ دقیقه بدون اطلاع ازوضعیت زهرا سپری می شود، ۲۰ دقیقه ای که با اقدام زهرا درتصمیم به خودکشی و کندن پارچه تبلیغاتی از دیوار، بافتن طناب دار از پارچه ی تبلیغاتی ، یافتن جای مناسب برا ی بستن طناب دار، چیدن صندلی، حلق آویز کردن خود و دست و پا زدن های طولانی هنگام مرگ با دار آویخته از پارچه قابل انعطاف پر می شود. منطقا در این غفلت کوتاه ماموران، مرگ باید سریع تر از شلیک مستقیم گلوله در مغز به سراغ زهرا آمده باشد.
این متن رو دوست عزیزی فرستاده و خواسته که اینجا بگذارم. فکر می کنم اشاره داستان به یک سریال تلویزیونی باشه. ما رو هم ارشاد بفرمایید اگر گرفتید داستان چیه.
هفته ای بیشتر نگذشته است از پایان یافتن ماه رمضان اما حدیث سریال های آن و مخصوصا سریال اغما هنوز نقل محافل است. در کنار ملت شریف و نجیب ایران گویا این سریال تاثیر خود را بر توده حاکمان نیز گذارده زیرا چنانکه گفته اند:
مادام که لاریجانی فهمیده است که پیر بابا ذات الیاس دولت را فاش کرده و او را به این مطلب واقف ساخته که احمدی نژاد ۳ سال و نیم پیش در اردبیل در گذشته است، به یکباره حدیث گذشته وی را در خاطر آمده و نگاهی به عقب او را به یاد روزهایی انداخته که هر بار خواسته تا هیزم جنگ را کم کرده و از آتش زیر خاکستر آن بکاهد، الیاس دولت سخنانی چند ایراد کرده و در نهایت روز پس را از پیش گداخته تر کرده است. پس بر آن شد که تا با استعفایی پای خود به کنار کشد تا الیاسک بیرون از پرده بیش از این خود و دیگران را نیازارد و رود به راهی که او فنا در پی است.
فرض کنید شما مربی یک تیم فوتبال پر طرفدار و جنجالی هستید و در آغاز نیمه دوم یک بازی سرنوشت ساز قرار گرفته اید، وقت چندانی تا پایان بازی نمانده است، اوضاع هم چندان بر وفق مراد نیست، حتی احتمال شکست وجود دارد، هواداران پر تعداد تیم از شما “انتظار” دارند، و از همه مهمتر، شما “باز” هم می خواهید “مربی” بمانید و منصب خودتان را حفظ کنید، خوب در این معادله چه خواهید کرد؟ تا هم بمانید، هم هوادارانتان را راضی کنید و اعتمادشان را جلب کنید و هم اگر شکست خوردید، بتوانید برای شکست خود، “مقصر” و “قربانی” داشته باشید؟ و اگر در پایان بازی، موفق “نشدید” ، بتوانید گناه را به گردن بازیکنان نالایق یا رفقای نیمه راه بیاند؟ جواب ساده است، شما باید مرتب بازیکنان تیم خودتان را عوض کنید، تعویض و ترمیم های مکرر، باعث می شود که شما “زمان” بخرید و قضاوت در مورد خودتان را مرتبا به تعویق بیاندارید، اینطور هوادارانتان باز هم به شما مهلت می دهند و منتظر معجزه! می مانند و اگر شما ماهرانه باشید ، هوادرانتان ممکن است در یک “بزنگاه” بازهم به شما اعتماد کنند…
به نظر من شیوه دفاع از حیثیت ایرانی این نیست که یک روز به گوگل بگوییم ایران کشور است، یک روز به عرب ها بگوییم با ایرانیها رفتار بدی نداشته باشند، یک روز به آمریکا بگوییم از ما انگشت نگاری نکند، یک روز به پلیس فرانسه بگوییم ایرانیان را کتک نزند، یک روز به رییس دانشگاه کلمبیا بگوییم همه ایرانیها مثل هم نیستند، یک روز به پیپال بگوییم اکانتهای ما را نبندد، یک روز به سیسکو بگوییم اجازه دانلود فایل به ما بدهید، یک روز به گوگل بگوییم پروژههای ما را از گوگل پروجکت حذف نکند و … به نظرم اگر میخواهیم مفتخر باشیم باید کاری کنیم که دنیا برایمان احترام قایل باشند نه اینکه ما را به عنوان یک کشور طرفدار تروریسم و دارای بالاترین میزان مصرف مواد مخدر و بالاترین میزان اعدام و قتل رسمی کودکان و … بشناسند
ترجمه آخرین مقاله یوری آونری روشنفکر و یکی از فعالین جنبش صلح اسرائیل که مدتها نماینده مجلس اسرائیل بوده است، و امروز نیز در این کشور زندگی میکند- مانی ب، با تشکر از وحید.
اتاق فرمان «بنتون»، شخص بنتون و یک اپراتور در اتاق هستند. اپراتور مثل فیلم «ماتریکس» پشت یک مجموعه عظیم کامپیوتری نشسته. «بنتون» پشت سر او ایستاده و به صفحههای مانیتور فراوانی که جلوی اوست نگاه میکند و به اپراتور دستور میدهد.
بنتون: حالا زوم کن روی اون خانم چادریه.
اپراتور: هفتاد و پنج درصد سی.دی.ام. زوم کامل شد.
بنتون: (با علاقه به تصویر بزرگ شده نگاه میکند) اون چیه زیر چادرش قایم کرده؟
مری آن نیلان در فوریه ۲۰۰۴ تودهای را در سینه چپاش پیدا میکند. به زودی متوجه میشود که سرطان هر دو سینهاش را کامل دربرگرفته و چارهای جز برداشتن کامل پستانها وجود ندارد.
او بعد از عمل جراحی و شیمیدرمانی دوباره درخواست کرد با پروتز جای خالی سینهها را پرکنند.
نیلان از یک عکاس خواست تمام مراحل درگیریاش را با این بیماری عکاسی کند تا تصاویری برای نشان دادن بخشی از زندگیاش به بقیه زنان داشته باشد.
سلام، من آرش کمانگیر (ایمیل) هستم. حدود ده سال است که در تورنتو، کانادا، زندگی می کنم (بیشتر)... مرتبط: آرش کمانگیر, آرش آبادپور.
This is the personal blog of Arash Abadpour, known as Arash Kamangir in the blogosphere. I am an Iranian-Canadian computer scientist based in Toronto, Canada. You may read my English blog posts in English Kamangir. Additional information in Media Appearances.