توسط
کمانگیر
در روز 16 جولای 2007
جولای
16

“با دقت رانندگی کنید! گورستان ترانسکونا”
این عکس رو در یکی از بزرگراه های اطراف وینیپگ گرفتم. علت یادآوری داستان هم عکسی بود در بالاترین به نام “دگردیسی“. پارسال همین موقع ها یک سفر رفتیم خونه تفریحی یک دوست. اسم این خونه ها اینجا “کابین”ه. شاید به این دلیل که عملا خیلی خونه نیستن. گذشته از توالت بسیار “بهداشتی”، از آب، برق، و باقی قضایا اینجا خبری نیست. برای مسواک زدن هم خم می شی توی رودخونه پشه ها رو کنار می زنی که یک قلپ آب برداری. گذشته از این توضیح دراماتیک، خیلی خوش گذشت.

اما ربط داستان. این پوسته های سنجاقک در این اطراف خیلی زیاد دیده می شن. من شخصا البته همیشه روی یک سنگ بزرگ در فاصله یکی دومتری رودخونه دیدمشون. نمی دونم دلیل خاصی داره یا صرفا اتفاقیه. این عکس مال سنجاقکیه که بالهاش دراومده اما هنوز خشک نشده.

این هم دو تا سنجاقک در حال انجام عملیات مربوطه و دشتهای زیبای وینیپگ.
توسط
کمانگیر
در روز 5 جولای 2007
جولای
5

مدتی پیش عکسی در اینترنت پخش شده بود از یک دستگاه شمع نذری اتوماتیک (کسی لینکش رو داره؟). عکس بالا وسیله مشابهی رو نشون می ده که بیش از ۷۰۰ سال پیش احتمالا در سوریه ساخته شده (سال ۱۲۴۱ میلادی). این وسیله تعداد زیادی دسته و تنظیم داره و بعد نتایج رو در سمت راست بالا نشون می ده (بصورت یک سری نقطه و علامت). این عکس رو در موزه انگلیس (British Museum) بخش اسلام گرفتم. اطلاعات بیشتر رو از وبسایت موزه ببینید.
بنابر توضیحات داده شده از این دستگاه برای جواب دادن به سوالاتی نظیر “به این خواستگار جواب مثبت بدیم؟” یا “کاروبارم موفق می شه؟” استفاده می شده. برداشت من اینه که با توجه به ساختار مکانیکیش، این دستگاه چیزیه نظیر انیگما که آلمانی ها در جنگ خهانی دوم برای رمز کردن پیغام هاشون استفاده می کردند.
نکته: می دونستید به علم پیشگویی رمالی می گن، از ریشه رمل=شن، برای اینکه رمالهای قدیمی خطوطی روی شن می کشیدن و بعد تفسیرشون می کردند؟
توسط
کمانگیر
در روز 4 جولای 2007
جولای
4

این مجسمه آفرودیته از بخش روم (اگر اشتباه نکنم) در موزه انگلیس (British Museum). عکس نشون نمی ده احساسی رو که از ایستادن روبروی مجسمه پیدا می کنی. نوشته بود که این مجسمه از طرف ملکه به موزه اهدا شده. شاید دلیل خیلی سالم موندن مجسمه هم همین باشه. علاوه بر این، مجسمه در اندازه کاملا واقعیه و تک تک جزییاتش درست و دقیقن. نکته مهم باسن بزرگ و بی قواره مجسمه بود. نگرفتم از اون زاویه چون خجالت کشیدم. درست مثل اینکه بخوام از یک انسان واقعی در وضعیت ناجوری عکس بگیرم. گشتم دنبال یک نمونه کوچکش که بخرم نبود.
این یکی هم جالبه.

توسط
کمانگیر
در روز 1 جولای 2007
جولای
1

این در ورودی خائنان در برج لندنه. برخلاف در اصلی که خیلی با شکوهه این یکی برای ورود از سمت رودخونه است و کسایی که ازش داخل می شدند یا قرار بود پدرشون دربیاد یا پدر درآر بودند. راهنما اصرار می کرد که فقط درصد بسیار کمی از اونها که از این در وارد می شدند سرآخر اعدام می شدند و درصد خیلی کمتری سرشون زده می شد.مطمئنم اما خیلی از بازدید کننده ها این توضیح رو بیشتر تلاش یک انگلیسی برای مخفی کردن وحشیگری پادشاهان انگلیسی تلقی کردند.
این آقای راهنما البته اطلاعات جالبی داشت که موجبات شادی و کمی حال بهم خوردگی بازدیدکنندگان را فراهم کرد. مثلا این نکته جالبه که پیش از مراسم اعدام، محکوم با گردن زننده دست می داده و یک کیسه پول بهش می داده. توجیه با ادبی این بوده که محکوم با دنیا داره خداحافظی می کنه. اصل داستان اما این بوده که این پول در واقع انعام بوده به آقای تبرزن برای یک گردن زنی خوب. سوال ما هم این بود که «چی؟». آقای راهنما توضیح داد که دوک فلانکسک که به گردن زنی محکوم شد پول رو نداد. آقای تبر بدست هم تبرش پایین اومد. مشکل این بود که «متاسفانه» تبر به شونه دوک خورد. لاجرم آقای گردن زن «لعنت»ی گفت (دراماتیزاسیون از منه!) و دوباره تبرش رو بالا برد و پایین آورد. “اه!” ایندفعه تبر به اون شونه آقای دوک خورد. داستان ادامه پیدا می کنه تا ضربه ششم که گویا باز هم «تصادفا» به جای ناجور می خوره. یادم نیست باقی داستان ولی فکر کنم آخرسر سر ِ طرف رو با چاقو جدا می کنن. انصافا خوشحالم که علم پیش رفت کرده و آدم رو با صندلی برقی و طناب اعدام می کنن. مسیر سبز رو راستی دیدین؟
در شکنجه خونه برج یک نمایشگاه برپا بود از وسایل شکنجه، که البته راهنما اصرار داشت بهشون بگه «وسایل ادامه مکالمه با کسی که نمی خواد حرف بزنه».
عکس چند تا از وسایل نمایشگاه رو اینجا ببینید. این وسایل برای شکستن کمر آدم و دراز کردن قدش استفاده می شدن. یکی دیگه هم آدم آویزون کنه که فکر کنم هنوز هم برادرای وزارت استفاده کنن ازش. چند تا وسیله «مخوف» دیگه هم در نمایشگاه اصلی بود از جمله شصت بند و طناب دار.
توسط
کمانگیر
در روز 30 ژوئن 2007
ژوئن
30

قبل از این تنها باغ وحشی که رفته بودم مال پارک ارم بود. نکته تراژیک اون دیدار محوطه مخروبه ای بود که مادرم نزدیک قفس شیرها پیدا کرد. پر بود از الاغ هایی که بی خبر علفشان رو می خوردند. نکته مهم تر اما تماس پیدا کردن با هوش حیوانی بود. چشم های یک حیوون با چشم های عروسک فرق دارند. جایی هستند نزدیک چشم های ما آدم ها. به سمت میمون ها که می ری دیگه چشم ها خیلی جالب می شن. یه جورایی با اجازه جناب سهراب سپهری “هوش محزون حیوانی”.نکته باغ وحش لندن، گذشته از بزرگ بودنش و منظم بودنش، این بود که تماس نزدیک با ساکنینش داشتی. محوطه هایی درست کرده بودند برای حیوون های مختلف و بعضی ها رو تو داخل محوطه می رفتی، مثل پرنده ها و یک نوع میمون. عکس هاش رو اینجا گذاشتم.
توسط
کمانگیر
در روز 29 ژوئن 2007
ژوئن
29

تالیای ایران نمی دونم مخفف چیه اما سیستم ویدئوی پولی این هتل اسمش تالیاست. این سیستم به تلویزیون وصله و یک سری فیلم (شامل کلی پورن) رو می تونی با کارت اعتباری پول بدی و برای ۱۲ ساعت، فکر کنم، نگاه کنی. این سیستم مال NECه و Taliaمخفف Travel and Leisure Interactive Applicationsه. این هم نمایی از منوی اصلی سیستم. داستان چیه؟ کسی می دونه؟
پس نوشت: تالیای ایران البته یک y زیادتر داره (منبع).
توسط
کمانگیر
در روز 29 ژوئن 2007
ژوئن
29
موزه وسایل جنگی چندتایی رفته ام، از جمله در کلگری و همینطور در شیراز، اما موزه برج لندن نکته جالبی داشت که دیگران نداشتند. این موزه سعی کرده بود وسایلی رو که کمتر شناخته شده اند یا حتی آزمایشی ساخته شده اند رو مشخص کنه. اینها رو من پیدا کردم. چندتاییش البته اینجا ذکر شدند بخاطر جالب بودن وجه فنی شون.

این سپر-تفنگ گویا در اسپانیا اختراع شده. نکته اینه که یک تفنگ در پشت سپر هست و بالطبع محافظت می کنه دست شلیک کننده رو.

توپ با بیش از یک گلوله.

ایده فشنگ گویا خیلی قبل بطور محدود استفاده شده. این توپ به جای انتهای مسدود که پر از باروت شه یک نوع فشنگ ابتدایی داشته. این فشنگ مرمی (گلوله) نداره اما نکته اینه که فشنگهای زیادی رو پر از باروت آماده نگه می داشتند و بعد فقط بسرعت گلوله رو در لوله می گذاشتند و بعد فشنگ رو و سریع شلیک می کردند. توضیحات زیر وسیله می گفت که مشکل این وسلیه این بوده که خوب آب بندی نمی شده و بنابراین مقداری از گاز انفجار هدر می رفته. Read the rest of this entry »
توسط
کمانگیر
در روز 27 ژوئن 2007
ژوئن
27

پیداکردن غذای حلال در جای پرتی مثل اسکاتلند البته باعث شعفه. مهم تر اما پیدا کردن «برادر»یه که بخواد با تمسک به چیزهای «صهیونیستی»ی مثل مک دونالد فروشش رو بالا ببره. راستی می دونستید شعبه های مک دونالد در دوبی غذای حلال می فروشن؟
توسط
کمانگیر
در روز 27 ژوئن 2007
ژوئن
27

یک کوچه باریک که نظیرش کم نیست در لندن و یک آسمان خراش حجیم که باز هم نظیرش کم نیست در این شهر.
توسط
کمانگیر
در روز 27 ژوئن 2007
ژوئن
27
این در خروجیه باغ وحش لندنه که با یک مکانیزم جالب یک طرفه شده. در اصولا هیچ قفلی نداره و بنابراین در عمل همیشه بازه. اما نکته اینه که این یک در چرخانه که یک طرفش بطرز هوشمندانه ای با نرده های ثابت غیر قابل عبور شده (به تصویر دقت کنید). نکته دیگه اینه که در بصورت ساعتگرد راحت می چرخه اما بصورت معکوس خیلی کم می تونه بچرخه، شاید ۵ درجه مثلا. بنابراین هیچ روشی وجود نداره که از این در وارد شی (تا جایی که من فکر کردم و البته احتمالا سازنده در). حتی مثل در معمولی نیست که یک نفر اگر داخل باشه بتونه دیگران رو بیاره تو. یک جورایی دیود انسانیه.